يك نفر میگفت اربعین قیامت است ، ازدحام است ، نمیشود زیارت بکنی...
و من با خود فکر می کردم
اولا که می رویم که شلوغش کنیم و بعد کسانی که قیامت به سمت حسین(ع) می روند بی گمان اهل بهشتند
اگر قیامت هم به ما اجازه دهند به سمت حسین(ع)حرکت کنیم بهشت را حسینیه می کنیم.
کاش قیامتمان اربعین باشد و اربعینمان قیامت.
يك نفر میگفت اربعین را به یک پیاده روی زنانه تبدیل نکنید، شکوه اربعین به یک حرکت مردانه است.
و من با خود فکر میکردم حرکت اربعین به دست زنانی جاری شد که مردانه حرکت کردند و مردانه شکوه حسین را در دل اربعین برافراشتند
🌹اربعین حرکت انسان به سمت انسان است فارغ از جنسیت و سن و رنگ و...
يك نفر میگفت اربعین همین جاست اربعین در خانه های فقراست بروید خانه فقرا موکب بزنید.
و من رفتم و دیدم فقرا خانههایشان را به عشق حسین رها میکنند و می روند کربلا تا پرچم اربعین را به پا کنند چگونه اربعین درخانه های فقراست؟ در اربعین هم اصل ضیافت دادن ها مال فقراست ...
يك نفر میگفت اسرای کربلا با اسب به کربلا بازگشتند پیاده نروید ، عصر تکنولوژی ست!
و من با خود فکر می کردم یا از کربلا پیاده می روی تا حسین (ع) را در کوفه و شام زنده کنی یا باید پیاده به کربلا برگردی تا حسین (ع) را درقلبت زنده کنی ،با این پیاده رفتن هاست که گستره حسین(ع) قدم قدم عالم را فرامی گیرد
برای ما که سوار دنیا شده ایم و از حسین (ع) فاصله گرفته ایم لازم است تا پیاده شویم و قدم به قدم به اصل خویش باز گردیم
🌹عشق حسین قلب هارا آرام فتح می کند
یک نفر میگفت عراق یک روز دشمن ما بود ، نروید خون شهیدان پایمال نشود.
و من با خود فکر می کنم خون کدام شهید پایمال می شود؟ همان که پشت لباسش می نوشت : اللهم ارزقنا زياره کربلا؟
جنگ ما با بعثی ها و صدام بود نه با محبين حسین ع. ما در این خاک یک عزیز دردانه گذاشته ایم و به عشق او پا و دست و سر می دهیم و می رویم تا جگر گوشه مان را ببینیم.
يك نفر بود می گفت عراق یک کشور در حال جنگ است و ضعیف است و این هزینه ها برای یک کشور جنگ زده روا نیست...
من با خود فکر می کنم چه کسی این کشور جنگ زده را مجبور میکند هزینه کند؟
عراق از اربعین قدرت می گیرد عراق با نیروی حسین است که هرسال قوی تر میدرخشد .
عراقیها فهمیده اند حسین(ع) یک قدمشان را هزار قدم جبران می کند
حسین(ع)زیر دِین هیچ کس نمی ماند...
يك نفر میگفت پیاده روی اربعین را حکومتی ها ساختند...
و من با خود فکر می کنم زینب(س)به کدام حکومت متصل بود که از شام تا کربلا را پیاده آمد
جابر بن عبدالله انصاری اهل کدام حکومت بود که پیرمرد مجبور بود پیاده به سمت حسین بشتابد.
علمای بزرگ شیعه،مردانی که اسمشان کافیست برای استناد، وابسته به کدام حکومت بودند که راه میافتادند پیاده، شبانه، از نخلستان ها پنهانی خود را به حسین (ع) میرساندند.
راست می گویند اربعین یک حرکت حکومتیست و آن هم حکومت حسین (ع)است که زن و مرد و پیر و جوان را از سرتاسر دنیا جمع می کند و به کربلا میرساند.
