9.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 توصیه های مهم #انتخاباتی استاد پناهیان
✅ راه گفتگو موفقیت آمیز با مردم درباره #انتخابات
💢 خاطرۀ شنیدنی #استاد_پناهیان از ترس یک مسافر
#مشارکت_حداکثری
#انتخابات
@ammarevelayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مهمترین دلیل رأی...
#ستاد_ملت_امام_حسین "علیهالسلام"
#مشارکت_حداکثری
#رسانه_گفتمان_انقلاب_اسلامی
@ammarevelayat
خبر🔔🔔🔔🔔🔔
خبر
خبر❗️❗️❗️❗️❗️
فوری
فوری‼️‼️‼️‼️‼️
فوری
ضروری
ضروری📣📣📣📣📣
ضروری📣📣📣📣📣
فردا افتتاحیه ستاد آقای رییسی در سعادت آباد تهران است
✅✅چون منطقه حساس است
🌹🌹نیاز به حضور پرشور شما عزیزان داریم در افتتاحیه
🌺🌺با ماشین شخصی و به اتفاق خانواده حتما تشریف بیارید
قضیه ناموسی است
اگر میتونید بیاید لطفا در خصوصی پیام بدید
«قسمت چهارم»
داستان عبرت آموز ابو بشیر
🌹قدر امنیت را بدانیم🌹
⚡ خیلی خوشحال شدم . پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف تو را هرگز فراموشک نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است . من نگران لیلا هستم . آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود . این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم.
⚡ شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم . نمیدانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم . تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود.
خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. 😔😭
⚡ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابانها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد......
⚡ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان میرفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره های آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.
⚡ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد ، نگرانی ام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!!
یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.
⚡ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!
⚡ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم
@ammarevelayat
مهارت تبلیغی «۵»
نکات
۱_به مخاطب حق بدهید
دوست بزرگوار به این نکته دقت داشته باشید که همه افرادی که در حال حاضر کاسه صبرشان لبریز شده و وقتی شما را میبینند گویا تمام عقده های دلشان باز شده و شما را به رگبار انتقاد میبندند
اینان همان عاشقان حسین بن علی هستند که در محرم دلشان بیقرار ارباب بی کفن است
اینان همان طلبان خون حاج قاسم هستند
خوب پس حالا چه شده؟؟
بزرگوار فشار اقتصادی کمر او خانواده اش را شکسته
شاید پدر و مادر بیمار دارد با هزینه درمان ..... و دست خالی
شاید دختر دم بخت دارد با جیب خالی
شاید شوهر بیکار یا فرزند بیکار دارد
شاید هیچ یک از اینها نیست اما حقوق همسر یا پدر او نان بخور و نمیری بیش نیست و او شرمنده خواسته های فرزندان است
اینها تنها بخشی از احتمالاتی است که پشت نقاب عصبانیت این شخص پنهان شده است
چه باید کرد؟؟؟؟؟
ادامه دارد.....
#رییسی
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
با صلوات بر محمد و آل محمد انتشار دهید
ما را دنبال کنید🌹
@ammarevelayat
مهارت تبلیغی «۶»
نکات
۲_ چه باید کرد؟؟؟
دوست عزیز در گام اول اجازه بدهید او خوب حرفهایش را بزند.
حکایت این افراد مانند دیگر زودپزی است که نیاز دارند سوپاپ آن کشیده شود.
شما اگر با سعه صدر به حرف او گوش دهید کار آن سوپاپ انجام شده است .
وقتی تمام حرفهایش را زد با لبخند مختصر و به آرامی بگویید .
حق با شماست اما اگر دیگر حرفی نمانده اجازه میدهید من صحبت کنم؟؟؟
✅✅احتمال خیلی قوی هنگام پاسخ او در میان حرف شما خواهد آمد
به آرامی و بسیار مودبانه بگویید بزرگوار من اجازه دادم شما صحبت کنید.
اگر حرفی مانده بفرمایید
وگرنه ممنون میشوم تا پایان صحبت های من صبوری کنید .
پس از پایان عرایض بنده من سر تا پا گوش خواهم بود و در خدمت شما هستم.
ادامه دارد.....
#رییسی
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
با صلوات بر محمد و آل محمد انتشار دهید.
ما را دنبال کنید🌹
@ammarevelayat
«قسمت پنجم»
داستان عبرت آموز ابوبشیر
🌹قدر امنیت را بدانیم🌹
😢 خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده ام !!!!
⚡با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رفتم، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!!
گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!😔
⚡ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!
⚡ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!!
دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!
⚡ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. 😭😔 خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.
⚡ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!
⚡ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.
⚡ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد
⚡ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!😔
⚡ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.
⚡ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!
⚡ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
⚡ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم.
ادامه دارد....
🌹حضور حداکثری در انتخابات تضمین امنیت ایران عزیز ماست🌹
#مشارکت_حداکثری
@ammarevelayat
سلام دوستان
دقت داشته باشید
۶قسمت مهارت تبلیغی +۵قسمت داستان عبرت آموز گذاشتیم
لطفا خیلی با دقت بخوانید
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ به نظرتون این شناسنامه مال کیه؟!
حتما ببینید😭❤️
#رییسی
#انتخابات
#مشارکت_حداکثری
با صلوات بر محمد و آل محمد انتشار دهید
ما را دنبال کنید🌹
@ammarevelayat