☀️هوالحبیب
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝نویسنده: #زهرا_فاطمی☔️
🖇 #قسمت_بیست_پنجم
هنوز در حیاط را باز نکرده بودم که دستی مردانه روی شانه ام نشست .
ترسیده بودم و تنها کاری که آن لحظه به ذهنم رسید این بود که با کیفم به او بزنم.
با شتاب کیف را به فرد پشت سرم زدم که دستش برداشته شد و صدای آخش بلند شد.
با شتاب به سمتش برگشتم که با روهام روبه رو شدم که دستش روی دماغش بود و خون از دستش سرازیرشد
با وحشت به او نگاه کردم:
_وااای داره خون میاد
_دختره وحشی جنبه شوخی نداریا ببین با دماغ خوشگلم چیکار کردی؟
_طلبکار هستی؟من علم و غیب داشتم تو مثل جن پشت سرم ظاهر شدی و دستت رو گذاشتی رو شونم.فکرکردم مزاحمه و سزای مزاحمم همینه
_خیلی رو داری به خدا.باز کن این در رو همه وضعم پر خون شد
_باشه بابا غر نزن.سرتو بگیر بالا خون قطع بشه .بیا بریم داخل
در حیاط را باز کردم و به همراه روهام به داخل خانه رفتیم .
روهام به سمت سرویس بهداشتی رفت .
من هم با عجله به اتاقش رفتم و لباس تمیز برایش آوردم.
روهام لباسش را عوض کرد و به آشپزخاته آمد برایش یک لیوان شربت درست کردم و روی میز مقابلش گذاشتم و خودم هم کنارش نشستم.
شربت را خورد :
_یادت که نرفته قول داده بودی عصر بیای باهم بریم کافی شاپ
_نه یادم نرفته فقط بگو ساعت چند حاضر باشم
_ساعت شش خوبه .
_باشه پس من برم تو اتاقم .
به اتاقم رفتم و روی تخت دراز کشیدم .
به کیان و حرفهایش فکر کردم .
هرروز که بیشتر با او برخورد میکردم بیشتر شیفته میشدم و بیشتر دلم میخواست او را ببینم.
این روزها همه فکر و ذهنم را او به خود مشغول کرده بود.
برای اولین بار به پسری دل داده بودم .
پسری که زمین تا آسمان با من ,خانواده و اعتقاداتم تفاوت داشت.
پسری که روز اول سوژه خنده و تمسخر من و دوستانم قرارگرفته بود.
آن روزها فکرنمیکردم روزی شیفته او شوم.
نمیدانم کیان شمس برایم جذاب بود ,که اعتقاداتش هم مرا جذب کرد و یا برعکس اعتقادات جذابش مرا به سمت او سوق داد ,
هرچه بود باعث شد از روژانی که این سالها ساخته بودم دور شوم و تبدیل شوم به شخصی که دیگر مثل سابق نیست.
نمیدانم کی خوابم برد, وقتی از خواب بیدار شدم که صدای اذان ظهر به گوش میرسید.
به سمت سرویس بهداشتی رفتم و وضو گرفتم .
درحال آماده شدن برای نماز بودم که با صدای مادرم که مرا صدا میزد از اتاق خارج شدم و به سمت پذیرایی رفتم.
روی مبل نشسته بود و گوشی بی سیم تلفن در دستش بود و به فکر فرو رفته بود.
نزدیکش شدم :
_سلام مامان جان. کارم داشتید؟
نگاهی به چادر نمازم کرد و گفت:
_سلام .میخواستم بگم عصر آماده باش باهم بریم مهمونی خونه هیلدا !!
_مامان جان من نمیتونم بیام .خودتون میدونید که از این مهمونی ها که همه دارند فخر فروشی میکنند و از خواستگارهای پولدار دختراشون و یا خودشیفتگی پسراشون حرف میزنند .بدم میاد.
درضمن من به روهام قول دادم عصر باهاش برم بیرون.
_خوبه خوبه .نمیخواد الکی بهونه بیاری!حتما باید بیای بریم . پسر هیلدا از فرانسه برگشته واسه همین تو باید بیای بریم!!! قبل از اینکه هیلدا جشن بگیره برای اومدن فرزاد ,تو باید باهاش آشنا بشی.پسره همه چیز تمومه ,متخصص اطفال هستش .
تو باید کاری کنی که جز تو به کسی نگاه نکنه.
با شنیدن حرفهای مادرم عصبانی شدم :
_ماااامااان .معلوم هست چی میگید ؟؟!پولدارِ که پولداره به من چه ؟چرا باید انقدر خودمو حقیر کنم که آقا رو به سمت خودم بکشم؟مامان خانم من دخترتم ,چطوری میتونی واسه آینده من بدون رضایت من نقشه بکشی؟؟
_من مادرتم و خوشبختیت رو میخوام .کاش به جای اینکه این همه به نمازت اهمیت بدی یکم هم به مادرت اهمیت میدادی.من هیچ بهونه ای رو قبول نمیکنم عصر اماده میشی تا بریم.برو از الان به فکر لباس و مدل موهات باش.برو منم برم بفکر لباسم باشم
_مامان.اصلا گوش میدی من چی میگم؟
_نمیخوام گوش بدم ,برو ببینم وقتمو نگیر
در حالی که آماده باریدن بودم به سمت اتاقم رفتم
@dokhtaranehazrateAgha
#منتظرانه
⚠️ یه منتظر واقعی جمعه که میشه ...
