فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وداع #همسر_شهید با پیکر مطهر مدافع حرم
#شهید_وحید_فرهنگی والا در تبریز
لشکر زینب میرسه از راه هر که دارد هوس زینبه بسم الله#شهید شدم باز نشه یه #چادر ، شهید دادیم که نشد از حرم یه آجر کم غیرت ایرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ حالتون خیلی خوب میکنه👏❤️ از دست ندید😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با اختلاف بسیار زیاد بهترین دیرین دیرین کل تاریخ همین خواهد بود!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚛ #خلاقیت
🙆👚👗از لباس های قدیمی چجوری استفاده کنیم ؟؟😍
روزی در یک سفری شاه عباس
تصمیم گرفت دو بزرگ را
امتحان کند
به شیخ بهایی که اسبش
جلو میرفت گفت:
👈این میرداماد چقدر بی عرضه
است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
👈کوهی از علم و دانش برآن
اسب سوار است، حیوان کشش
اینهمه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند
به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمیکند،
دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
👈اسب او از اینکه آدم بزرگی
چون شیخ بهائی بر پشتش
سوار است سر از پا نمی شناسد
و می خواهد از شوق بال در آورد.
این است رسم رفاقت
در "غیاب" یکدیگر👈" حافظ آبروی" 👉هم باشیم
👈امروز در جامعه به راحتی و مثل آب خوردن آبروی طرف را میبرند.در حالی که این آبرو خیلی بالاتر از خانه کعبه هست
پناه میبریم به خدای مهربان
حدیث
امام_رضا_علیه_السلام
به خداوند خوش گمان باش ؛ زيرا هر كه به خدا خوش گمان است ، خدا با همان گمانى كه به خدا دارد ، با اوست.
(تحف العقول سخنان امام رضا(ع))
📣 «توکلی» عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام:
🔹موافق FATF نیستم.
🔹ما از ترس مرگ نباید خودکشی کنیم و آنها تا ما را خلع سلاح نکنند دست نمیکشند.
هدایت شده از حدیث ناب
💚پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
هر گاه خداوند عشق و دوستى على را در دل مؤمنى استوار سازد
و با اين حال قدمش بلغزد
(خطايى از او سر زند) خداوند قدمش را در روز قيامت بر صراط ، استوار نگه مى دارد.
💐كنز العمّال : 33022
اگر از صد نفر بپرسید متضاد کلمه موفقیت چیست، اکثرشان میگویند شکست. اما این اشتباهی بزرگ است؛ متضاد کلمه موفقیت، تلاش نکردن است...
*هر زائر اربعین حسینی یک لیوان همراه*
در سال گذشته تعداد موکب هایی که لیوان یکبار مصرف استفاده میکردند نسبت به سال قبل بیشتر شده بود و معضل زباله و پسماند مشهود بود .
اگر 2 میلیون زائر اربعین ایرانی هر کدام در روز 20 لیوان مصرف و سپس دور بریزند، در طی یک هفته تعداد 280 میلیون لیوان یک بار مصرف استفاده می شود و این لیوان ها تبدیل به کوهی از زباله می شود و هزینه و مشکلات زیادی را هم به محیط زیست و هم به بهداشت دو کشور ایران و عراق وارد می کند .
اما اگر هر زائر اربعین یک لیوان ترجیحا استیل درب دار همراه داشته باشند ضمن رعایت بهداشت از تخریب محیط زیست نیز جلوگیری میشود.
لطفا در انتشار پیام ما را همراهی کنید .
#بی_زباله
#بی_پلاستیک
#از_خودمان_شروع_کنیم
#شهروند_مسئولیت_پذیر
موشک های بالستیک دریایی سپاه ۷۰۰ کیلومتری شدند
فرمانده نیروی هوافضای سپاه:
🔹پهپادهای بمبافکن ما با استفاده از بمبهای هوشمند، ۷۰۰ عملیات رزمی علیه داعش در صحنه نبرد سوریه داشته و در انهدام تانکها، نفربرها، ماشینهای انتحاری و سنگرهای توپ ۲۳ میلیمتری از آنها بهرهبرداری شد.
🔹 امروز موفق شدهایم موشک ساحل به دریای بالستیک و نه کروز را که خود یک فناوری پیچیده دارد، تولید کنیم و از فاصله ۷۰۰ کیلومتری ناو و کشتی را مورد هدف قرار دهیم.
🔹امروز موشکهای تولیدی ما از ۲۰۰ کیلومتر تا ۲۰۰۰ کیلومتر همه نقطهزن هستند و موشکهای تولیدی گذشته هم همه در حال تبدیل شدن به نقطهزن هستند.
#سبڪ_زندگے_اسلامے
❌هیچوقت با حالت دستوری با
افراد خانواده تان صحبت نڪنید...!
