🔹 آیت الله حائری شیرازی:
ترویج اذان گویی، روشی غیر مستقیم برای ترویج حجاب
✳️ از این اذان گفتن غافل نباشید. اول ظهر که شد بروید بایستید و اذان بگویید. نه اینکه همیشه اذان رادیو را باز کنید. اذان شما یک اثر دیگری دارد. باید صدای اذانتان در دانشگاه بلند شود. از این عارتان نشود که مثلا بگویند این هم دارد اذان می گوید. بروید پشت دانشکده بایستید و اول وقت، اذان بگویید.
مخصوصاً یک جایی که آدم برای خدا کِنِف می شود [ارزشش بیشتر است]. جاهایی که به آدم بارک الله و احسنت می گویند، این میتواند آدم را جهنمی کند؛ اما جایی که به آدم فحش می دهند ممکن است انسان را بهشتی کند.
شما اذان را فراموش نکنید. خدا رحمت کند نواب_صفوی را.
دستور داده بود به فدائیان اسلام که وقتی اذان شد، هرجا که بودید اذان بدهید. این ها در هر خیابانی که بودند، اول اذان ظهر که می شد هرکدامشان پشت یک مغازه ای یا پشت هر جا که بودند صدای اذانشان بلند می شد.
شما کارهای مبارزه با بی حجابی را به طور غیر_مستقیم می توانید انجام دهید. بوی اسلام که آمد، بوی اذان که آمد، صدای اذان که بلند شد، یک عده بلند می شوند و می روند وضو میگیرند و نماز می خوانند.
شما میخواهید مسئله حجاب را با گفتن حل کنید، توی روی خودش بگویید و حل کنید [اما این خیلی جواب نمی دهد]. این گل را با دست باز نمی کنند، [اگر غنچه گل را با دست باز کنند]، گل دیگر گل نمی شود، گل را باید گذاشت تا خودش باز شود. این امور را باید آبش بدهی، هوایش را درست کنید؛ خودش به موقع باز می شود.
#پویش_اذان_زنده_در_معابر_و_اماکن
#اذان
#تعظیم_شعائر_اسلام
#نماز_شهدا؛ محسن بود و نمازهاش❤️
🍃 محسن عجیب اهل #نماز_اول_وقت بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه میدیدی می رفت برای #نماز .
📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را میکرد.
🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « #اذان شد. باید برم نماز بخونم.»
📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت.
📚 زیر تیغ، ص ۱۳۶.
🌹🌹🌹🌹🌹
#نماز
#نماز_اول_وقت
#شهید_حججی
#نماز_شهیدان
#نماز_شهدا؛ محسن بود و نمازهاش❤️
🍃 محسن عجیب اهل #نماز_اول_وقت بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه میدیدی می رفت برای #نماز .
📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را میکرد.
🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « #اذان شد. باید برم نماز بخونم.»
📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت.
📚 زیر تیغ، ص ۱۳۶.
🌹🌹🌹🌹🌹
#نماز
#نماز_اول_وقت
#شهید_حججی
#نماز_شهیدان
❣گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
#شهید_احمد_علی_نیری
❣