⚠️یه نگاه به هفتهای که گذروند میکنه،
👀 ببینه
کدوم کارش، اونو به امام زمانش نزدیک کرده⁉️
کدوم کارش امام زمانشو رنجونده⁉️
میشینه حسابکتاب میکنه📝
استغفار میکنه بخاطر رنجشها…🤲
طلبِ توفیقِ مضاعف میکنه برا نزدیک شدنها.
منتظر واقعی باشیم...!
↓. 🐾.↓
@dokhtaranehazrateAgha
#سخن_بزرگان | #منتظرانه
⚜از #علامهحسنزادهآملی پرسیدند:
آدرسامامزمانڪجاست؟
ڪجامۍشودحضرتراپیداڪرد؟
💡ایشانفرمودند:
آدرسحضرتدرقرآنڪریم
آیهۍآخرسوره"قمر"استــ
ڪهمۍفرماید:
[فۍمقعدصدقعندملیڪمقتدر]
هرجاڪه" صدقودرستی"باشد،
هرجاڪه دغلڪارۍوفریبڪارۍ نباشد،
هرجاڪه" یادوذڪرپروردگارمتعال"باشد،
امامزمانآنجاتشریفدارند♡
↓. 🐾.↓
@dokhtaranehazrateAgha
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلآمرفقآ(:
چگونهشهیدشَویم؟″
اززبآنشهیدجهآدعمآدمغنیه↓
«خداوندبلندمرتبهمیفرمآیَد:
آنکَسکهمراطلبکند
مَرآمییابد؛
و آن کسکهمرایآفت
مَرآمیشناسَد
وَآنکسمراشناخت
مَرادوستمیدارد
وَآنکسکه مرادوستبدارد
بهمنعشقمیورزد
و آنکسبهمَنعشقورزید
وَآنکسکهمنبهاوعشق
ورزیدم،
اورآمیکشم(:
وَآنکَسراکهمنبکشم
خونبهآیاوبرمَنوآجِباست....
وَآنکسکهخونبهآیشبهمنواجبباشد
پسخودمنخونبهآیاومیبآشم(((:💔
پسرفقآبآیدعآشقخدابشیم
تا خداعآشقمآبشه
خداهموقتیعآشقمآ
ماروازشدتعشقمیکشه
وخونبهآیاونشخصیکهخدآ
ازشدتعشقکشتش؛
خودخدآست(:
....💔
وَخدآهرکهراازشدتعشقکشت
بهآنشهآدتمیگویند!;)
یکآریکنیمخدآعاشقمونبشهوشهیدبشیم....
#پست_ویژه
#شهید_جهاد_مغنیه
هرکس عاشق خدا شد ، خدا خریدارش میشه ❤️
#عشق_یعنی_بالا_سَری
@dokhtaranehazrateAgha
#رهبرانه
#دلبرانه
کافیست فقط حکم جهادم دهد ☝️🏻
It is enough to just order jihad
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
@dokhtaranehazrateAgha
5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گوش به فرمان تو ای رهبر آزاده ایم
We obey your command, O free leader
#فدائیان رهبر
#پسرونه
@dokhtaranehazrateAgha
💌 #روزهای_انتظار
توی روایات داریم که
یاران اصلی حضرت مهدی(عج)
🔆 ۳۱۳ نفر هستند که
درواقع این تعداد
فرماندهان لشکر منجیاند و
به جز این تعداد،
💜 انسانهای باخدا و لایق زیادی
در زمرهی اصحاب حضرتِ
ولیعصر هستند.
گفته شده
این ۳۱۳ نفر،
از نژاد یا قبیلهی خاص
انتخاب نمیشن🌱 ، بلکه از
#اقالیم_الارض، یعنی مناطق مختلف
برای خدمت دور امام زمان(عج) حلقه میزنند
اونها همون
افرادی هستند که
پیش از ظهور، با رفتارشون
🌴 اثبات کردند
میتونند برای
تحقق صلح جهانی کمک کنند
از این ۳۱۳ نفر یار اصلی،
💫 پنجاه نفر هم
زن هستند
که از لحظات اول ظهور
در لشکر امام زمان خدمت میکنند
🌸👈 بنظرت این زنان چه ویژگیهای دارند؟
🦋👈 دوستانت رو هم به کانال دعوت کن💜💞
#علمی_مذهبی
#فدائیان رهبر
@dokhtaranehazrateAgha
باورکن
حتی خاک
#چادر
هم
مقدس است.....
💓
آری با توام!
ای مدافع چادر حضرت زهرا
این بار خواستی چادرت را سرت کنی
در دلت بگو:
مدافعم از چادرت یا زهرا
"قربه الی الله"
#یازهرا
@dokhtaranehazrateAgha
براےبیخردانزرقوبرقاینعالم
غبارچادرزینببراےماڪافیست:)✨
#بیو_مذهبی
@dokhtaranehazrateAgha