eitaa logo
کانال امیرکیایی
1.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
87 فایل
مداح وسخنران اهلبیت دارای تحصیلات دانشگاهی وحوزوی بابیش از ۴۳ سال خدمت درخانه اهلبیت (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و چــهـــارم (بــا هــر بــســم اللہ) پدرم به سختے حرڪت مے ڪرد ... روزے ڪه داشتم خونه رو ترک مے ڪردم ... روے مبل، ڪنار شومینه نشسته بود ... اولین بار بود ڪه اشک رو توے چشم هاش مے دیدم ... - آنیتا ... چند روز قبل از اینڪه برگردے خونه ... اون روزها ڪه هنوز تهران شلوغ بود ... خواب دیدم موجودات سیاهے ... جلوے ڪلیساے بزرگ شهر ... تو رو به صلیب ڪشیدن ... به زحمت، بغضش رو ڪنترل ڪرد ... - مراقب خودت باش دخترم ... خودم رو پرت ڪردم توے بغلش ... - مطمئن باش پدر ... اگر روزے چنین اتفاقے بیوفته ... من، اون روز جانم رو با خدا معامله ڪردم ... و شک نڪن پیش حضرت مریم، در بهشت خواهم بود ... خواب پدرم براے من مفهوم داشت ... روزے ڪه اون مرد گفت... روے استقامت من شرط مے بنده ... اینڪه تا ڪے دوام میارم ... آرتا رو برداشتم و به آپارتمان ڪوچک اجاره ایم رفتم ... توی ڪشورے ڪه به خاطر ڪمبود نیروے تحصیل ڪرده و نیروے ڪار ... جوان تحصیل ڪرده وارد مے ڪنه ... من بعد از مدت ها دنبال ڪار گشتن ... با مدرک دانشگاهے ... توے یه شهر صنعتے ... براے گذران زندگے ... داشتم ... زمین، پنجره و توالت هاے یه شرڪت دولتے رو مے شستم ... با هر بسم الله، وارد شرڪت مے شدم ... و با هر الحمدلله از شرڪت بیرون مے اومدم ... اما تمام اون یک سال و نیم ... لحظه اے از انتخابم پشیمون نشدم ... ادامه دارد... تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و سـوم (مـتــاسـفـم) بے صدا ایستادم یه گوشه ... نمازش ڪه تموم شد، بلند شد و رو به من گفت ... - براے قبول دعوتم، اینقدر هم عجله لازم نبود ... و خندید ... با شنیدن این جمله، تازه به خودم اومدم ... زبانم درست نمے چرخید ... - شما مسلمان هستید آقاے هیتروش؟ ... پس چرا اون روز ڪه گفتم مسیحے هستید، چیزے نگفتید ... همون طور ڪه سجاده اش رو جمع مے ڪرد و توے ڪاور میذاشت با خنده گفت ... - خوب اون زمان هنوز مسلمان نشده بودم ... هر چند الان هم نمیشه گفت خیلے مسلمانم ... هنوز به خوندن نماز عادت نڪردم ... علے الخصوص نماز صبح ... مدام خواب مے مونم ... تازه اگر چیزے از قلم نیوفته و غلط نخونم ... اون با خنده از نماز خوندن هاے غلط و عجیبش مے گفت ... و من هنوز توے شوک بودم ... چنان یخ ڪرده بودم ڪه ڪف دستم مور مور و سوزن سوزن مے شد ... - خدایا! حالا باید چه ڪار ڪنم؟ ... - خانم ڪوتزینگه ... مهمانے تولدے ڪه براتون گرفتم رو قبول مے ڪنید؟ ... من واقعا علاقه مندم با پسر شما و خانواده تون آشنا بشم ... توی افڪار خودم غرق شده بودم ڪه صدام ڪرد ... مبهوت برگشتم سمتش و نگاهش ڪردم ... - حال شما خوبه؟ ... به خودم اومدم ... - بابت این جواب متاسفم اما فڪر نمے ڪنم دیگه بتونم براے ڪسے همسر خوبے باشم ... ادامه دارد... تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـــهـیــد ســــیــــدطـــاهـا ایـــمـــانــــــے 🌹قــــســـمـــت چـــهــل و چــــهـارمــ (مـــــردڪـوچـــڪ) - اشــڪالــے نــداره ...