eitaa logo
خانواده امن
210 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
7 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 🟢🍀🟢اولین چیزی که محبت را از خونه میبره و شیشه محبت را بین زن و شوهر میشکونه تندخوئی هست 🟢🍀🟢اگر زن در مقابل شوهرش زبون دراز باشه ،پرخاشگری کنه همون جمله ای اولی که میگه به احساس شوهرش لطمه میزنه. 🟢🍀🟢اگر مردی تندخو شد،فریاد زد و زد و به همسرش گفت ببین زن همسایه چه زن خوبیه،تو هم هستی این یعنی مردی زنی را به رخ زن خودش می‌کشه 🟢🍀🟢اینجاست که بدترین ضربه را به روح لطیف خانومش میزنه. چون این جمله به اندازه ای کوبندگی داره که همون لحظه اول عشق را به تبدیل میکنه. 🟢🍀🟢باید مواظب رفتارها بود که خدای نکرده شیشه محبت بین زن و شوهر شکسته نشه و عشق و علاقه رشد پیدا کنه. 🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 @amn_org
🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 🟢🍀🟢گردنبند قيمتى 🟢🍀🟢در زمان حكومت عضدالدوله ديلمى مردى ببغداد آمد و با خود گردنبند جواهرى داشت كه قيمتش هزار دينار بود. آنرا براى فروش عرضه كرد اما خريدارى پيدا نشد. چون عازم حج بيت الله بود تصميم گرفت گردنبند را نزد شخص متدين و مورد اعتمادى امانت بگذارد و در مراجعت از وى بگيرد. نزد عطارى رفت كه عموم مردم او را باايمان مى شناختند و به پاكى و نيكيش ياد ميكردند. گردنبند را به وى سپرد و خود بعزم مكه حركت كرد. پس از مراجعت نزد عطار آمد، سلام كرد، و خواست هديه اى را كه در سفر حج برايش خريده بود تقديم نمايد. ولى عطار او را ناآشنا تلقى كرد و گفت شما كيستى ؟ از كجا آمده اى ؟ 🟢🍀🟢چكار دارى ؟ پاسخ داد من صاحب گردنبندم . عطار كه خود را در مقابل اظهارات او بيگانه نشان ميداد چند جمله موهن و تمسخرآميز به وى گفت و دست بسينه اش زد و از دكان بيرونش انداخت . امانت گذار با ناراحتى فرياد زد، رهگذرها گردش جمع شدند، همه از عطار پشتيبانى كردند و به او گفتند واى بر تو كه اين شخص پاك و درستكار را تكذيب ميكنى . بيچاره با حالت بهت و تحير دكان عطار را ترك گفت و روزهاى بعد چندين بار مراجعه كرد و هر بار جز ضرب و شتم چيزى عايدش نشد. 🟢🍀🟢كسانى به وى گفتند جريان كار خود را به اطلاع عضدالدوله برسان شايد با فراست و هوشى كه دارد براى تو راه چاره اى بينديشد. قضيه خود را مشروحا نوشت . عضدالدوله او را بحضور طلبيد و سخنانش را با دقت شنيد. دستور داد از فردا تا سه روز متوالى همه روزه مقابل دكان عطار بنشين ، روز چهارم من از آنجا ميگذرم ، مقابل تو توقف ميكنم ، سلام ميگويم ، تو از جاى خود حركت نكن ، فقط جواب سلام مرا بده . پس از آنكه من از آنجا گذشتم مجددا از عطار گردنبند را مطالبه كن و نتيجه كار به اطلاع من برسان . 🟢🍀🟢امانت گذار، طبق دستور، برنامه را اجراء كرد. روز چهارم موكب عضدالدوله با شكوه و عظمت از آنجا عبور كرد موقعيكه مقابل آنمرد رسيد عنان كشيد، توقف نمود، و به وى سلام گفت . او كه همچنان بى تفاوت در جاى خود نشسته بود فقط جواب سلام داد. عضدالدوله گفت : برادر، بعراق وارد ميشوى نزد ما نميائى و حوائج خود را با ما در ميان نميگذارى ، او با سردى جواب داد نتوانستم بملاقات شما بيايم و ديگر چيزى نگفت . 🟢🍀🟢چند دقيقه اى كه عضدالدوله با وى گفتگو داشت تمام امراء ارتش و افسرانى كه در ركابش بودند نيز توقف كردند. عطار از مشاهده اين منظره سخت نگران شد و خود را در خطر مرگ ديد. پس از آنكه عضدالدوله از آن نقطه گذشت عطار، مرد امانت گذار را صدا زد و گفت برادر چه وقت گردنبندرا نزد من امانت گذاردى و آنرا در چه پارچه اى پيچيده بودى ، توضيح بده شايد بياد بياورم . توضيح داد، عطار در دكان بجستجو پرداخت ، گردنبند را پيدا كرد و تسليم وى نمود و گفت خدا ميداند كه فراموش كرده بودم و اگر متذكرم نميكردى بياد نمياوردم . 🟢🍀🟢مرد، امانت خود را گرفت و نزد عضدالدوله رفت و جريان را به اطلاعش رساند. عضدالدوله دستور داد گردنبند را به گردن مرد عطار آويختند و او را جلو دكانش بدار زدند و ماءمورين ندا در دادند اين است مجازات كسيكه از مردم امانت مى پذيرد و آنرا انكار ميكند. سپس امانت گذار، گردنبند را گرفت و رهسپار بلد خود گرديد. 📚ثمرات الاوراق ، صفحه 🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 @amn_org
🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 🟢🍀🟢امام صادق (علیه السلام): 🟢🍀🟢 ما مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلاَّ وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ اَلْفَرَجَ لِأَنَّهُ مِنْ أَيَّامِنَا وَ أَيَّامِ شِيعَتِنَا حَفِظَتْهُ اَلْعَجَمُ وَ ضَيَّعْتُمُوهُ أَنْتُمْ 🟢🍀🟢 نوروز که می ‏آید ما منتظر فرج آل ‏محمد صل الله علیه و آله هستیم، زیرا نوروز از روزهاى ما و روزهاى شیعیان ما است. پارسیان آن را نگاه داشتند و شما (اعراب) آن را از دست دادید. 📚 مستدرک الوسائل (باب الاول) جلد ۸ صفحه ۱۵۷ 🟢🍀🟢شبتون نورانی 🟢🍀🟢🍀🟢🍀🟢🍀 @amn_org
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸🌸🌸 خیرخواهی 🌸🌸🌸رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: 🌸🌸🌸هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را در امر دین و احکام و دستوراتش دانا و فهمیده می نماید. 🌸🌸🌸 إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ في الدِّينِ ، و ألهَمَهُ رُشْدَهُ 🌸 امالی مفید/ص174 🌸🌸🌸 عدم آگاهی از دستورات دین، باعث می شود به دام فریبکارانی بیفتیم که ادعای ارتباط خالصانه با خدا و اهل بیت دارند. ظهور فرقه های گوناگون و گمراهی بعضی از مردم، تاییدی بر این مطلب است. 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @amn_org
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸والدین باید نیمی ازگفتاركودک را در۲سالگی متوجه شوند، در۳سالگی حدود سه‌چهارم آنرا بفهمند در۴سالگی باید تقریباً بطوركامل فهمیده شود 🌸🌸🌸اگرگفتار كودک نسبت به سنش قابل‌فهم نباشد، بایدتوسط متخصص بررسی شود. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @amn_org
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸اگه از چیزی ناراحت شدید، همون وقت شروع به نکنید 🌸🌸🌸چون هرچی بگید، همسرتون باز هم همون حسی رو داره که در موقع انجام اون کار ناراحت کننده داشته و باعث شده اون رو از خودش بروز بده و شما ناراحت بشین!! 🌸🌸🌸باید بهش فرصت بدید تا فضاش عوض بشه تا بتونه یه جور دیگه به ماجرا نگاه کنه 🌸🌸🌸بنابراین باید نسبت به موضوع حساسش نکنید و صبر کنید بعداً که هردوتون آرومتر شدید، تو خوبی و خوشی مطرحش کنید ...! 🌸🌸🌸این که کلاً نباید مرد رو به این حد رسوند که نتونه خودش رو کنترل کنه!!!! چون ممکنه یه کارهایی بکنه یا حرفهایی بزنه که دیگه شکسته بشه و نشه جمعش کرد ...!!. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @amn_org
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸ایام البیض ماه مبارک رمضان رسید:‌سیزدهم تا پانزدهم ماه یکی از اعمالی که برای این ایامه خوندن دعای مجیره. 🌸🌸🌸دعای مجیر واقعا معرکه‌ست. شیخ عباس قمی در مفاتیح قبل از آوردن این دعا در وصفش می‌نویسه: این دعا در بین دعاها از جایگاه بلندی برخوردار است که از حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌وآله) روایت شده و دعایی است که جبرئیل برای آن حضرت هنگامی که در مقام ابراهیم مشغول نماز بود آورد و کفعمی در «بلد الامین» و «مصباح» این دعا را ذکر نموده و در حاشیه آن به فضیلت آن اشاره دارد، از جمله اینکه: 🌸🌸🌸هر که این دعا را در «ایام البیض» ماه رمضان بخواند گناهش آمرزیده می‌شود، هرچند به عدد دانه‌های باران و برگ‌های درختان و ریگ‌های بیابان باشد؛ و خواندن آن برای شفای بیمار و ادای دین و بی‌نیازی و توانگری و برطرف شدن غم و اندوه سودمند است. 