خيلي ها خیلی چیز ها می گویند ...
بگذار بگویند این ها یا نمک گیر نشده اند یا اهل نمک خوردن و نمکدان شکستن هستند
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
http://eitaa.com/amirkiaei1
30.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹اگه دلتون با دیدن این صحنه ها هوایی شد بدون توام عاشق حسینی....
🥺کی فکر میکرد بعداز ۱۴۰۰سال اینطور مردم بسمت #کربلا به عشق #امام_حسین علیه السلام
♨️فوج فوج به اقیانوس #اربعین
سرازیر شوند.....
⚫️⚫️⚫️⚫️
🏴اعمال امشب و فردا #اربعین :
💟 ۱-خواندن زیارت اربعین
💟۲-غسل اربعین وتوبه
💟 (قبل از نماز ظهر)
💟۳-بعد از نماز صبح
💟۱۰۰ مرتبه👇🏻👇🏻
💟(لاحول ولاقوة الا بالله ...
💟۴- ٧۰ مرتبه تسببحات اربعه
💟۵- بعد از نماز ظهر
💟سوره والعصر
💟 ٧۰ مرتبه استغفار
💟۶-غروب۴۰مرتبه لااله الاالله
💟۷-بعد از نماز عشاء 👇🏻
💟سوره یاسین
🌹هدیه به سیدالشهدا علیه السلام التماس دعای از همگی عزیزان
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ
سید رضا نریمانیenc_16588838931580620064171.mp3
زمان:
حجم:
2.93M
نماهنگ به خونه برگردیم
سید_رضا_نریمانی
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
سید رضا نریمانیenc_16815723174231475174117.mp3
زمان:
حجم:
2.64M
🎧 استودیویی | اباعبدالله
📝 بخاطر ابلفضل ...
🎤 کربلایی_رضا_نریمانی
#کربلا
#امام_حسین
#اربعین
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۲۹ و ۳۰
صدرا فکر کرد :
"معصومه هم اینقدر بیتابی کرد؟
اگر خودش بمیرد، رویا
هم اینگونه بیتابی میکند؟
رها چه؟
رها برایش اشک میریزد؟
یا از آزادیاش غرق لذت میشود و مرگش برای او نجات است؟"
نگاهش روی تابلوی «وَ إِن یَکاد» خانه ماند، خانهای که روزی زندگی در آن جریان داشت و امروز انگار خاک مرده بر آن پاشیدهاند...
صدرا قصد رفتن کرده بود.
با حاج علی خداحافظی کرد و خواست رها را صدا کند.
رها، آیه را به اتاقش برده بود تا اندکی استراحت کند. اینهمه فشار برای کودکش عجیب خطرناک است. حاج علی تقهای به در زد و با صدای بفرمایید رها، آن را گشود.
_پاشو دخترم، شوهرت کارت داره؛ مثل اینکه میخواد بره.
دل رها در سینهاش فرو ریخت؛
حتما میخواهد او را ببرد؛ کاش بگذارد بماند!
وقتی مقابل صدرا قرار گرفت، سرش را پایین انداخت و منتظر ماند تا او شروع کند . و انتظارش زیاد طولانی نشد:
_من دارم میرم، تو بمون پیش آیه خانم. هر روز بهت زنگ میزنم، شماره موبایلت رو بهم بده؛ شمارهی منم داشته باش، اگه اتفاقی افتاد بهم بگو. سعی میکنم هر روز یه سر بزنم که اگه کاری بود انجام بدم. خبری شد فوری بهم زنگ بزن، هر ساعتی هم که بود مهم نیست؛ متوجه شدی؟
لبخند بر لب رها آمد.چقدر خوب بود که میدانست رها چه میخواهد.
_چشم حتما...
شمارهاش را گرفت و در گوشیاش ذخیره کرد.
صدرا رفت... رها ماند و آیهی شکستهی حاج علی.