مــن چــیــز زیــادے از اســلــام و شــیــوه زنــدگــے یــه مــســلــمــان بــلــد نــیــســتــم ...شــمــا مــے تــونــیــد اســتــاد مــن بــاشــیــد ...هنــوز نــواقــص زیــادے دارم ولــے آدم صــبــورے هســتــم ...حــتــے اگــر پــاســخ شــمــا بــراے همــیــشــه مــنــفــے بــاشــه ...لــازم نــیــســت نــگــران مــن بــاشــیــد ...مــن بــه انــتــخــاب شــمــا احــتــرام مــے گــذارم ... دســتمــروے دســتــگــیــره خــشــڪ شــده بــود ...ســڪوت عــمــیــقــے بــیــن مــا حــاڪم شــد ...و بــعــد از چــنــد لــحــظــه،از اونــجــا اومــدم بــیــرونــ... تــمــامــروز فــڪرم رو بــه خــودش مــشــغــول ڪرده بــود ...نــاخــواســتــه تــصــاویــر و حــرف ها از جــلــوے چــشــمــم عــبــور مــے ڪرد ...ســرم رو گــذاشــتــم روے مــیــز ... -خــدایــا!مــن بــا ایــن بــنــده تــو چــه ڪار ڪنــم؟... شــب،پــدر و مــادرم بــرام جــشــن ڪوچــڪے گــرفــتــه بــودن ...مــے خــواســتــیــم جــشــن رو شــروع ڪنــیــم ڪه پــدرم مــخــالــفــت ڪرد ...مــنــتــظــر ڪســے بــود ... زنگــدر بــه صــدا در اومــد ...در رو ڪه بــاز ڪردم یــه شــوڪ دیــگــه بــهم وارد شــد ... -آقــاے هیــتــروش،شــمــا ایــنــجــا چــه ڪار مــے ڪنــیــد؟... خــنــدےد... -بــراے عــرض تــبــریــڪ و احــتــرام بــا پــدرتــون تــمــاس گــرفــتــم ...ایــشــون هم بــراے امــشــب،دعــوتــم ڪرد ... وبــدون ایــنــڪه مــنــتــظــر بــشــه تــا بــراے ورود بــفــرمــایــیــد بــگــم،اومــد تــو... بالــبــخــنــد بــه پــدر و مــادرم ســلــام ڪرد ...و خــیــلــے مــحــتــرمــانــه بــا پــدرم دســت داد ...چــشــمــش ڪه بــه آرتــا افــتــاد بــا اشــتــیــاق رفــت ســمــتــش و دســتــش رو بــراے دســت دادن بــلــنــد ڪرد ... -ســلــام مــرد ڪوچــڪ ...مــن لــروے هســتــم ... اونــشــب بــه شــدت پــدر و مــادرم و آرتــا رو تــحــت تــاثــیــر قــرار داده بــود ... ادامه دارد تــعــجــیــل در ظــهور حــضــرت مــهدے عــج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و پــنــجـــم (جــشــن تــولــد‌) بعد از بریدن ڪیک، پدرم بهش رو ڪرد و گفت ... - ما رو ببخشید آقاے هیتروش ... درستش این بود ڪه در مراسم امشب با شراب از شما پذیرایے مے ڪردیم اما همون طور ڪه مے دونید دختر ما مسلمانه و این چیزها اینجا ممنوعه ... با دلخورے به پدرم نگاه ڪردم ... اون هم یه طورے جواب نگاهم رو داد ڪه چشم هاش داد مے زد ... مگه اشتباه مے ڪنم؟ ... لروی به هر دوے ما نگاه ڪرد و با خنده گفت ... - منم همین طور ... هر چند هنوز نتونستم ڪاملا شراب رو ترک ڪنم ... اما اگر بخورم، حتے یه جرعه ... نماز صبحم قضا میشه ... هر دوے ما با تعجب برگشتیم سمتش ... من از اینڪه هنوز شراب مے خورد ... و پدرم از اینڪه فهمید اونم مسلمانه ... و بعد با حالتے بهم زل زد ڪه ترجیح دادم از پنجره بیرون رو نگاه ڪنم ... موقع بدرقه تا دم در دنبالش رفتم ... خیلے سعے ڪردم چیزے نگم اما داشتم منفجر مے شدم ... - شما هنوز شراب مے خورید؟ ... با چنان حالتے گفت، من عاشق شرابم ڪه ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب ... - البته همون موقع هم زیاد نمے خوردم ... ولے دیگه ... ےه مڪث ڪرد و دوباره با هیجان گفت ... - یه ماهه ڪه مسلمان شدم ... دارم ترک مے ڪنم ... سخت هست اما باید انجامش بدم ... تا با سر تاییدش ڪردم ... دوباره هیجان زده شد ... - روحانے مرڪز اسلامے بهم گفت ذره ذره ڪمش ڪنم ... ولے سعے ڪنم نمازم قطع نشه و اول وقت بخونم ... گفت اگه این ڪار رو بڪنم مشڪل شراب خوردنم درست میشه ... راست مے گفت ... لروے هیتروش، ڪمتر دو ماه بعد، ڪاملا شراب رو ترک ڪرده بود ... ادامه دارد... تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و شـشــم (خــواســتــگـارے)‌ پدرم هر چند از مسلمان بودن لروے اصلا راضے نبود ... اما ازش خوشش مے اومد ... و این رو با همون سبک همیشگے و به جالب ترین شیوه ممڪن گفت ... به اسم دیدن آرتا، ما رو براے شام دعوت ڪرد ... هنوز اولین لقمه از گلوم پایین نرفته بود ڪه یهو گفت ... - تو بالاخره ڪے مے خواے ازدواج ڪنے؟ ... چنان لقمه توے گلوم پرید ڪه نزدیک بود خفه بشم ... پشت سر هم سرفه مے ڪردم .. - حالا اینقدر هم خوشحالے شدن نداره ڪه دارے خفه میشے ... چشم هام داشت از حدقه مے زد بیرون ... - ازدواج؟ ... با ڪے؟ ... - لروے ... هر چند با دیدن شما دو تا دلم براے خودم مے سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسے بگیرم ... هنوز نفسم ڪامل بالا نیومده بود ... با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته ... اما بدتر شد ... پدرم رو ڪرد به آرتا ... - تو موافقے مادرت ازدواج ڪنه؟ ... با ناراحتے گفتم ... - پدر ... مکث ڪردم و ادامه دادم ... - حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت مے ڪنید؟ ... من قصد ازدواج ندارم ... خبرے هم نیست ... - لروے اومد با من صحبت ڪرد ... و تو رو ازم خواستگارے ڪرد... گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانے ... و تو هم یه احمقے ... ادامه دارد.... تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و هــفــتـــم (تـــو یـہ احـمـقــے) همون طور ڪه سعے مے ڪردم خودم رو ڪنترل ڪنم و زیر چشمے به آرتا نگاه مے ڪردم ... با شنیدن ڪلمه احمق، جا خوردم ... - آقاے هیتروش گفت من یه احمقم؟ ... - نه ... اون نجیب تر از این بود بگه ... من دارم میگم تو یه احمقے ... فقط یه احمق به چنین جوان با شخصیتے جواب منفے میده ... و بعد رو ڪرد به آرتا و گفت ... - مگه نه پسرم؟ ... تا اومدم چیزے بگم ... آرتا با خوشحالے گفت ... - من خیلے لروے رو دوست دارم ... اون خیلے دوست خوبیه... روز پدر هم به جاے پدربزرگ اومد مدرسه ... دیگه نمے فهمیدم باید از چے تعجب ڪنم ... اونقدر جملات عجیب پشت سر هم مے شنیدم ڪه ... - آرتا!! ... آقاے هیتروش، روز پدر اومد ... ولے قرار بود ڪه ... - من پدربزرگشم ... نه پدرش ... اون روز روزیه ڪه بچه ها پدر و شغل اونها رو معرفے مے ڪنن ... روز پیرمردهاے بازنشسته ڪه نبود ... دیگه هیچ حرفے براے گفتن نداشتم ... مادرم مے خندید ... پدرم غذاش رو مے خورد ... و آرتا با هیجان از اون روز و ڪارهایے ڪه لروے براش ڪرده بود تعریف مے ڪرد ... اینڪه چطور با حرف زدن هاے جالبش، ڪارے ڪرده بود ڪه بچه هاے ڪلاس براے اون و آرتا دست بزنن ... و من، فقط نگاه مے ڪردم ... حرف زدن هاے آرتا ڪه تموم شد ... پدرم همون طور ڪه سرش پایین بود گفت ... - خوب، جوابت چیه؟ .. ادامه دارد... تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و هــشـــتــم (نـــام‌هــاے مـبــارڪ)‌ من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم ... ولے لروے چنان محبت اون رو به دست آورده بود و باهاش برخورد ڪرده بود ڪه در مدت این دو سال ... آرتا ڪاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود ... هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروے همین طور بود ... مهرےه من، یه سفر ڪربلا شد ... و ما به همراه خانواده هامون براے عقد به آلمان رفتیم ... مرڪز اسلامے امام علے "علیه السلام" ... مراسم ڪوچک و ساده اے بود ... عڪاس مون دختر نوجوان مسلمانے بود ڪه با ذوق براے ما لوڪیشین هاے عڪاسے درست مے ڪرد ... هر چند باز هم اخم هاے پدرم، حتے در برابر دوربین و توے تمام عڪس هاے یادگارے هم باز نشد .. ما پاے عقدنامه رو با اسم هاے اسلامے مون امضا ڪردیم ... هر چند به حرمت نام هایے ڪه خانواده روے ما گذاشته بود... اونها رو عوض نڪردیم ... اما زندگے مشترک ما، با نام علے و فاطیما امضا شد ... با نام اونها و توسل به نام هاے مبارک اونها ... 💥پــایــان تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج ‎‎‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "
﷽ 🕋پیامبراکرم (صلّى‌الله‌عليه‌و‌آله) فرمودند:  ✍🏼هر کسی در هر شب و در هر روز ماه شعبان... 1⃣سوره حمد/آیةالکرسی/کافرون /توحید/فلق/ناس 🧮 ۳مـرتبه 2⃣ و 🧮 ۳مـرتبه 3⃣ 🧮 ۳مـرتبه 4⃣ 🧮 ۳مـرتبه 5⃣ 🧮 ۴۰۰ بار ♥️ خـداوند تعالى گناهانش[ غیر از حق‌الناس] را بیامرزد ◽️ اگــر چه 💧به عدد قطره‌های باران و برگ درختان و کف دریاها باشد. ┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 🍃🌻🍃🌺🍃🌻🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ ╰┅┅┅❀🍃🌼🍃❀┅┅┅╯
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ نذر «مجرّب» و «کارساز»! یکی از ختومات مجرّبی که ♻️ آیت‌الله سیدمحمدباقر موحدابطحی قدس‌سره مرتب به آن عمل می‌نمودند و دیگران را نیز به آن توصیه می‌کردند: «ذکر شریف برمحمد و آل محمد بود». و در دستور معنوی خود: «نذر ٧۵ صلوات به روح مطهر حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها و چهار فرزند شهیدش در کربلا، حضرت ابوالفضل عليه‌السلام و سه برادر بزرگوارش (برای هر نفر، ١۵ صلوات= ٧۵ صلوات) بسیار مجرب و کارساز می‌دانستند.» 