eitaa logo
عمار ولایت 🇮🇷
1.5هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.6هزار ویدیو
130 فایل
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است نظرات و پیشنهادات(ناشناس ) ⬇️⬇️⬇️ https://harfeto.timefriend.net/17046539604984 نظرات و پیشنهادات(شناس) ⬇️⬇️⬇️ @Rahseparr
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره استاد زرین کوب و «روز عاشورا به روایت حافظ شیرازی» ◾️«روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی. نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه‌ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می‌گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی‌خواستم فعلاً کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می‌کردم کمتر به نتیجه می‌رسیدم، ذهنم واقعاً مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته افکارم را پاره کرد: ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟ گفتم: استاد که چه عرض کنم، ولی زرین کوب هستم. خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند. همین‌طور که صحبت می‌کرد، دقیق نگاهش می‌کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره‌ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار. می‌گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می‌خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می‌خواند. پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟ گفت: سوالی داشتم. گفتم: بفرما. پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم: خب بله، صددرصد. گفت: ولی من اعتقاد ندارم. پرسیدم: من چه کاری می‌توانم انجام بدهم؟ از من چه خدمتی بر می‌آید؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می‌بردم) گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می‌کشید؟ گفتم: اگر از دستم بر بیاید، حتماً، چرا که نه؟ گفت: یک فال برایم بگیرید. گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما. مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید. فاتحه‌ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی‌خواهم، می‌خواهم ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چه می‌گوید؟ برای لحظه‌ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال. حافظ، عاشورا! اگر جواب نداد چه؟ عشق و علاقه این مرد به حافظ چه می‌شود؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد. متوجه تردیدم شد، گفت: چه شد استاد؟ گفتم: هیچ، الان، در خدمتتان هستم. چشمانم را بستم و فاتحه‌ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه‌ای را باز کردم: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون‌آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین علیه‌السلام و وقایع روز و شب یازدهم محرم نباشد، پس چه می‌تواند باشد؟ سالها خود را حافظ پژوه می‌دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم، از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه با من کرد و از حفظ با من همخوانی می‌کرد و گریه می‌کرد. طوری که چهار ستون بدنش می‌لرزید، انگار داشتم روضه می‌خواندم و او هم پای روضه من بود. متوجه شدم عده‌ای دارند ما را تماشا می‌کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگر می‌دانستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم. بلند شدم، دستم را گرفت. می‌خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد. معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد. گریه امانش نمی‌داد. آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه من گریه کردند که پای هیچ روضه‌ای به قول خودشان گریه نکرده بودند. پیشنهاد می‌کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید.»
‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌ شماره تلفن حرم امام حسین علیه‌السلام 📞 شماره تلفن 1640 مستقیم به میکروفن ضریح امام حسین(ع) وصله، هر درد دلی دارید به آقا بگید. (بدون پیش شماره است) کاملا رایگانه تا آخر شب وصله التماس‌دعا نشر بدید شاید کسی دلتنگ باشه💔
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳مصاحبه بسیار جالب عباس موزون با رهبر هندوها درباره ی امام حسین (ع)
18.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت امام سجّاد (علیه السلام) ▪️ امام سجّاد (علیه السلام) پیام عاشوراء را با اشک چشم به گوش تاریخ رساند. 👤 حجةالإسلام عالی «ع» 🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨خـدایـا 🥀در این شب معنوی ✨بحق امام سجاد(ع) 🥀ایمان عارفانه ✨و عمل صادقانه 🥀به همه ما عنایت بفرما ✨و دل و زبان ما را یکی کن 🥀تا جز بهترین بندگانت باشیم 🥀قبل از خـواب ✨قشنگترین دعاهایت را 🥀به شاخه های ✨درخت اجابت آویزان نما 🥀مطمئن بـاش فردا روز تـو ✨و معجزه هایت خواهد بود شبتون سرشار از آرامش 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1139862090.mp3
4.49M
🏴 (ع) 🖤😔 ♨️اهل بیت مظلومند! و ما مقصریم .. ( اینطور دعا کنیم ) بازنده ایم بشدت ! و خبر نداریم 😔
؛ نماز های شبانه 🌘 😭😭😭 امام سجاد(ع) فرمودند: عمتی زینَب ما تَرکت تَهجدَها طولَ دَهرها حتّی لیلة حادی عشر من المُحَّرم؛ ترجمه 🇮🇷 عمه جانم زینب در طول زندگی‌اش نماز شبش را ترک نکرد، حتی شب یازدهم مُحرّم» 🌴🌴🌴🌴🌴 📚وفیات‌ الأئمّه، ص ۴۴۱
28.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انتشار برای ؛ روایت عباس موزون از تجربه گر مــرگی که شش سال است به برنامه نمیاد ! او اشرار یک شهرش بود و پرونده های زیادی داشت ... شش سال دارم تلاش میکنم که به برنامم بیاد ، نمیاد ... او نمیخواست زنده باشه چون امام حسین(ع) رو در اون دنیا دید ....
عاقبت دنیا پرستی.mp3
13.88M
🎵 نسخه صوتی 🎵 ▪️عاقبت دنیا پرستی▪️ ▫️حجت الاسلام علی معزی▫️ 🔺منبع: بحار الانوار،جلد۴۴,صفحه ۳۱۰