رها شام را زمانی که آیه خواب بود آماده کرد. میدانست آیهی این روزها به خودش بیاعتناست. میدانست آیهی این روزها گمشده دارد. میدانست مادرانه میخواهد این آیهی شکسته؛ دلش برای آن کودک در بطن مادر میسوخت؛ دلش برای تنهاییهای آیهاش میسوخت.
با اصرار فراوان اندکی غذا به آیه داد. حاج علی هم با غذایش بازی میکرد
آیه در پیچ و تاب مردش بود....
کجایی مرد روزهای تنهاییام؟
کجایی هم نفس من؟ کجایی تمام قلبم؟ و سخت جای خالیاش درد داشت. و سخت بود نبود این روزها... سخت بود که کودکی داشته باشی مردت نباشد برای پرستاری.
سخت بود سختی روزگار او.
سخت بود که مرد شود برای کودکش؛ سخت بود #مادر و #پدر شدن. جواب مادرشوهرش
را چه میداد؟
💭به یاد آورد آن روز را:
فخر السادات: _من اجازه نمیدم بری! اون از پدرت اینم از تو... آیه تو یه چیزی بگو!
🕊_آیه رو راضی کردم مادر من، چرا اذیت میکنی؟ خب من میخوام برم!
دل در سینهی آیه بیقراری میکرد.
دلش راضی نمیشد؛ اما مانع رفتن مردش نبود. مردش برای #دین_خدا میجنگید.
مردش گفته بود اگر در #کربلا بودی چه میکردی؟ جزو #زنان_کوفی بودی یا نه؟ مردش گفته بود الان وقت #انتخاب است آیه. آیه سکوت کرد و مردش سکوت علامت رضایت دانست.
حال #مادرت چه میگوید مرد من؟
من #مانعت شوم؟ من #زنجیر پایت شوم؟مگر قول و قرار اول زندگیمان #بال_پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبود که زنجیر پای هم نشویم؟
زیر لب زمزمه کرد:
" یا زینب کبری (سلاماللهعلیها)..."
مردش زمزمهاش را شنید.
لبخند به تمام اضطرابهایش زد، قلبش آرام گرفت.
دستهای لرزانش را مشت کرد؛ مردش #حمایت خواست:
_مامان! اجازه بدید بره! میگن بهترین محافظ آدم، اجلشه، اگه برسه، ایران و سوریه نداره!
لبخند مردش عمیقتر شد
"راضی شدی مرد من..!؟ "
مادرشوهرش ابرو در هم کشید:
_اگه بلایی سرش بیاد تقصیر توئه! من که راضی نیستم.
چقدر آنروز تلاش کردی برای رضایت مادرت مرد!
_مادرش چرا نیومده؟
حاج علی قاشق را درون بشقاب رها کرد، حرف را در دهانش مزمزه کرد:
_حاج خانم که فهمید، سکته کرد. الان حالش خوبه ها، بیمارستانه؛ به «محمد» گفتم نیاد تهران، مادرش واجبتره! گفتم کارای قم رو انجام بده که برای تدفین مهمون زیاد داریم.
آیه آهی کشید.
میدانست این دیدار چقدر سخت است. دست بر روی شکمش گذاشت :
"طاقت بیار طفلکم! طاقت بیار حاصل عشقم! ما از پسش بر میایم! ما از پس این روزا برمیایم! به خاطر پدرت، به خاطر من، طاقت بیار!"
-آیه!
پدر صدایش میکرد.
نگاهش را به پدر دوخت:
+جانم؟
_تو از پسش بر میای!
+برمیام؛ باید بربیام!
_به خاطر من..به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیهگاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره!
+شما هم میگید دختره؟
_باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود.
+بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه!
_تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم!
رها: _منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش!
آیه لبخندی زد به دخترک شکستهای که تازه سر پا شده بود. دختری که.....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
#به_وقت_رمان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"
4.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالا منمو ، چشم ترمو...
