eitaa logo
کانال امیرکیایی
1.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
63 فایل
مداح وسخنران اهلبیت دارای تحصیلات دانشگاهی وحوزوی بابیش از ۴۰سال خدمت درخانه اهلبیت (ع)
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷قسمت دوم 🌷🌷 تومصطفاست هوا نمور است اما این گل آفتاب باسماجت میان دوخط ابرویت جاخوش کرده می گفتی"تو بچه شمال بارون دیده کجا سمیه خانم ومن بچه جنوب آفتاب دیده کجا؟قلیه ماهی و خورشت بامیه وماهی هشووفلافل کجا؟ میرزاقاسمی وفسنجون ترش وکاله کباب و ماهی شکم پرکجا؟ولی قدرت خدا روببین توباچه لذتی قلیه ماهی وماهی هشومی خوری ومن میرزاقاسمی وفسنجون ترش! این نشونه این نیست که روح ما به قواره جسم همدیگه س؟نشونه این نیست که از روز اول ناف مارابه نام هم بریدن؟ درست می گفتی که اقامصطفی راست و درست قسمت وحکمت در این بودکه مامال هم باشیم مایی که درایران به ولایت باهم یکی بودیم هرچند یکی از ما شمالی بود یکی جنوبی من متولد مرداد۱۳۶۵در رشت وتو متولد شهریور۱۳۶۵درشوشتر تو از من یک‌ ماه کوچک تر بودی واین آزارم می داد طوری که همان جلسه اول خواستگاری ازبس چادری که جلوی دهنم گرفته بودم به مامانم گفتم بگو که من یک ماه بزرگ ترم" مادرت شنید وگفت این که چیز مهمی نیست ! راست می گفت چیز مهمی نبودچون تو روز به روز از من بزرگتر شدی انقدر که دیگر در پوست خودت نگنجیدی پوست ترکاندی وشدی یک پارچه ماه ماه شب چهارده حالا هم آمده ام اینجادر محضر خودت خود خودت تا زندگی هشت سال ونیم مان را دوره کنیم .می خواهم تا جایی که میشودبخشی از آن روزها ولحظه ها رادر این ضبط کوچک جابدهم همه آنچه یادم می ایدرابادرخواست نویسنده ای انجام می‌دهم که باوردارداگر تو رابنویسید خیلی از تاریکی هاروشن می‌شود. چه کسی می تواند پیش بینی کندمن که زاده رشت وبزرگ شده سیاهکلم من که چند سال تمام هوای شرجی شمال را به سینه کشیده ام به دلیل شغل پدر که سپاهی بودمهاجرت کنیم به تهران از قضای روزگارتوهم از جایی که هوای شرجی داشت به همراه خانواده کوچ کنی به بند پی یکی از مناطق نزدیک بابلسر استان مازندران وبعدها هم بیایید نزدیک تهران درست همان محله ای که مابعد از چندی به آنجا آمدیم دریای شمال ودنیای جنوب هر دو دریایندهر چند هرکدام رنگ وبووعطروصدای خودرا دارنداگر راهی باز شود هر دو دریا همدیگر را در آغوش می کشند همانطور که روح من وتو همدیگر را پیدا کردندمثل گیاه عشقه دور هم پیچیدند.ما خانواده هفت نفره بودیم پدرومادرم،سجادبرادرم بزرگترم بایک سال تفاوت سنی بامن سبحان برادر دومی ام و صحابه خواهرم واقامحمدکه ته تغاری خانواده رابطه من وسجادکه بقول مادرم شیربه شیربودیم یه جور دیگه بودپدرم اجاره نشین بودوبقول خودش خوش نشین.مادرم هم عاشق مرغ وخروس وغازواردک به ما بچه هابا این پرندگان خیلی خوش می گذشت وقتی از صبح تا شب وسط بازی ها سراغی هم از آنها می گرفتیم وباهاشان بازی می کردیم البته نه مثل آن بار که سجادباچوب دنبالشان کردوحیوان های زبان بسته عصبانی شدندودنبال من کردندوافتادم وپیشانی ام شکست زمان جنگ بود وپدر به جبهه رفته بود ومادر برسر زنان هرجور بود مرا رساند درمانگاه باد خبر را به گوش مادربزرگ وپدر بزرگم رساندان ها که خانه شان ادامه دارد.....✅🌹
🌷🌷قسمت سوم🌷🌷 تومصطفاست باد خبر را به گوش مادر بزرگ و پدر بزرگم رساند. آن ها که خانه شان چند کوچه آن طرف تر بود، خود را رساندند درمانگاه و در میان اشک و ناله و آه، پیشانی ام بخیه خورد. چندسال بعد که پدر از جبهه آمد به دلایل شغلی منتقل شد تهران. آمدند خیابان آزادی، خیابان استاد معین. اما من نیامدم، ماندم خانه مادربزرگ که صدایش میکردم عزیز. پیرزنی دوست داشتنی با صورتی گرد، قد متوسط و کمی تپل که من و سجاد، نوه های اولش بودیم و عزیز دردانه. مادربزرگ آن قدر دوستم داشت و دوستش داشتم که وقتی خانواده ام به تهران کوچ کردند، پیش او ماندم. خانه اش کوچک بود و جمع و جور، اما پر از صفا و صمیمیت. شب ها کنارش میخوابیدم و بوی حنای موهایش را به سینه میکشیدم. دست هایم را حلقه می کردم دور گردنش تا برایم قصه بگوید: قصه چهل گیس، ماه پیشونی، ملک خورشید و ملک جمشید. تا پیش دبستانی پیش او بودم. هر روز صبح زود برای نماز بیدار می شد. از لانه مرغ ها تخم مرغ برمی داشت،آب پز می کرد و همراه نانی که خودش پخته بود، لقمه پیچ می کرد و با مشتی نخودچی و کشمش یا چهار مغز، در کیسه ای می بست و کیسه را در کیفم می گذاشت و راهی ام می کرد. ظهر که زنگ می خورد می آمد دنبالم، از سرایدار تحویلم می گرفت و به قهوه خانه پدر بزرگ می برد. داخل قهوه خانه میز و صندلی های چوبی سبز رنگ بود و رادیوی چهار موج قدیمی که همیشه خدا روشن بود و پدر بزرگ در آنجا چای، کباب، لوبیا، زیتون پرورده و ماست چکیده می فروخت. بعد که می خواستم بروم کلاس اول دبستان, مرا به تهران آوردند. اسباب بازی هایم را همان جا گذاشتم، مخصوصا عروسکم، خانم گلی را، تا هر وقت برگشتم بتوانم با آن ها بازی کنم. سال اولی که به مدرسه رفتم، مدرسه ام در خیابان دام پزشکی بود. ما مستأجر بودیم. تهران را دوست نداشتم. دلم هوای شمال و آن باران های ریز ریز را داشت، همان هوایی که عطر مادر بزرگ را داشت. صدای دریا در گوشم بود و هوس گوش ماهی هایی را داشتم که وقتی به گوش می چسباندی، صدای دریا را می‌شنیدی. بابا خانه را عوض کرد و رفتیم خیابان هاشمی. چهار سال آنجا ماندیم. باز هم من و سجاد هوای شمال را داشتیم. تا پایان دبستان، هنوز امتحان های ثلث سوم تمام نشده می رفتیم مخابرات و به عزیز خبر می‌دادیم که بیشتر از یکی دو امتحانمان نمانده و بابا بزرگ را راهی کند. بابا بزرگ می آمد، یکی دو شب می ماند، بعد من و سجاد را برمی داشت و با خودش می برد شمال. ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت چهارم🌷🌷 باز خانه مادربزرگ بود و مرغ و خروس و اردک و تخم مرغ دو زرده و نان های دوبار تنور و بازی با غازها و اردک ها و خواندن کتاب و نشستن کنار درگاهیِ پنجره و تماشای بارانی که گرده افشانی می کرد و عطری غریب به سینه مان می پاشید. ((خونه ی مادر بزرگه، هزار تا قصه داره!)) خانه ای که فوقش هفتاد متر بود و حیاطش به زور دوازده متر، اما برای ما باغ بهشت بود. تابی فلزی گوشه حیاط بود که وقتی سوارش می شدیم، ما را با خود تا دل ابرها می برد. بازی ما بچه ها، هفت سنگ و قایم با شک و گرگم به هوا بود . عصرها زن ها روی ایوان خانه ها می نشستند و بساط چای به پا می کردند. مادربزرگ هم گاه خانه ی یکی از آنها می رفت یا دعوتشان می کرد که بیایند. در این دورهمی های زنانه روی چراغ خوراک پزی، شیرینی گوش فیل و خاتون پنجره و نان نخودچی می پختند. خانه مادربزرگ همیشه از تمیزی برق می زد. این تمیزی از او به مادرم هم ارث رسیده و حالا من هم سعی می کنم این مورثه را حفظ کنم. مادربزرگ برای نماز صبح که بلند می شد دیگر نمی خوابید. حیاط را آب و جارو می کرد، سفره صبحانه را می انداخت و با چای و نان و پنیر خانگی و گردو و حلوا ارده مغز دار، از همه پذیرایی می کرد. بعد موهایم را آب و شانه می زد. انگار با بافتنشان آرام و قرار می گرفت. این عادتش بود. مادر بزرگ سفره باز بود و مهربان. روزی نبود که خانه کوچکش رنگ مهمان را نبیند. شاید هم برای اخلاق و رفتار پدربزرگ بود. هر که از روستا برای کار و خرید می آمد، خانه سید ابراهیم ایستگاه استراحتش می شد. پدربزرگ اهل شعر و شاعری هم بود و مادربزرگ هم دل و دماغ شنیدن داشت. بعد ها هم که تو او را شناختی، بابابزرگم را می گویم، مریدش شدی . می رفتی شمال تا از او برنج بخری و برای فروش بیاوری تهران. به قول خودت شده بود مرادت. چقدر از رفتار و کردارش تعریف می کردی! از اینکه چطور کباب چنجه درست می کند، چطور گوشت ها را در اناردان می خوابانَد، چقدر ضرب المثل بلد است و دکانش چه دود و دمی دارد! آن قدر مریدش شدی که بعدها اسم جهادی ات را گذاشتی سید ابراهیم. اولین بار که از زبانت شنیدم وقتی بود که از سوریه آمده بودی. گفتم:((توکه اسم بابابزرگ من رو روی خودت گذاشتی، حداقل فامیلی اش رو هم می گذاشتی! چرا گذاشتی سید ابراهیم احمدی؟ خب می گذاشتی سید ابراهیم نبوی!)) خندیدی، از همان خنده های معصومانه ای که حالم را خوب می کرد: ((مارو بگو که گفتیم زنمون رو خوشحال کردیم. باشه،رفتم اونجا فامیلی ام رو عوض می کنم و می ذارم نبوی تا خوشحال تر بشی.)) ادامه دارد...✅🌹
🌸سلام وعرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال🌸 🌷روزمیلادحضرت زهراس وروز زن وروزمـــادر مبارکباد🌷 ان شاء الله باهمت شما عزیزان یک ختم قرآن وختم صلوات هدیه روز مادر تقدیم به مادرهستی حضرت زهراس -🌹 وجهت تعجیل درفرج وسلامتی امام زمان ع ومادرامام زمان 🌹-وبه نیت شادی روح ائمه معصومین ع ومادران بزرگوارشان 🌹-وبه نیت آزادی قدس عزیز ورهایی مردم مظلوم غزه وفلسطین ونابودی امریکا واسرائیل وایادیشان 🌹-وبارش باران رحمت وبه نیت همه مادران آسمانی کانال ومادرعزیزمن -مرحومه ســــیده رقیـــه ان شاءالله ختم قران وصلوات روشروع میکنم🙏 📢توجه :مدت زمانی ندارد تاهرموقع که توانستید بخوانید لطفا هرجزء وصلوات روکه برمیدارید به بنده اطلاع دهید وکسانیکه قران نمیخوانند هزار صلوات ممنونم ازلطف وهمکاری شما عزیزان اجــــرتان بامادرمون حضرت زهراس ۱-جزء ۱ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۲-جزء۲ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۳-جزء۳ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۴-جزء۴ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۵-جزء۵ 🌹✅✅✅صدصلوات ۶-جزء۶ 🌹✅✅✅هزاروپانصدصلوات ۷-جزء۷ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۸-جزء۸ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۹-جزء۹ 🌹✅✅✅دوهــزارصلوات ۱۰- جزء۱۰ 🌹✅✅✅پانصدصلوات ۱۱- جزء ۱۱ 🌹✅✅✅هزارودویست صلوات ۱۲- جزء۱۲ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۱۳ -جزء ۱۳🌹✅✅✅هـزارصلوات ۱۴-جزء۱۴ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۵-جزء۱۵ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۶-جزء۱۶ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۷-جزء۱۷ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۸-جزء۱۸ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۱۹-جزء۱۹ 🌹✅✅✅پانصد صلوات ۲۰-جزء۲۰ 🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۲۱-جزء۲۱ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۲۲-جزء۲۲ 🌹✅✅✅پانصدصلوات ۲۳-جزء۲۳🌹✅✅✅پانصدصلوات ۲۴-جزء۲۴🌹✅✅✅دوهزارصلوات ۲۵-جزء۲۵🌹✅✅✅پانصدصلوات ۲۶-جزء۲۶ 🌹✅✅✅پانصدصلوات ۲۷-جزء۲۷🌹✅✅✅هزارصلوات ۲۸-جزء۲۸🌹✅✅✅ششصدصلوات ۲۹-جزء۲۹ 🌹✅✅✅هزارصلوات ۳۰-جزء۳۰🌹✅✅✅پانصدصلوات حاجت روا باشید ان شاءالله ☘ اجــــــرکم عنــــــدالله🕋
9.54M