🌸🌸🌸این پیام رو برای هر کسی که احساس می‌کنید دلش برای خدا تنگه، دنبال یه بهونه‌ست برای این که با خدا حرف بزنه، نیاز به آرامش داره،‌ بفرستید. 🌸🌸🌸دعای مجیر در فصل ششم از باب اول مفاتیح الجنان اومده. امشب بانی ارتباط بنده‌های خدا با خدا باشید و خوندن دعای مجیر رو یادآوری کنید. 🌸🌸🌸استاد عباسی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 : «زنگ بزن آتش‌نشانی!» 🌸🌸🌸 از دو سه روز قبل از عید، عصبانی بود از اینکه خانواده‌ی پسرخاله‌ احسان هم به افطاری روز اول عید دعوتند! 🌸🌸🌸 اصلاً اعصاب این آدم را نداشت. آخر آنها مثل هم فکر نمی‌کردند، مثل هم به دنیا نگاه نمی‌کردند. سبک زندگی‌شان باهم فرق داشت و هر دو تحمل حضور کسی که اینقدر با او تفاوت داشته باشد را نداشتند و بارها در مهمانی‌های مختلف دیده بودم که از وجود همدیگر در عذابند! • از صبح چند نفری رفتیم کمک مامان. نشسته بودیم روی ایوان خانه‌ی مامان و سبزی پاک می‌کردیم که علی رسید. تقریباً «برجِ زهرمار» بود. 🌸🌸🌸 نشست روی ایوان کنار مامان و دستش را بوسید. مامان سرش را به سینه گذاشت و فشرد و گفت: اینگونه سرخ نبینمت مامان! دینِ ما دین محبت است! حتی با دشمنان. ما اجازه‌ جهاد نداریم مگر برای دفاع . 🌸🌸🌸 علی جان جنگ، جنگ است مامان، و ریشه‌اش هم دشمنی است! حالا می‌خواهد در جهان بیرون باشد یا در جهان درون. و دشمنی را شیطان ایجاد می‌کند! • اینکه تو بخاطر بعضی موضع‌گیری‌های سیاسی و مذهبی با احسان همسو نیستی نمی‌تواند باعث شود که در درونت با او بجنگی! 🌸🌸🌸 علی گفت: من نمی‌جنگم که ! حوصله‌اش را ندارم. مامان گفت: وقتی کسی در درونت آنقدر «شلوغی و فشار» ایجاد می‌کند که نمی‌توانی در جایی که هست آرام باشی و این نشاط و شادی را به دیگران انتقال دهی، قطعاً در درونت با او جنگ داری! جز این است؟ اگر جنگ نداری چرا دائماً آماده‌باش هستی تا او یا همسرش یک حرکتی بکنند یا حرفی بزنند و تو بخواهی حالشان را بگیری و ثابت کنی اشتباه می‌کنند. 🌸🌸🌸گفت : چکار کنم مامان؟ بشینم این کارهایش را تماشا کنم؟ مامان گفت: مهمانی جای دیدار است، جای گشایش احوال است و اجتماع مؤمنین و همدلی آنها برای خدا بالاتر از آن است که تو آن را تبدیل به مرکز مناظره کنی! 🌸🌸🌸 اگر بتوانی این قورباغه را قورت بدهی و وقتی آمد جوری در آغوشش بگیری که بفهمد قصد جنگیدن نداری و می‌خواهی این مهمانی را فقط از وجودش لذت ببری و اگر کار به بحث‌های الکی رسید به بهانه‌ای خود را مشغول کاری کنی تا ادامه‌دار نشود، یک سرِ این جنگ خاموش می‌شود! و وقتی یک سر خاموش شود، سرِ دیگر ناچاراً خاموش می‌شود دیگر... • علی گفت: مامان این کارها که شما می‌گویی، از من برنمی‌آید! من نمی‌توانم او را بغل کنم! خیلی سخت است. 🌸🌸🌸مامان گفت: اگر آشپزخانه ما آتش بگیرد تو چکار میکنی ؟ گفت زنگ میزنم آتش نشانی! مامان گفت : حالا هم زنگ بزن آتش نشانی... • با حیرت نگاه کرد به مامان. مامان ادامه داد: نَفْس را هم باید زود خاموش کرد تا بگذارد تو نَفَس بکشی و سالم بمانی! وگرنه کم کم همه‌ی جانت را فرا می‎‌گیرد و می‌سوزاند!  🌸🌸🌸گفت: الآن چه کنم؟ آتش نشانی از کجا بیاورم؟ مامان گفت: یک عالمه دعای آتش نشانی در صحیفه هست. یا از آنها استفاده میکنی و خاموشش میکنی یا این آتش درون تو را جزغاله می‌کند و فشارش را همه در جمع باید تحمل کنند. • علی گفت : من حوصله ندارم مامان. بعد سراسیمه بلند شد و گفت اصلاً می‌روم تا نباشم در این مهمانی! و رفت!!!!! 🌸🌸🌸 سر سفره افطار داشتم به این فکر می‌کردم چقدر از این آتش‌ها می‌آید و ما خاموشش نمی‌کنیم و اجازه می‌دهیم گُر بگیرد و آنقدر بماند که تمام سلامت روحمان را جزغاله‌ کند.... که در باز شد و علی آمد. به احترام سفره کسی بلند نشد اما علی رفت نشست پیش احسان و گفت: «آتش نشانی بودم دیر کردم، داداش ببخشید» .... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @amn_org