📚 نسیم‌های گره‌گُشا ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ 🔰آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: «اهدای ثواب نماز شب به حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها جهت برآورده شدن حاجاتِ سخت، مفید و مجرب است». 📚 التجاء، ج ١، ص ٣١٣ ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم ✍🏼سفره امروز حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها از طرف ۱۴معصوم بویژه امام‌رضاعلیه‌السّلام و به نیابت از آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف 🎁 هـدیه می‌کنیم به مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السّلام 🌀قُـربَـةًاِلَـۍٱللّٰـه 📿خـــتم صلوات به نیّتِ👇🏼 🟢 ظهور امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف ⚪️ شفای همه بیماران 🔴 عاقبت بخیری 🔵 سلامتی پدر و مادرها 🟡خانه‌دارشدن کسانی که خانه ندارند 🟣بچه‌دارشدن کسانی که حسرت فرزند دارند 🟠 گشایش بخت ┘◄ به نیت حل مشکلات همه عزیزان ان‌شـاءالله تعالی ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ 🤲🏼
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ نذر «مجرّب» و «کارساز»! یکی از ختومات مجرّبی که ♻️ آیت‌الله سیدمحمدباقر موحدابطحی قدس‌سره مرتب به آن عمل می‌نمودند و دیگران را نیز به آن توصیه می‌کردند: «ذکر شریف برمحمد و آل محمد بود». و در دستور معنوی خود: «نذر ٧۵ صلوات به روح مطهر حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها و چهار فرزند شهیدش در کربلا، حضرت ابوالفضل عليه‌السلام و سه برادر بزرگوارش (برای هر نفر، ١۵ صلوات= ٧۵ صلوات) بسیار مجرب و کارساز می‌دانستند.» 📚 نسیم‌های گره‌گُشا ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ 🔰آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه: «اهدای ثواب نماز شب به حضرت ام البنین سلام‌الله‌علیها جهت برآورده شدن حاجاتِ سخت، مفید و مجرب است». 📚 التجاء، ج ١، ص ٣١٣ ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم ✍🏼سفره امروز حضرت ام‌البنین سلام‌الله‌علیها از طرف ۱۴معصوم بویژه امام‌رضاعلیه‌السّلام و به نیابت از آقا امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف 🎁 هـدیه می‌کنیم به مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه‌السّلام 🌀قُـربَـةًاِلَـۍٱللّٰـه 📿خـــتم صلوات به نیّتِ👇🏼 🟢 ظهور امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشّریف ⚪️ شفای همه بیماران 🔴 عاقبت بخیری 🔵 سلامتی پدر و مادرها 🟡خانه‌دارشدن کسانی که خانه ندارند 🟣بچه‌دارشدن کسانی که حسرت فرزند دارند 🟠 گشایش بخت ┘◄ به نیت حل مشکلات همه عزیزان ان‌شـاءالله تعالی ᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔᚔ 🤲🏼
🍃🌹✨ 🗯 اردیبهشت عجب ماه عجیبی ست ؛شروع و پایانش با ابراهیم است🥺💔 🕊شادی روح مطهر شهدا و امام شهدا .
۩کانال‌ادعیه‌و‌مناجات‌صوتی﷽۩زیارت‌آل‌یاسین+دعا۩فرهمند.mp3
زمان: حجم: 7.37M
🎤 بانوای گرم استادفرهمند 🌹 🌹 نام تو را میبرم قلبم غریبی میکند چشم انتظاری در دلم درد عجیبی می کند تعجیل در ظهور 14 مرتبه