eitaa logo
عمار نیوز ... 📢
10.5هزار دنبال‌کننده
65.1هزار عکس
25.7هزار ویدیو
242 فایل
❌بصیرت ذاتی نیست ♨️اکتسابی است... پشت پرده اخبار و حوادث را از دید عمار بخوانید... . . . . . . . تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/1871446027C496dce5861
مشاهده در ایتا
دانلود
💢برگه تو دستم و واسه هزارمین بار مرور کردم و تو دلم اندازه یه دفتر 100برگ به استاد کم عقلم فحش دادم، آخه یکی نبود بگه استاد، قربونت برم، فدای اون عینک ته استکانیت، اون چشمای کورت که صدبار دیده من گرفتار برادران نسبتا محترم حراستم، اونوقت کارت بسیج فعال؟ آخه نفهم، من؟ منی که رژ قرمزم از رو لبام پاک شه میمیرم؟ پوفی کشیدم وهمزمان با استاد سخایی از ماشین پریدم بیرون رفتم سمتش.....😡 http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b 😍👆شروع لاک 💅 جیـــغ 😍😍
بسم الله الرحمن الرحیم 💢برگه تو دستم و واسه هزارمین بار مرور کردم و تو دلم اندازه یه دفتر 100برگ به استاد کم عقلم فحش دادم، آخه یکی نبود بگه استاد، قربونت برم، فدای اون عینک ته استکانیت، اون چشمای کورت که صدبار دیده من گرفتار برادران نسبتا محترم حراستم، اونوقت کارت بسیج فعال؟ آخه نفهم، من؟ منی که رژ قرمزم از رو لبام پاک شه میمیرم؟ پوفی کشیدم وهمزمان با استاد سخایی از ماشین پریدم بیرون رفتم سمتش.....😡😡😡 http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b 😍👆شروع لاک 💅 جیـــغ 😍😍😍😍
💢برگه تو دستم و واسه هزارمین بار مرور کردم و تو دلم اندازه یه دفتر 100برگ به استاد کم عقلم فحش دادم، آخه یکی نبود بگه استاد، قربونت برم، فدای اون عینک ته استکانیت، اون چشمای کورت که صدبار دیده من گرفتار برادران نسبتا محترم حراستم، اونوقت کارت بسیج فعال؟ آخه نفهم، من؟ منی که رژ قرمزم از رو لبام پاک شه میمیرم؟ پوفی کشیدم وهمزمان با استاد سخایی از ماشین پریدم بیرون رفتم سمتش.....😡 http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b 😍👆شروع لاک 💅 جیـــغ 😍😍
پرايد قشنگم و توي پاركينگ دانشگاه پارك كردم و خواستم از ماشين پياده شم. بازم ديرم شده بود! اصلا مگه ممكن بود يه روز من كلاس داشته باشم و به موقع برسم؟! استغفرالله! غرق همين افكارم بودم كه پاي راستم پيچ خورد و صداي خورد شدنش رو به وضوح شنيدم... لعنتي انگار از وسط به دوتا قسمت تقسيم شد! مچ به بالا و مچ به پايين! بااينكه درد بدي توي پام پيچيده بود اما بااين حال من ديوونه تر از اوني بودم كه بخوام بخاطر پيچ خوردن پام غصه بخورم يا خم به ابروم بيارم! پس طوري كه انگار اصلا اتفاقي نيفتاده شروع كردم به راه رفتن و البته رسيدن به كلاس...! كلاسي كه خيالم از استادش راحت بود يه استاد پير غر غرو كه هرچند غر ميزد اما در نهايت ميگفت: ' خانم بي انظباط بالاخره تشريف آوردن' و.... http://eitaa.com/joinchat/1645871120C4959f5f80b شروع رمان دانشجوی شیطان 😍👆