سخنرانی حجت‌الاسلام والمسلمین تراشیون. موضوع: وظایف و جایگاه مرد نسبت به خانواده.🌹❤️👂👂👂 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🤲🤲 اللهم عجل لولیک الفرج و العافیت والنصر 🤲🤲
🌸🍃 🍃 ✨ جهت دفع خشم وعصبانیت✨ ✴️این دعا را پس از صلوات بخوانید تا عصبانیت زایل گردد 💥اللهم صل علی محمدٍ و آل محمدٍ اللهم اغفِر ذَنبِی وَ اذهِب غَیظَ قَلبِی وَ اَجِرنِی مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم و لا حَولَ و لا قُوَةَ اِلّا بِالله العلی العَظِیم💥 📚مکارم الاخلاق صفحه ۳۵۰   🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🍃🌸🍃 ✨آیة الکرسی برای شفای بیمار✨ 📚در کتاب وسائل الشیعه جلد۱ صفحه۳۸۰ نقل شده است: 📜در روایات وارد شده است که: آیة الکرسی را کنار مریض و میت بخوانید و بعد بگوئید : «اَللّهُمَ اَخرِجهُ الی رِضا مِنکَ وَ رِضوانٍ اَللّهُمَ اَغفِرلَهُ ذَنبُهُ جَلَّ ثَناء وَجهکَ» بعد آیه سخره که آیه ۵۴تا ۵۶ سوره اعراف است را خوانده و نیز سه آیه آخر سوره بقره و بعد سوره احزاب را تلاوت نموده که برای بهبودی و شفای موثر است. 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✨خواص اعجاب انگیز آیة الکرسی✨ 💫پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود: وقتی که خداوند تعالی فاتحه الکتاب (سوره حمد) و آیة الکرسی را نازل کرد بر عرشش معلق کرد که هیچ چیزی بین اینها و خداوند حجاب نبود…، 💥 پس خداوند فرمود: «به عزت و جلالم قسم اگر بنده ای از بندگان من این آیات را بعد از هر نمازی قرائت کند من او را در حظیرة القدس و آنچه که در آن است ساکنش می‌کنم.» 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کلیپ مخصوص کسانی که میخوان خوان بشن چقدرزیبا استاد رائفی پور نماز وتفسیر میکنه 👌واقعا و حتما تاثیر گذاره ببینید👌 ‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 🍃‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌻🍃🌸🍃🌻🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ http://eitaa.com/amirkiaei1
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 ﴿ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا﴾ 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 👇🏻 🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 🌻🍃🌻 🍃🌻 🌻 لَااله إِلّا اللَّهُ الْعَظِيمُ الْحَلِيمُ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِكَ وَ عَزَائِمَ مَغْفِرَتِكَ وَ الْغَنِيمَةَ مِنْ كُلِّ بِرٍّ وَ السَّلامَةَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ اللَّهُمَّ لا تَدَعْ لِي ذَنْبا إِلّا غَفَرْتَهُ وَ لَا هَمّا إِلّا فَرَّجْتَهُ وَ لَا سُقْماً إِلّا شَفَيْتَهُ وَ لَا عَيْباً إِلّا سَتَرْتَهُ وَ لَا رِزْقاً إِلّا بَسَطْتَهُ وَ لَا خَوْفاً إِلّا آمَنْتَهُ وَ لَا سُوءَاً إِلّا صَرَفْتَهُ وَ لَا حَاجَةً هِيَ لَكَ رِضاً وَ لِيَ فِيهَا صَلاحٌ إِلّا قَضَيْتَهَا يَا أَرْحَمَ الْرَّاحِمِينَ،آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ 💠 و میگويى ده مرتبه بِاللَّهِ اعْتَصَمْتُ وَ بِاللَّهِ أَثِقُ وَ عَلَى اللَّهِ أَتَوَكَّلُ لطفا کلیک کنید 👇 💠👈قرائت سوره نبأ بعدازنماز ظهر ⬅️ ترجمه ⬇️ معبودی جز خداوند بزرگ بردبار نیست، معبودی جز خدا نیست، پروردگار عرش بلندمرتبه، ستایش ویژۀ پروردگار جهانیان است. خدایا از تو می‌خواهم مرا موفق به انجام انگیزه‌های رحمت خویش و اسباب آمرزش خود کنی و بهره‌مندی از هر کار نیک و سلامت از هر کار بدی را از تو می‌خواهم. خدایا! بر من گناهی مگذار، جز آنکه بیامرزی و اندوهی منه جز آنکه از دلم برداری و نه دردی مگر آنکه درمان کنی و نه عیبی مگر آنکه بپوشانی و نه رزقی مگر آنکه گسترده‌سازی و نه ترسی جز اینکه مرا از آن ایمنی دهی و نه پیش‌آمد بدی مگر آنکه آن را برگردانی و نه حاجتی که تو را در آن رضایت و مرا در آن مصلحت است مگر اینکه روا کنی‌ ای مهربان‌ترین مهربانان، دعایم را مستجاب کن، ای پروردگار جهانیان. 💠به خداوند چنگ می‌زنم و بر خدا اعتماد می‌کنم و به خداوند توکل می‌نمایم 🌻 🍃🌻 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 👇🏻 🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻 🍃🌻 🌻 💠أَسْتَغْفِرُ للَّهَ الَّذِي لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيَّ تَوْبَةَ عَبْدٍ ذَلِيلٍ خَاضِعٍ فَقِيرٍ بَائِسٍ مِسْكِينٍ مُسْتَكِينٍ مُسْتَجِيرٍ لا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعَاً وَ لا ضَرّا وَ لا مَوْتاً وَ لا حَيَاةً وَ لا نُشُوراً 💠 اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَفْسٍ لا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لا يَخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لا يَنْفَعُ،وَ مِنْ صَلاةٍ لا تُرْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لا يُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ الْيُسْرَ بَعْدَ الْعُسْرِ وَ الْفَرَجَ بَعْدَ الْكَرْبِ وَ الرَّخَاءَ بَعْدَ الشِّدَّةِ اللَّهُمَّ مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ لطفا کلیک کنید 👇 💠👈 قرائت سوره نوح (ع)بعدازنمازعصرتصویری 👈💠 صوتی سوره مبارکه نوح عليه السلام 💠👈 متن سوره مبارکه نوح عليه السلام 💠از خدایی که معبودی جز او نیست، آن زنده‌ی پاینده و بخشنده مهربان، خداوند دارای عظمت و رأفت و محبت آمرزش می‌خواهم و از او درخواست دارم که توبه‌ام را بپذیرد، توبه بنده خوار، فروتن، بینوا، پریشان و زمین‌گیر و پناهنده‌ای که سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خویش را در اختیار ندارد 💠 خدایا به تو پناه می‌آورم از روح و روانی که سیر نمی‌شود و از دلی که بیم نمی‌کند و از دانشی که سود نمی‌بخشد و از نمازی که به اوج برده نمی‌شود و از دعایی که مستجابش نمی‌کنند. خدایا! آسانی پس از سختی و گشایش پس از گرفتاری و آسایش پس از مشقت را از تو خواستارم. خدایا هر آن نعمتی که در دست ماست از سوی توست، معبودی جز تو نیست، از تو بخشش گناهانم را می‌خواهم و به‌سوی تو باز می‌گردد. 💠بعد از هر نماز استغفاری ذکر شده که جزء تعقیبات مشترک نمازها می باشد: 💠 أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ‏ 💠🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠 🌹 🌹 🤲 إِلَهِي هَذِهِ صَلاَتِي صَلَّيْتُهَا لاَ لِحَاجَةٍ مِنْكَ إِلَيْهَا وَ لاَ رَغْبَةٍ مِنْكَ فِيهَا 🤲 إِلاَّ تَعْظِيماً وَ طَاعَةً وَ إِجَابَةً لَكَ إِلَى مَا أَمَرْتَنِي بِهِ‏ 🤲 إِلَهِي إِنْ كَانَ فِيهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُكُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا فَلاَ تُؤَاخِذْنِي وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ‏ 🌸🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلَے مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌻 🍃🌻 🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻 🍃🌻🍃🌻🍃🌻
🌺توسل به حضرت مســلم ابن عقـــیل برای خانه دارشدن وحاجت های سخت هفت شنبه قبل از اذان ظهر روضه مسلم بن عقیل نذر میکنی و پول میدهی کسی برات بخونه یا کس رو میاری خونه ات روضه میخونه هنوز شنبه هفتم تموم نشده انشاء الله حاجت روا میشوی . البته بعضی گفته اند شش شنبه روضه میگیرد و یکی رو گرو نگه میداری حاجتت رو که گرفتی انشاالله روضه هفتم و خونه خودت میگیری وتو روضه ها باید به یاد بی کسی و در به دری حضرت مسلم بیوفتی و قسمش بدهی به اون لحظه بیکسی خودش در کوفه که تو رو از دربه دری نجات بدهد انشاالله. و در نسخه ای دیگر گفته اند : بمدت 40 روز ، هر روز در زمانی معین دو رکعت نماز مثل نماز صبح بخواند و به حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام هدیه کند و بعد از نماز ، 110 مرتبه صلوات نثار روح ایشان بفرستد، ان شاالله خانه دار خواهد شد و نیت کند که هر وقت خانه دار شد ، در خانه روضه مسلم بن عقیل علیه السلام برپا کند زیرا این حضرت برای نجات جانشان در غربت به خانه ها پناه آوردند. 🌾بسیار مجربه نذر روضه حضرت مسلم🌾 منبع:دوهزار دستورالعمل مجرب ص۶۰۷ http://eitta.com/amirkiaei1
خدمت اعضای محترم کانال باهمت ویاری شما عزیزان حدود سی ودو هزار صلوات و سه ختم و قران برای حضرت زهراس و......خوانده شد ممنونم ازلطف ومحبت بی دریغتون اجرهمتون باحضرت زهراس وفرزند خلف شان امام زمان ع متشکرم🙏🙏🙏🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب عظیم دو سجده بعد از نماز وتر پیشنــــــهاد مـــــی کنم این فیلم روببینید، مطمئــنم پشیمون نمیشین http://eitaa.com/amirkiaei1
🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮 🔮🔭 🔭 💎 تقویم نجومی 💎 ✴️ یکشنبه 👈17 دی/ جدی 1402 👈24 جمادی الثانی 1445👈7 ژانویه 2023 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ⛔️امروز نیز قمر در برج عقرب سیر می کند و تقارن دارد با نحس. ⛔️اول صبح صدقه فراموش نگردد. 👼 مناسب زایمان نیست. ✅از مباشرت به قصد فرزند اوری احتیاط شود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است : ✳️بذر افشانی. ✳️ابیاری. ✳️درختکاری و جابجا کردن درخت. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️کندن چاه و کانال. ✳️عمل جراحی چشم مثل آب مروارید و... ✳️مرحم گذاشتن بر جراحات و دمل ها. ✳️و استحمام نیک است. 🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث اصلاح امور است. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری،باعث دفع صفرا می شود. 😴😴تعبیر خواب. خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 25 سوره مبارکه "فرقان" است. یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکة... و چنین استفاده میشود که خواب بیننده را خصومتی یا گفتگویی ناشایست پیش آید صدقه بدهد تا رفع گردد و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد. 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 🌸به امید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨ 🔭 🔮🔭 🔭🔮🔭🔮🔭🔮🔭🔮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو هدیه با ارزش از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) برای دنیا و آخرت 🎙 استاد رفیعی 💠بعداز نماز صبح ۱۰ مرتبه 🔹سبحان الله العظيم و بحمده و لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم 💠بعد از نماز 🔹اللَّهُمَّ اهْدِنِي مِنْ عِنْدِكَ 🔹وَ أَفِضْ عَلَيَّ مِنْ فَضْلِكَ 🔹وَ انْشُرْ عَلَيَّ مِنْ رَحْمَتِكَ‏ 🔹وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ مِنْ بَرَكَاتِكَ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🌷 اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ 💠http://eitaa.com/amirkiaei1
✍ بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 با سلام و دعای خیر ▪️خواندن زیارت‌نامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه، خدا می داند چه تأثیراتی دارد. هر چیزی برای دنیا و آخرتتان را بخواهید در این زیارت فاطمه الزهرا(س) به دست می آورید. مخصوصاً قبل از نماز صبح‌تان بخوانید که ساعت لیلة القدر است. بعد از مدتی مداومت می‌گویید که خدایا من را چه شده است من کدام مکتب و کلاس رفتم چقدر روحیه ام لطیف شده این از کجاست!؟ این از آن زیارت کوتاه فاطمه الزهرا(س) قبل از اذان صبح است. زیارت‌نامه حضرت فاطمه الزهرا(س) در روز یکشنبه⬇️ «السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ، امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً، أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ، صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا، وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا، لِتُسَرَّ نَفْسِي، فَاشْهَدِي أَنِّي طَاهِرٌ بِوَلَايَتِكِ، ولَايَةِ آلِ نَبِيِّكِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله وسلم.» ❄️☀️❄️☀️❄️☀️❄️☀️❄️☀️ 🍃 «الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج» 💫 شادی روح مطهر استاد حاجیه خانم‌ اکبری(ره) صلوات http://eitaa.com/zaynab72
💯 ⛔️ چرا بهائیان ن ج س هستند؟ بهائیت یک فرقه کاملا" شیطانی و به شدت مورد حمایت انگلیس و اسرائیل است که بعضا پیروان حرامزاده و سیاه ترین و منحرف ترین تفکرات را دارد. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل: زنی فاسد بنام قره العین که سالها بین سران فرقه دست به دست می شد نقش مهمی در جذب زنان و جوانان و فساد آنان داشته... 💢 برخی عقاید و احکام بهائیان: ۱- لواط برای فاعل شرعا "حلال" و برای مفعول، تمرین تواضع و مستحب است! ٢- ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است! ٣- زنا و دزدیدن دختر دلخواه، قبل از ازدواج جایز و نشانه جنم مرد است! ۴- شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است! ۵- حجاب حرام و نشانه بردگی است! ۶- محمد(ص) خاتم(نگین) انبیا بوده و نه آخرین آنها! پس پیامبرانی بعد از او امده اند! ٧- امام زمان فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده! ٨- تمام احکام قرآن باطل شده! و آقای بهاءالله کتابی جدید به اسم بیان نازل کرده! ۹- پدر از فرزندانش چه دختر وچه پسر تمتع جنسی برد و فرزند و مادر خانواده حق اعتراض ندارد!!! 10. هرساله مراسمی.. به نام -کلید اندازان- طوریکه در پایان مهمانی، کلید هرخانه قرعه به نام هر کس افتاد همسر آن خانه شب را در تمکین مردی دیگر است و آنها معتقدند اینگونه بر تعداد پیروان فرقه اضافه می شود!! ⭕️ تاریخچه: فردی بنام علی محمد شیرازی معروف به باب، حدود 130سال پیش در شیراز ادعا کرد باب (راه رسیدن به ) امام زمان است. بعد از مدتی ادعا کرد خود امام زمان است! به دستور مرحوم امیرکبیر او را دستگیر و در میدان شهر تبریز فلک کردند؛ او در حضور علما با دستخط خود نوشت که ادعایش دروغ و کذب بوده و مردم را فریب داده (توبه نامه باب -موسس بهائیت- الآن در موزه ای در تهران محفوظ و تصویر آن در فضای مجازی موجود است) پس از آزادی، ادعا کرد پیامبر است و به او وحی می شود! این بار هم دستگیر شد و در زندان ارومیه، مخفیانه کتاب بیان را نوشت و گفت جایگزین قرآن است و سپس ادعا کرد که خدا در او حلول کرده..! نهایتا او را در تبریز تیرباران کردند. سپس فردی معتاد به حشیش، به اسم حسینعلی نوری که خواهرزاده باب(بانام مستعار بهاءالله) بود با تحریک انگلیس، در ابتدا ادعا کرد نائب امام زمان است، سپس گفت من خود امام زمانم و قبلا تقیه کرده بودم، بعد گفت پیامبری با دین و کتاب جدید هستم؛ در نهایت هم مدعی شد که خداست! درحال حاضر قبله و مقدس ترین مکان بهائیان حیفا و مقر فرماندهی آنها به اسم بیت العدل 🕍 در اسرائیل است. ⚜ بهائیان در دوران پهلوی: تمام پست های کلیدی ایران قبل از انقلاب به دست این فرقه و به عبارتی شاه نوکر حلقه به گوش آنها بود🛐 پس ازین جهت، بدترین ضربه را بهائیان از انقلاب اسلامی🇮🇷 خوردند، چون دستشان از حکومت کوتاه شد. 🔴➖اقدامات بر علیه انقلاب: 1⃣ ترویج بی بند و باری از سنین کم با تاسیس مهد کودک؛ رخنه در باشگاه های ورزشی و بدنسازی...🦾 2⃣ پیاده روی الزامی دختران زیبای بهایی بدون حجاب، با بدترین پوشش ممکن در خیابان ها، پارکها، مراسم ملی و محافل مذهبی، برای ترویج بی بندوباری و عادی سازی بی حجابی...🔞 3⃣ تأسیس شبکه 'من و تو' برای القای حس عقب ماندگی به مردم ایران...▪️ک 4⃣ همکاری گسترده با BBC برای سم پاشی، دروغ و شایعه پراکنی...📣 5⃣ شرکت فعال و گسترده در کودتای سال 1388 اغتشاشات و فتنه ها طبق دستورات سیا و موساد اسرائیل...✡ 6⃣ پهن کردن دام برای جوانان با برگزاری پارتی های مختلط با توزیع مواد مخدر و مشروبات الکلی🍷 ترویج فساد اخلاقی مثل همجنس بازی👬 و تشویق به اباحه گری، فسق و فجور🕺در جامعه و فضای مجازی با تأسیس کانال های مبتذل و منحرف در واتساپ و تلگرام... 7⃣ نفوذ در دستگاهای اجرایی، دولتی، مراکز قدرت و بانک ها🏦 برای خرابکاری، جاسوسی، نارضایتی تراشی و خیانت...😡 8⃣ تاسیس ارتش ٨۰۰۰ نفریِ سایبریِ فارسی زبانان اسرائیل...📡 9⃣ فعالیت گسترده صنفی، تجاری و اقتصادی🏢 با تأسیس شرکت های هرمی، صوری، صادرات و واردات💵 صنف عینک فروشی🕶 ساعت فروشی، تولید پوشاک مبتذل🩱و توزیع در بوتیک های لوکس؛ مراکز کاشت ناخن (محل اشکال شرعی) 💅 تتو، پت شاپ؛ تاسیس داروخانه های غیر مجاز و اخلال در توزیع داروهای مهم💉 و عرضه داروهای غیرمجاز سقط جنین و کورتاژ 🔟 عادی سازی و ترویج نگهداری سگ🦮در منزل به بهانه حمایت از حقوق حیوانات و روشنفکری، در بین خانواده های ایرانی؛ از آنجاکه سگ🐕‍🦺 در شریعت ذاتا نجس است و بودن آن در خانه موجب نجاست و اشکال در نماز و روزه و دعاست، متاسفانه خیلی ها ناآگاهانه در اشاعه این فرهنگ دخیلند...☮ ♻️ امید است با پخش این مطالب در آگاه سازی هموطنان سهیم شده و راه ترویج این فرقه ضاله کثیف شیطانی دشمن اسلام و امام زمان (عج) و مروجان اصلی بی حجابی و آشوبها را مسدود نماییم. http://eitaa.com/amirkiaei1
🌷🌷 قسمت پنجم و ششم🌷🌷 دیگر آن قدر بزرگ شده بودم که بفهمم راه اندازی و رسیدگی به پایگاه،کار سختی است. شورایی بالاسر پایگاه بود که برایش برنامه ریزی می کرد. دوستم زهرا که عضو شورای پایگاه شده بود، شد فرمانده پایگاه، اما بعد از مراسم عقدش پایگاه را تحویل داد و از طرف شورا من شدم فرمانده. فکرش را بکن! در هجده سالگی شدم فرمانده. البته زهرا باز هم کنارم بود. رشته او انسانی بود و رشته من تجربی. مدرسه هایمان هم کنار هم بود. از خانه تا پایگاه را با هم می رفتیم و برمی گشتیم. برای پیش دانشگاهی رفتیم شهریار. همان سال اول در کنکور دانشگاه شرکت کردم اما قبول نشدم. دوست داشتم به حوزه بروم و از نظر دینی و عقیدتی، سطح بالایی را تجربه کنم، بعد بروم دانشگاه. به این اعتقاد داشتم که وقتی از نظر فکری و اعتقادی به سطح بالاتری برسم، تاثیر حرفم هم بیشتر خواهد بود. دختر همسایه ای داشتیم که به حوزه قم می رفت و هر وقت می آمد کلی از خوابگاه و درس هایی که می خواند و روح معنوی ای که در آنجا حاکم بود تعریف می کرد. خیلی دلم می خواست من هم بروم جامعه الزهرا(س). برای همین به همراه دو تن از دوستانم در دوجا آزمون دادیم در حوزه شهر قدس و حوزه باقر العلوم علیه السلام. حالا ضمن آنکه حوزه می رفتم،در پایگاه هم مشغول بودم. همان سال بود که بچه های پایگاه اصرار کردند آن ها را ببرم اردوی مشهد. کاغذی روی بُرد زدم: ((هرکس مایل است، برای اردوی یک هفته ای مشهد ثبت نام کند.))از این طرف هم با سپاه نامه نگاری کردم و اتوبوس گرفتم. بالاخره راهی شدیم و برای این سفر یک هفته ای، هم از فرمانده حوزه مرخصی گرفتم و هم نشانی مکانی برای اسکان زوار در مشهد را. موقع حرکت متوجه شدم ده پانزده نفر از افرادی که ثبت نام کرده اند نیامده اند. بیشتر صندلی ها خالی بود، اما در طول راه همه چیز به خیر و خوبی پیش رفت و به همان هایی که بودند حسابی خوش گذشت. اذان صبح نشده بود که رسیدیم به حسینیه ای که محل اسکان ما بود. تازه متوجه شدیم هم دور از حرم هستیم و هم اتاق هایی که به ما می خواهند بدهند. طبقه دوم است و این موضوع باعث شد که دو پیرزن همراهمان اعتراض کنند. یکی از آنها کف حیاط نشست و عصایش را کوبید زمین که از اینجا تکان نمی خورم. هر چه التماس و خواهش کردم بی فایده بود. دیدم حریف نمی شوم. با دو تا از دوستانم راهی شدیم و رفتیم نزدیکی های حرم گشتیم تا مسافر خانه ای نزدیک حرم و طبقه اول پیدا کردیم. قرار داد بستیم و برگشتیم دنبال مسافرها. قرار شد اول به حرم برویم، نماز صبح بخوانیم و بعد برویم مسافرخانه. ادامه دارد ...✅🌹
🌷🌷قسمت هفتم🌷🌷 راننده که بار دیگر اسباب و اثاثیه ها را در قسمت بار اتوبوس جا داده بود،گفت: ((از وسط بازار رضا برین تا به نماز برسین، چون اگه از این خیابونی که درش هستیم برین، دیر میشه.)) راه افتادیم. هر کس را میدیدی دوان دوان می رفت تا به نماز برسد، اما من مانده بودم و دو پیرزنی که لنگان لنگان می آمدند و من هم از سر اجبار پا به پایشان. به خودم هم لعنت می فرستادم که سمیه برای چی خودت رو گرفتار کردی؟ ببین همه رفتن و تو موندی با این دو تا پیرزن! جلوی صحن که رسیدم دو تا ویلچر به دست جلو آمدند: ((مادرها بنشینید تا شما رو به صف نماز برسونیم.)) آن ها نشستند و ویلچرها به سرعت حرکت کردند. من هم پا به پایشان می دویدم تا آنکه به صف جماعت رسیدیم و در صف جا گرفتم. سمیه خانم ببین خدا چقد هوات رو داشت! دیدی تو هم به نماز صبح رسیدی! آره آقا مصطفی، به نماز صبح رسیدم و بعد ها به تو. آن روز در آن پگاه آبی طلایی، نمی دانستم که تو در راهی و نمی دانستم یک قدم مانده به صبح. همان روز زنگ زدم به خانم نظری:((سلام خانم نظری! ما رسیدیم.)) _سلام به روی ماهت. کجا؟ _مشهد دیگه! _مشهد؟ اونجا چی کار می کنین؟ _اومدیم زیارت. الان رو به روی حرمیم. گوشی رو گرفتم رو به حرم و گفتم به امام سلام بدین. _رو بروی حرم؟ با کی؟ _خودمون دیگه! من و چند تا از بچه ها. _مردتون کیه؟ _آقای راننده. _راننده بخوره توی سرمن! واقعا روتون میشه این رو به کسی بگین. چهار تا دختر آستین سرخود، راه افتادین بدون مرد رفتین مشهد؟ آن قدر سر و صدا کرد که بدون خداحافظی گوشی را قطع کردم. هفته ای که مشهد بودیم جدا از زیارت،در جوار حرم بودن حال خوشی برای ما ساخته بود. اما مصیبت وقتی بود که یکی سرگیجه می گرفت، یکی دل درد و یکی سُرُم لازم می شد. خلاصه یک پایمان مسافرخانه بود، یک پایمان دارالشفای حضرت.بعد هم فکر تهیه صبحانه و ناهار و هتل که نبود آقا مصطفی! مسافر خانه بود. پیرزن ها هم تمناهایشان تمامی نداشت؛ ما را ببر بازار، ما را ببر بازار، ما را ببر فلان گردشگاه، فلان امامزاده حاجت می دهد برویم آنجا. و خلاصه،هفته اینطوری گذشت، فقط آخر شب ها مال خودمان بود که می رفتیم زیارت، صورتمان را می چسباندیم به قبه های ضریح و التماس دعا و خواستن همسر خوب و بچه هایی صالح. سفر که تمام شد با یک بغل خاطره طلایی برگشتیم که از همه مهم تر، اجابت دعایم بود. ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت هشتم🌷🌷 از مشهد که آمدیم ایام فاطمیه شروع شده بود. از قم استادی را به خانه مان دعوت کردیم که مُبلغ خارج از کشور بود. در این ایام گاه تا هشتصد نفر را در پایگاه غذا می دادیم. رییس پایگاه بودن در سن و سالی که داشتم کار کوچکی نبود. اما چون عاشق کارم بودم، هم به درس و حوزه می رسیدم هم به پایگاه. روزی یکی از بچه های پایگاه گفت:((خبر داری چی شده؟؟)) _نه چیشده؟ یه نفر از پایگاه برادران نیمه شب جمعی از پسرارو می بره توی یکی از کوچه های حاشیه منطقه تیراندازی می کنن، بعدم می بردشون غسالخونه! خبر را که شنیدم افتادم دنبال جمع کردن اطلاعات. چه کسی، کجا و چرا؟ همه را روی کاغذ اوردن. وقتش بود تا مسئول این کار گوشمالی داده شود. گزارش را که رد کردم شنیدم برادران پایگاه در به در دنبال کسی هستند که گزارش کرده. آن روزها حوزه برادران طبقه بالای حوزه خواهران بود. چند نفری آمدند به پرس و جو تا بفهمند چه کسی این کار را کرده. چه کسی بوده که علیه مصطفی صدرزاده گزارش داده. اما ما هم راهش را بلد بودیم! راه مخفی کاری و ندادن اطلاعات را! بعدها که ازدواج کردیم در چشمانم نگاه کردی و پرسیدی: ((تو میدونی خبر شلیک شبانه رو کی داده بود؟)) نگاهت کردم و گفتم: ((ناراحت نمیشی بگم؟)) _نه به جان تو! _من بودم! دهانت از تعجب باز ماند: ((نه!)) _ بله! به سرفه افتادی: ((ببخش من رو، اون روزا کلی به کسی که مارو لو داده بود، فحش دادم!)) _یادت رفته چی کار کرده بودین؟ سه شب پشت سر هم سر و صدا راه انداخته بودین، اونم چه جور ! ضمن اینکه شنیدم بعد از اونم بچه هارو برده بودی بهشت رضوان روی سنگ مرده شور خونه خوابونده بودی. خندیدی، از همان خنده های نمکین معصومانه: ((چقدر بد و بیراه نثارت کردم عزیز، بی اونکه بدونم کی هستی! یقه مسئول اطلاعات رو چسبیده بودم تا بگه چه کسی گزارش داده. وقتی گفت یه خواهر، تعجب کردم!)) ادامه دارد ...✅🌹
🌷🌷قسمت نهم🌷🌷 ما عاشقان آرمان و هدفمان بودیم آقا مصطفی! ما بچه های دهه شصت، طوری که مادرم میگفت: ((سمیه،رختخوابت رو هم ببر همون جا بنداز تا شبا زحمت اومدن به خونه رو نکشی.)) سبحان میگفت:((نمیدونی این آقا مصطفی مربی ما چقدر خوبه!)) سجاد میگفت:((اگه خوب نبود جای تعجب داشت کسی دوست من باشه و خوب نباشه؟!)) سجاد و سبحان برادرهای گلم بودند. آن قدر که با سجاد رفیق بودم با کس دیگری نبودم. اما فقط یکسال با هم تفاوت سنی داشتیم.برای همین حرف او برایم حجت بود. چند روز قبل از ایام فاطمیه، دری از چوب برای ماکت سفارش داده بودیم اماده شده بود، اما بزرگ در آمده بود. نیسانی گرفتیم تا در را ببرند دم مسجد. بلند کردن در برای ما دخترها غیر ممکن بود. دوستم گفت:((سمیه،اون برادر رو میبینی؟ اسمش مصطفی صدرزاده س. میره حوزه بسیج برادران، بگو این رو بگذاره توی ماشین.)) نگاه کردم.کنار پیاده رو زیر درخت بید مجنون ایستاده بودی. آمدم جلو و گفتم: ((آقای صدرزاده! میشه این دررو بگذارین داخل وانت؟)) بی هیچ حرفی به کمک دوستانت در را بلند کردید و گذاشتید داخل وانت. یادم نیست تشکر کردم یا نه. وانت راه افتاد و من هم. بعدها بود که فهمیدم عادت مرا تو هم داری، اینکه در کوچه و خیابان یا هنگام صحبت با جنس مخالف به زمین نگاه کنی یا به آسمان! مثل آن روزی که فاطمه ی دو ساله بغلم بود. از پارک برمی گشتم. گوشی ام زنگ زد:((کجایی عزیز؟)) _پارک بودم، دارم میام. _من جلوی در خونه م، صبر کن بیام با هم برگردیم. فاطمه به بغل می آمدم و نگاهم به زیر بود. کفش های آشنایی دیدم که از جلویم گذشتند. کفش ها مردانه بودند با نوک گرد معمولی. از همان مدلی که تو می پوشیدی. تا به خودم بیایم از من دور شده بودی. به عقب برگشتم و صدایت زدم:((آقا مصطفی کجا؟)) اِ تویی عزیز! _ من نگاه نمی کنم، شما هم؟ هوا سرد است، اما هنوز دوست دارم بنشینم و به عکست نگاه کنم. هنوز چهل روز هم نشده که شهید شده ای و مرا ترک کرده ای. به تو نگاه می کنم و خاطراتمان را مرور می کنم. مرور می کنم و از دل آنها چیزهایی را بیرون می کشم و به زبان می آورم که به سرعت نور از مغزم می گذرند. آیا در برابر چشمان تو در حال جان کندنم؟ ادامه دارد...✅🌹
🌷🌷قسمت دهم🌷🌷 فروردین ۱۳۸۶بود. ایام عید بود و رفته بودیم شمال،خانه مادربزرگه. باز همان حیاط کوچک باصفا با گل های ناز و اطلسی و یاس و بهِ ژاپنی. باز هوای حریر مانند شمال و بوی گل و طعم دریا . حس می کردم همه یک جور دیگر نگاهم می کنند.انگار رازی در هوا می چرخید.تعطیلات که تمام شد برگشتیم خانه‌. چهارده فروردین که از حوزه آمدم، باز همان رفتار های مشکوک را دیدم. مامان با بابا پچ پچ می کرد ، صحابه با سبحان و سجاد با مامان. در حال رفتن به پایگاه بودم که صحابه مرا کشید گوشه ای: ((آبجی خانم یه خبر!)) _بفرما! _بگو به کسی نمی گم! _قول نمی دم.می خوای بگو می خوای نه! _ولی خیلی مهمه! _پس بگو. _قراره فردا برات خواستگار بیاد! نمی دانم چطور نگاهش کردم که گفت:((به خدا راست میگم آبجی!)) _خب حالا کی هست این آقای خوشبخت؟ _مصطفی صدرزاده. مامانش به مامان زنگ زده و گفته می خوان بیان خواستگاری! _مصطفی صدرزاده! _اونم به بابا گفته و موافقتش رو گرفته! سکوتم را که دید، دست هایش را به هم مالید و گفت: ((آخ جون، بالاخره یه عروسی افتادیم!)) دوید از اتاق رفت بیرون. سجاد می خواست برود اراک دانشگاه. آمد ساکش را بردارد، به هم نگاه هم نکردیم، حتی خداحافظی هم. گونه هایم سرخ شده بود. صدای مامان را شنیدم که گفت: ((علی آقا بریم شیر بخریم؟)) هر وقت قرار بود خواستگار بیاید، مامان یادش می فتاد قرار است شیر بخرد و پدر را از خانه بیرون می کشید. بی آنکه به رویم بیاورم کارهایم را کردم و رفتم پایگاه، اما حال درستی نداشتم. مدام جمله ای در سرم می چرخید: آقای صدرزاده میشه این در رو بگذارین داخل وانت؟ چادر سفید گل صورتی ام را روی پیراهنی که تازه خریده بودم، انداختم و دمپایی رو فرشی هایم را هم پا کردم و در حالی که رو گرفته بودم به اتاق پذیرایی رفتم. مادرت بود و خواهرت و زن داداش بزرگت. اولین صحبت از سوی مادرت بود:((شنیدم حوزه می رین!)) _بله! _حوزه قلعه حسن خان؟ _بله! _سطح علمی اونجا چطوره؟ _بد نیست! این بار هم فقط به لب و دهان مادرت نگاه می کردم. هنوز یخ من باز نشده بود که صدای ماشین آمد. _آخ ببخشید .پدرم اومدن! ادامه دارد...✅🌹
پاسخ به تمام شبهات حادثه کرمان 💡 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ⁉️بی‌بی‌سی نوشته ایران چون با ابرقدرت‌ها در افتاده، حواسش به امنیت داخل کشورش نیست❗️ 🔦 پاسخ: باید عرض کنم خدمتتون که فقط سال گذشته توی آمریکا حدود ۶۰۰ حمله‌ی تروریستی انجام شد و بیش از ۱۵ هزار نفر کشته شدند. حتما آمریکا هم با ابرقدرت‌ها در افتاده که اینقدر ناامن شده⁉️ بعد یه چیز دیگه! عراق و سوریه که با آمریکا در نیفتادن و سالهاست که کشورهاشون تحت اشغال آمریکاست. پس چرا ظرف همین چندسال صدها هزار نفر از مردم این دو کشور قربانی حملات تروریستی شدند⁉️ ⁉️ چرا وقتی احتمال حادثه‌ی تروریستی هست مراسم می‌گیرند⁉️ 🔦 پاسخ: خب مگه شما مسافرت میری احتمال تصادف نیست؟ پس چرا میری؟ احتمال که هیچ‌وقت صفر نمیشه. اگه اینطوریه پس باید کل برنامه‌ها رو تعطیل کنیم چون احتمال حادثه هست و اتفاقا این حملات تروریستی انجام میشه که این برنامه‌ها تعطیل بشه. ولی کور خوندن. سال بعد شلوغ‌تر هم خواهد شد. ⁉️حادثه‌ی کرمان کار خودشونه تا حواس مردم از فساد چای دبش پرت بشه! 🔦 پاسخ: ببخشید! میشه بگی قضیه‌ی فساد چای دبش رو اولین بار کی اعلام کرد؟ خود دولت! بعد منظورت اینه که آذرماه دولت خودش اعلام کرد چای دبش چنین تخلفی کرده، بعد باز خود دولت دی‌ماه این حادثه‌ی تروریسی رو ترتیب داد تا حواس مردم از چیزی که خودش اعلام کرده پرت بشه؟ واقعا کدوم کشور میاد برای خودش هزینه تراشی کنه و این نوع حوادث رو، خودش ایجاد کنه⁉️ ⁉️ مگه نگفتین حاج قاسم داعش را نابود کرده بود⁉️ 🔦 پاسخ: اون چیزی که حاج قاسم باهاش جنگید و نابودش کرد، حکومت و تسلط داعش بر عراق و سوریه بود. جمهوری اسلامی، حکومت داعش در منطقه رو نابود کرد، نه تفکر داعش رو. هیچ تفکری نابودشدنی نیست. ⁉️ اینایی که کشته شدن، رفته بودن غذای نذری بخورن! آهان! ملت از این گوشه، از اون گوشه‌ی کشور، سوار ماشین شخصی میشن یا بلیط اتوبوس و قطار و هواپیما میخرند و هزینه میکنند که بروند کرمان تا غذای نذری بخورن⁉️ واقعا توی مسایل زندگی هم همینطور فکر می کنید و تصمیم می گیرید، یا چون تحت تاثیر رسانه های غربی هستی، اینطور نگاه می کنید به نکته های عالم ⁉️ ⁉️چرا دقیقا چهلم این حادثه میشه ۲۲ بهمن؟ جز اینکه می‌خواهند به همین بهانه، ۲۲ بهمن مردم رو بکشن توی خیابان⁉️ 🔦 پاسخ: دیگه خیلی خیلی ببخشید که آمریکایی‌ها ۱۳ دی حاج قاسم رو ترور کردن و چهل روز بعدش میشه ۲۲ بهمن و باز باید ببخشید که مردم در سالروز شهادت حاجی که میشه ۴۰ روز قبل از ۲۲بهمن، تجمع کردن دور مزار حاج قاسم عزیز و من از طرف تروریست‌ها از شما معذرت می‌خوام که این حمله رو در سالروز شهادت حاج قاسم انجام دادند. ⁉️ مگه حاج قاسم امام‌زاده است که مردم میروند زیارت ایشان⁉️ 🔦 پاسخ: حاج قاسم اگه به جای دفاع از خاک و مردم و وطنش، توی خانه اش نشسته بود و فوت می‌کرد، هیچ وقت مردم نمی‌رفتند زیارت مزارشان، ولی چون پای دین و وطنش ایستاد، برای مردم عزیز شد. بنابراین مردم به خاطر احترام و علاقه میروند تا یاد حاج قاسم رو زنده نگه دارند و راه حاج قاسم زنده بماند، تا راه دفاع از وطن زنده بماند. ⁉️ چرا اول گفتن بمب گذاری از توی کیف بوده، بعد گفتن انتحاری بوده⁉️ 🔦 پاسخ: همون روز حادثه یه خبرنگار اومد گفت ظاهرا بمب‌ها توی کیف جاساز شده بوده. این را یک مقام رسمی نگفت که بگید چرا اول اونو گفتن بعد اینو. بعدش هم اینکه، ابعاد این نوع عملیات ها رفته رفته روشن میشه و دیدین که دو سه روز بعد اطلاعیه صادر شد و این سرعت عمل عالی بود. ⁉️چرا بچه‌های حاج قاسم در زمان حادثه، اونجا نبودند⁉️ 🔦 پاسخ: چون رفته بودند توی مراسم گرامیداشت حاج قاسم توی مصلای تهران شرکت کنند و اگر همینجا کرمان می‌موندند و حادثه‌ی تروریستی توی مصلای تهران اتفاق افتاده بود، همین شما می‌گفتین چرا نرفتند تهران⁉️ عذر می‌خواهم که بچه‌های حاج قاسم نمی‌تونند در یک لحظه هم کرمان باشند و هم تهران. ⁉️چرا در این حادثه مسئولین کشته نشدند⁉️ 🔦 پاسخ: چون محل تجمع مسئولین تهران است، نه کرمان. سال ۹۶ رو مگه یادتون نیست!؟ که داعش به ساختمان مجلس شورای اسلامی در تهران حمله کرد!؟ 🌺 انتشار این مطلب صدقه جاریه است 🌺 🔰 سرباز جهاد تبیین باشید http://eitaa.com/amirkiaei1