باران اباعبدالله...
السلام علیک یا مظلوم یا سید الشهدا
#کربلا
┄┅═✧═┅┄
روی لینک بزنید و عضو شوید 👇
💠 http://eitaa.com/amirkiaei1
مراسم سخنرانی و عزاداری در صحن حرم مطهر امام حسین علیه السلام
🎤 #صوت #مداحی #کربلا
🗓️شنبه 30 فروردین ۱۴۰۴
🔸مداح : حاج علی جمعه پور
📌بعد از نماز صبح
💠بعثه مقام معظم رهبری در عراق
@beseh_in_iraq
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 روضهای از جنس غیرت و شکوه...
آه از آن لحظه که زینب کبری (سلام الله علیها)،
با قامتی خمیده از داغ،
و چشمانی اشکبار،
و دلی پُر از مصیبت،
پا به مجلس ابن زیاد گذاشت...
👑 مجلسِ طاغوت،
اما حضرت زینب (سلام الله علیها) نه با ترس،
که با وقارِ دختر امیرالمؤمنین آمد...
ابن زیاد با لبخند زهرآلودش گفت:
"دیدی خدا با برادرت چه کرد؟"
و حضرت زینب (سلام الله علیها )، کوه صبر،
زنی که قلبش تازه از قتلگاه آمده بود،
با صدایی که هنوز از عاشورا میآمد، گفت:
"ما رأیتُ إلا جمیلاً..."
جز زیبایی ندیدم...
🎤 مجلس سکوت شد...
سربازها سرها را پایین انداختند...
و طاغوت برای لحظهای فهمید که
با زینب علی (عليه السلام) طرف است،
نه با زنِ اسیر...
🌹 اینجا روضه نیست، انقلاب است...
صدای حضرت زینب (سلام الله علیها )، فریاد خون ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) بود
در قلب کوفهی خوابزده...
#الهم_عجل_لولیک_الفرج #السلام_علیک_یا_بقیه_الله_فی_ارضه #آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
#روضه_حضرت_زینب
#زینب_یعنی_اقتدار
#کربلا
#ابن_زیاد
#مجلس_شام#التماس_دعا
http://eitaa.com/amirkiaei1
6.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 روضهای از جنس غیرت و شکوه...
آه از آن لحظه که زینب کبری (سلام الله علیها)،
با قامتی خمیده از داغ،
و چشمانی اشکبار،
و دلی پُر از مصیبت،
پا به مجلس ابن زیاد گذاشت...
👑 مجلسِ طاغوت،
اما حضرت زینب (سلام الله علیها) نه با ترس،
که با وقارِ دختر امیرالمؤمنین آمد...
ابن زیاد با لبخند زهرآلودش گفت:
"دیدی خدا با برادرت چه کرد؟"
و حضرت زینب (سلام الله علیها )، کوه صبر،
زنی که قلبش تازه از قتلگاه آمده بود،
با صدایی که هنوز از عاشورا میآمد، گفت:
"ما رأیتُ إلا جمیلاً..."
جز زیبایی ندیدم...
🎤 مجلس سکوت شد...
سربازها سرها را پایین انداختند...
و طاغوت برای لحظهای فهمید که
با زینب علی (عليه السلام) طرف است،
نه با زنِ اسیر...
🌹 اینجا روضه نیست، انقلاب است...
صدای حضرت زینب (سلام الله علیها )، فریاد خون ابا عبدالله الحسین (علیه السلام ) بود
در قلب کوفهی خوابزده...
#الهم_عجل_لولیک_الفرج #السلام_علیک_یا_بقیه_الله_فی_ارضه #آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
#روضه_حضرت_زینب
#زینب_یعنی_اقتدار
#کربلا
#ابن_زیاد
#مجلس_شام#التماس_دعا
https://eitaa.com/amirkiaei1
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا