بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
نماز امشب-شب هفتم ماه رجب
نمازی با فضیلت و ثواب زیاد
✍ در کتاب شریف و ارزشمند اقبال الاعمال مرحوم سید ابن طاوس به نقل از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلّم آمده است:
مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ السَّابِعَةِ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ بِالْحَمْدِ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ وَ يُصَلِّي عَلَى النَّبِيِّ ص عِنْدَ الْفَرَاغِ عَشْرَ مَرَّاتٍ وَ يَقُولُ الْبَاقِيَاتِ الصَّالِحَاتِ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ عَشْرَ مَرَّاتٍ أَظَلَّهُ اللَّهُ تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِهِ تَحْتَ الْعَرْشِ وَ يُعْطِيهِ ثَوَابَ مَنْ صَامَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ هَذِهِ الصَّلَاةِ وَ يُسَهِّلُ عَلَيْهِ النَّزْعَ وَ ضَغْطَةَ الْقَبْرِ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَرَى مَكَانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ- وَ آمَنَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَر
🔸هركس در شب هفتم ماه رجب چهار ركعت نماز بخواند {دو تا نماز دو رکعتی}در هر ركعت بعد از حمد،سه مرتبه سورهى توحید و سه مرتبه سوره فلق و سه مرتبه سوره ناس بخواند و بعد از تمام شدن این چهار رکعت نماز ده بار صلوات بفرستد و ده مرتبه بگوید سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر
🔸خداوند او را در سايهى عرش خود قرار مىدهد و پاداش كسى كه ماه رمضان را روزه داشته به او عطا مىكند و تا زمان فراغت از نماز، فرشتگان براى او طلب آمرزش مىكنند و جان كندن و فشار قبر او آسان مىگردد و از دنيا بيرون نمىرود تا اينكه جايگاه خويش را در بهشت ببيند و خداوند او را از هراس بزرگتر [روز قيامت]ايمن گرداند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔸وقت خواندن این نماز در کل شب است یعنی از بعد از خواندن نماز مغرب تا اذان صبح
🔸لازم نیست این چهار رکعت را یکجا و پشت سر هم بخوانیم بلکه اگر با فاصله هم بخوانیم اشکالی ندارد
🔸از خداوند متعال می خواهیم توفیق خواندن این نماز را به همه ما عنایت فرماید ان شاء الله
❇️نشر این پیام صدقه جاریه هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لیلة_الرغائب
✨رغائب نام دیگر توست
کاش لااقل یک شب در سال
تو را آرزو میکردیم...😔
برگرد ای کاملترین آرزو...!💚
#اللهمعجللولیکالفرج 🤲🏻
http://eitaa.com/amirkiaei1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید صدرزاده: #ماه_رجب بود... درِ رحمت خدا خیلی باز بود...
🌷 #شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
🌙 #لیله_الرغائب
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
#اسمتومصطفاست
_صبحانهت رو بخور بریم دکتر!
نه، امروز نه!
هر طور بود راضی ات کردم. فاطمه را پیش مامانم گذاشتم و رفتیم بیمارستان بقیه الله.
دکتر عکس ها را که نگاه کرد گفت:((فعلا هیچ کاری نمی تونیم بکنیم، ترکشا توی گوشتت فرو رفتهن، اگه حرکت کردن و احساس درد کردی عملت می کنیم.))
از بیمارستان که بیرون آمدیم گفتی:((بریم دوری بزنیم؟))
ویترین مغازه ها را نگاه می کردی و تند تند برایم تعریف می کردی: ((اونجا دوستی داشتم به اسم حسن قاسمی دانا که اهل مشهد بود و فقط دوسال از من بزرگتر.خونواده شم اونجا بودن. چه حالی دارند حالا!
وقتی ترکش خوردم، زیر اون همه آتش و خمپاره جونش رو به خطر انداخت و من رو آورد عقب. بعد که رفت جلو زخمی شد. توی همون حال براش آیت الکرسی می خوندم، اما بعدِ عمل نموند و شهید شد.))
رسیدیم جلوی طلا فروشی: ((بیا برات یه تکه طلا بخرم سمیه!))
_ نمی خوام!
_ تعارف می کنی؟
_ نه!
_ پس می برمت مشهد.
_ مشهد؟
_ آره مشهد. هم زیارت می کنیم هم سری به خونواده شهید قاسمی می زنیم.
خندیدم: ((بگو چرا داری تو گوشم این حرفا رو میزنی، خب از اول بگو بریم دیدن خونواده شهید!))
#اسمتومصطفاست
با قطار رفتیم مشهد و مثل همیشه یک کوپه دربست گرفتی.
همین که در هتل جا گرفتیم گفتی:((باید برم مراسم حسن و صحبت کنم.))
_ باز شروع کردی آقا مصطفی؟
_ آخه سمیه، جاسوس های از خدا بی خبر و تکفیریا به مادر این شهید مظلوم گفتهن پسرت با این کارش خودکشی کرده و شهید به حساب نمیاد. باید توی این مراسم بگم حسن کی بوده. باید بفهمن چطور شهید شده. اصلا تو هم بیا. من روم نمیشه تنهایی برم. تو هم بیا سمیه. بیا با مادر دل سوختهش آشنا شو.
با تو آمدم. همه خانواده اش جمع بودند و مراسم گرفته بودند.
از حسن گفتی، از شجاعتش، از چگونگی شهادتش و در آخر آیه (وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبیلِ الله اَمواتاً) را تفسیر کردی و گفتی: ((آنجا که خداوند می فرماید: (عِندَرَبَّهِم یُرزَقُون)، یعنی شهدا زندهن، دستشون بازه و می تونن گره گشایی کنن.))
زن ها گریه می کردند. گفتی: ((وقتی حسن رو بردن اتاق عمل، منم توی بیمارستان بودم و براش آیت الکرسی می خوندم. گفتم اگه مادرشم اینجا بود، الان همین رو می خوند.))
صدای گریه زن ها بلندتر شد.
وقتی می خواستیم بیاییم، یکی از دوستان خانوادگی شهید با اصرار ما را رساند هتل و سر راه غذای، حضرتی هم برایمان گرفت و گفت: ((اینم از طرف شهید حسن قاسمی. خیلی براش زحمت کشیدین. اونم مهمون نوازه.))
#اسمتومصطفاست
حسن حسن گفتن شده بود ورد زبانت و هر لحظه و هرجا یاد شهید حسن قاسمی می کردی.
طاقت نیاوردم و گفتم: ((مگه چه مدت باهاش بودی که این همه ازش خاطره داری؟))
_ بیست و پنج روز!
_ فقط همین؟
_ ولی او به اندازه 25سال خاطره سازی کرد!
آهی کشیدی و ادامه دادی: ((انگار بهش الهام شده بود قراره شهید بشه. پنجشنبه بود و آب حمام سرد. اصرار داشت بریم غسل کنیم.
هرچه گفتم بذار آب گرم بشه، گفت: نه. و رفتیم برای غسل کردن.
گفتم: پس بخون تا سردی آب رو حس نکنیم.
شروع کرد به خوندن مدح امیرالمومنین که ولادتش نزدیک بود.
اون قدر قشنگ خوند که تموم بچه هایی که توی محوطه بودن، با شنیدن صدای حسن اومدن پشت در حمام جمع شدن و دست زدن.
بعدش رفتیم عملیات.
همون جا بود که اول من مجروح شدم و او مرا کشید عقب و بعد خودش مجروح شد و بعد هم شهید.
تازه فهمیدم چرا این قدر اصرار داشت غسل کنه!))
چشم هایت از اشک پر شده بود:
((سمیه، حسن نه زن داشت نه بچه. بعد از این هر وقت اومدیم مشهد باید به پدر و مادرش سر بزنیم. باید براشون مثه یه عروس باشی و فاطمه هم مثه یه نوه.))
خندیدم: ((با این حساب من دوتا خونواده شوهر خواهم داشت و احتمال اینکه بیشترم بشه هست!))
#اسمتومصطفاست
به فاصله کمی باز هم رفتیم مشهد.
این بار خاله ام را هم بردیم، همان که معلول ذهنی است.
نذر کرده بودم از سفرت سالم برگردی و حالا باید نذرم را ادا می کردم. سفر قبلی را به خواست تو آمده بودم.
یک هتل آپارتمان گرفتی و صبح روز بعد گفتی می روی بیرون و زود می آیی.
وقتی آمدی و دیدم ریشت را زده ای، چشم هایم گرد شد: ((این چه وضعیه آقا مصطفی؟))
خندیدی. دستی به محاسن نداشته ات کشیدی: ((خوبه؟ می پسندی؟))
_ چرا اینجوری کردی آقا مصطفی؟
_ بعدا می فهمی چرا!
ناراحت شدم: ((یعنی چه؟ حالا که ریشات رو زدی برو سبیلاتم بزن!))
بزنم؟ واقعا؟ از نظر تو اشکالی نداره؟
از جیبت عکسی بیرون آوردی: ((نگاه کن ببین خوب افتادم؟))
_ حالا این قدر از این تیپت خوشت آمده که رفتی عکسم انداختی؟
_ نباید شناسایی بشم!
_ یعنی این طوری شناسایی نمیشی؟
پشت پاکت عکس ها را نگاه کردم نوشته بود: سید ابراهیم احمدی.
_ نکنه فامیلیت رو هم عوض کردی؟
_ استتار کامل!
#اسمتومصطفاست
رفتی بیرون و آمدی و این بار سبیل هایت را هم زده بودی، طوری شده بودی که فاطمه با حیرت نگاهت می کرد.
_ خودمم فاطمه جان. بابات!
_ هیچ معلومه چیکار می کنی آقا مصطفی؟
مرا بردی حرم. بعد از زیارت، در رواق امام با دو تن از رزمندگان افغانستانی که همسرانشان هم آنجا بودند آشنایم کردی.
چقدر آرام بودند. یکی از آنها گفت:((شوهرم میره و میاد. دلم قرصه. اگه هم شهید بشه، ناراحت نمیشم، به خاطر خانم زینب(س).))
در دلم گفتم: پس چرا تو نمی تونی رفتن آقا مصطفی رو تاب بیاری.
کم کم با لهجه افغانستانی حرف می زدی. چقدر هم قشنگ!
_ مصطفی از کجا یاد گرفتی این طور حرف زدن رو؟
_ یادت رفته سرایدار گاوداری یه افغانی بود؟
تلویزیون فیلم دفاع مقدسی گذاشته بود و تو کانال یاب از دستت نمی افتاد.
با چه شوقی نگاه می کردی! بعد از تمام شدن فیلم از این کانال به آن کانال می زدی تا شاید فیلم دیگری با همین مضمون ببینی.
_ کاش بازم فیلم دفاع مقدس نشون بده! چقدر دیدنش برای نسل امروز خوبه!
_ آقا مصطفی خیلی دنبال جنگ و جبهه ای ها! جریان چیه؟
بعدا می فهمی عزیز!
بعدها فهمیدم که وارد گروه فاطمیون شدی و در سوریه خودت را افغانستانی جا زدی.
همچنین فهمیدم که در آنجا کسی جز حفاظتی ها خبر نداشتند ایرانی هستی.
فهمیدم که روزی تو را می خواهند و می گویند به تو شک دارند، اما فرمانده ات ابوحامد وساطت می کند و نمی گذارد تو را برگردانند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔گفتیم حسین ، تا فدایش باشیم
ما مثل کبوتر به هوایش باشیم
💔ای کاش که لیله الرغائب هر سال
ما زائر صحن کربلایش باشیم
💔💔💔
🌷اولین شب جمعه ماه رجب ، شب زیارتی ارباب ، به نیابت از ارواح طیبه همه شهداء و همه عاشقان امام حسین:
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
*حرز امام زمان عجل الله تعالی*
🌻بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
يا مالِكَ الرِّقابِ وَ يا هازِمَ الاَْحْزاب
يا مُفْتِّحَ الاَْبْوابِ يا مُسَبِّبَ الاَْسْبابِ
سبِّبْ لَنا سَبَباً لا نَسْتَطيعُ لَهُ طَلَباً بِحَقِّ لا اِلهَ اِلا اللَّه
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلى آلِهِ اَجْمَعينَ
❁❁〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰❁❁
*حرزامام جواد(علیه السلام)*
🌻یَانُورُیَابُرهَانُ یَامُبِینُ یَامُنِیرُیَارَبِّ اِکفِنِی الشَّرُورَوَالافَاتَ الدُّهُورِوَاَسئَلُکَ النَّجَاۀَ یَومَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ
❁❁〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰❁❁
*دعای غریق*
🌻یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینِک
❁❁〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰❁❁
*اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ و عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، و فی کُلّ ساعَة وَلیّا و حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً و تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً.*
🕊🌹 *اَللّهُمَ*
🕊🌹 *صَلَّ*
🕊🌹 *عَلی*
🕊🌹 *مُحَمَّد*ٍ
🕊🌹 *وَآلِ*
🕊🌹 *مُحَمَّد*
🕊🌹 *وَعَجِّل*
🕊🌹 *فَرَجَهُم*
🕊🌹 *وَ اَهلِک*
🕊🌹 *عَدُوَّهُم...*
🕊🌹 *اَللّهُــــمَّ*
🕊🌹 *عَجـِّل لِوَلیِّکَ*
🕊🌹 *الفَـرَج*
⭕️✦✧✾═✾🌹✾═✾✧✦⭕️
*دعای رزق و روزی*
✅ بسیار بسیار مجرب ✅
هر كس دعای ذيل را *صبح جمعه بخواند*
تاثير آنرا در گشايش و وسعت رزق و روزی خواهد ديد (باران رزق) و در اين دعا تاثيرات عظيمه است. هر كس كه پس از هر نماز بر آن مدامت داشته باشد خداوند او را رزق و روزی بی حساب عطا ميكند
☆ در اين دعا سرّی عجيب است.
*بسم الله الرحمن الرحيم يا الله يا الله يا واحد يا موجـود يا جواد يا صمد يا باسط يا كريم يا وهاب يا ذا الطول والإحسان يا جميل يا تواب يا غني يا مغني يا فتاح يا رزاق يا عليم يا حي يا قيوم يا رحمن يا بديع السـماوات والأرض يا ذا الجلال والإكرام يا حنان يا منان يا رءوف يا ديان انفحني منك بنفحة خير تغنيني بها عمن سواك إنك على كل شئ قدير وبرحمتك يا أرحم الراحميـن إن تستفتحوا فقد جاءكم الفتح إنا فتحنا لك فتحاَ مبيناَ أفتح بيننا وبين قومنا بالحـق وأنت خير الفاتحين إن ينصركم الله فلا غالب لكم نصر من الله وفتح قريب وبشر المؤمنين وما النصر إلا من عند الله العزيز الحكيم اللهم يا غني يا حميد يا مبدئي يا معيد يا فعال لما يريد يا رحيم يا ودود يا ذا العرش المجيد أكفني بحلالك عـن حرامك وأغنيني عمن سواك واحفظني بما حفظت به الروح في الجسد وانصرني بما نصرت به الرسل ولا تشمت بي أحد إنك على كل شئ قدير ويا نعم النصير ولا حول ولا قوة إلا بالله ألعلي العظيم وصلى الله على سيدنا محمد وعلــى آله وسلم تسليمَا كثيراَ عدد خلفه ورضاء نفسه وزنة عرشه ومداد كلماته.*
گنجینه دعاها
⭕️✦✧✾═✾🌹✾═✾✧✦⭕️
http://eitaa.com/amirkiaei1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عهدهدار مردم بیدست و پا حسین.
http://eitaa.com/amirkiaei1
🌼 اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُِ
❣﷽❣
🌼 #به_رسم_هر_روز_صبح 🌼
🌼السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان
🌼#سلام_بر_حسین_ع
🌼السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
🌼#دعا_سلامتی_امام_زمان_عج
🌼"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
🌼 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج
🌼 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى
🌼 #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف
🌼ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان
🌼« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)
#دعـــاے_پــر_فیــۻ_قـــرآن
🌼 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
#ڪپیباذڪرصلواتبراےظهورقائم
┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
#اسمتومصطفاست
دلیل اینکه تمام تلاش تو این بوده که حتی حفاظتی ها را گول بزنی و در سوریه بمانی، عشق به خانم زینب (سلام الله علیها) بوده. بعدها متوجه شدم که یک بار در حرم مردی سوال پیچت می کند. شک می کنی که از بچه های حفاظت باشد، توسل می کنی به بی بی و کارساز می شود.
وقتی می گویی: ((دست از سرم بردار!))
می گوید: ((به این شرط که کس دیگری رو از ایران اینجا نکشونی و راه و چاه رو یادش ندی.))
قبول می کنی و از بی بی تشکر می کنی که کمکت می کند از دست او در بروی.
بعدها بود که فهمیدم در سفر دومت به سوریه، دوره آموزش تک تیراندازی را دیده ای و چون در آزمون قناسه رتبه خوبی آورده بودی، به عنوان تک تیرانداز وارد شدی.
آشنایی ات با ابوحامد و فاطمیون قصه مفصلی دارد.
شب هفتم محرم می روی حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) و به گروهی می رسی که به زبان فارسی عزاداری می کردند. دقت که می کنی می بینی افغانستانی اند.
با یکی از آنها دوست میشوی و او راه چگونه پیوستن به فاطمیون را به تو یاد میدهد.به ایران که برمیگردی نقشه سفر به مشهد و گرفتن پاسپورت افغانستانی را میکشی.
مدتی بعد برای سومین بار به سوریه میروی. یک سفر بالا بلند که 25روزش را در پادگانی در ایران آموزش میبینی، درحالی که ما فکر میکردیم در سوریه هستی و با وجود اینکه گوشی ات روشن بود، جواب نمیدادی. یک بار آنقدر زنگ زدم که آقایی جواب داد:((سید ابراهیم توی پادگانه، اما نمیتونه جواب بده.))
_سید ابراهیم؟ پادگان؟
_یعنی نگفته میاد اینجا؟
_خیر!
#اسمتومصطفاست
_ لابد مصلحت رو در این دیده خواهر!
_ مصلحت؟
تلفن قطع شده بود. من همان طور آرام نشسته و زل زده بودم به دیوار رو به رو: پس من چی آقا مصطفی؟
رفتم سراغ دفترم. باید همه عاشقی ام را در دل نوشته هایم می ریختم. با خودکار هفت رنگ برایت نوشتم:
مرد من، هرجا می روی من راهم با خودت ببر مثل باد که گرده گل را.
در اوضاع و احوالی که نمی شد با تو تماس گرفت، نمی شد نامه داد و نمی شد نزدت آمد، باید روی همین دفتر جلد چرمی خم می شدم و در کاغذ های صورتی اش می نوشتم.
هر چند مطمئن بودم وقتی بیایی، نیم نگاهی هم به آن نخواهی انداخت.
روزی که فهمیدم باردار شده ام با خودم گفتم: به این بهانه می کشونمش ایران.
حالم اصلا خوب نبود. دکتر که جواب آزمایشم را دید گفت: ((باید استراحت کنی، دور از استرس!))
با اولین تلفن که زدی، وقتی گفتم قراره دوباره مادر شوم و دکتر گفته باید استراحت کنم. فکر کردم سراسیمه می آیی.
اما جوابت باعث شد بدنم یخ بزند:((حالا که نمی تونم بیام. بعدا!))
لااقل برای تست غربالگری ام بیا!
_ تا ببینم چی میشه. فاطمه از کلاس قرآنش جا نمونه!
_ با این وضعیت که نمی تونم ببرمش کلاس و بیارمش!
_ هر طور هست ببرش سمیه! دوست دارم دخترم حافظ قران بشه!
با حال خرابم، او را می بردم و می آوردم.
یک شب که حال برادرم بد شده بود و با پدرم او را بردیم درمانگاه، گوشی ام زنگ خورد.
به صفحه روشنش نگاه کردم، شماره ایران افتاده بود، پاسخ که دادم تو بودی.
➖➖➖➖➖➖➖