✔️مردی صبح از خواب بیدار شد و
با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید
و برای رفتن به ڪار آماده شد.
هنگامی ڪه میخواست ڪلیدهایش را بردارد
گرد و غباری زیاد روی میز و صفحه تلویزیون دید.
خارج شد و به همسرش گفت: دلبنـدم، ڪلیدهایم را از روی میز بیاور. زن خواست تا ڪلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته: "یادت باشه دوستت دارم"
و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید ڪه میان غبار نوشته شده بود: "امشب شام مهمون من"
زن از اتاق خارج شد و ڪلید را به همسرش داد
و به رویش لبخند زد، انگار خبر می داد ڪه نامه اش به او رسیده! این همان همسر عاقلیست ڪه اگر در زندگی مشڪلی هم بود، مشڪل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل می ڪند...
🍃🌹 #اللهـم_عجـل_لـولیـڪ_الـفـرج 🌹🍃
حسن عباسی و منصور حلاج!
واقعیت این است که حسن عباسی از پنج سال پیش چوبه دار خود را هر روز با خودش حمل می کرد و بهترین راه اثبات حرفهایش را زندانی شدن در زمان دولت روحانی می دانست!!! چرا؟؟ او منصور وار به پای دار می رفت چون وقتی جهالت و حماقت با زر و تزویر و تحمیق همراه شود هیچ کاری بجز زندان رفتن و کشته شدن باقی نمی ماند!!
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند...!!
جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد
در زمانه ای که لیبرالیسم با انواع ترفندها و ابزار و شیوه ها براحتی افکار عمومی را در دست می گیرد و به هر سو که می خواهد می کشاند؛ چاره ای جز رساندن حرف حق از طریق مجاری غیر عادی چون زندان وجود ندارد. این زندانی شدن ، اولین حسنش رسوا کردن دروغ ها و فریب ها و تزویرهایی است که به خورد مردم بدبخت داده می شود!!
حسن عباسی می تواند نماد مظلومیت و در عین حال شجاعت و صلابت نیروهای انقلاب باشد که برای حفظ آن از آفات درونی باید تاوان سنگینی بپردازند!! امروز جنگ ما با پهلوی ها و صدام ها نیست ؛ جنگ ما با طلحه ها و زبیرها و اشعری ها و اشعث ها و ... است!!
پ. ن: کی و در کدام محکمه عدل به دشنام و دروغ ها و فحش های برخی از مسوولان(!) رسیدگی خواهد شد!!!
👈حرف هايي كه ميزنيم... دست دارند!!!
دست های بلندی كه گاهی،
گلويی را می فشارند
و نفس فرد را می گيرند !!!
👈حرف هايي كه ميزنيم... پا دارند !!!
پاهای بزرگی كه گاهی،
جايشان را روی دلی مي گذارند
و برای هميشه مي مانند !!!
👈حرف هايي كه ميزنيم... چشم دارند !!!
چشم های سياهی كه،
گاهی به چشم های دیگران نگاه میكنند،
و آنها را در شرمی بیکران فرو ميبرند !!!
پس :
مراقب حرفهايي كه ميزنيم باشید
زيرا
سنجیده سخن گفتن
از سکوت هم دشوار تر است !!
#فوق_العاده
#داستان_واقعی
سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم:
یک روز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی ره شدم،
سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خداحافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال.
تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر بودند و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن.
نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف"
پیش خودم گفتم خوش بحالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم.
خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم، اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یهو مسئول شیفتمون گفت:
فلانی شما برو نجف! پروازت تغییر کرده!
خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتم و وارد هواپیما شدم
بعد از یک ساعت شروع کردیم به مسافرگیری.
مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت:
دو نفر باید پیاده شن !!!
پرسیدیم چرا؟
گفت: از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن به جاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف.
حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست، کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه!
وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متأسفانه موافقت نکرد.
خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن😭
اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن!
از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن.
هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یک ساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف.
منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم.
نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه!
برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسئول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت.
اما با تعجب شنیدیم که مسئول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخاست کردن
پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!!
رفتم پیش خلبان و گفتم:
کاپتان حالا که این طوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم، کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم.
خلبان که مسئول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت:
شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده؟! باشه برید صداشون کنید بیان😍
خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم:
شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید؟!
گفت: بله
گفتم: سریع زنگ بزن ببین کجا هستن خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان.
اون هم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن.
اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن.
همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیرمرد با غرور و خوشحالی دارن میان.
پیرزن جلوی ما که رسید گفت:
فکر کردید کار ما دست شماست؟!
فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید!؟
چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم.
گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید!
گفت: آخه شما بودید میرفتید؟
با چه رویی برمیگشتیم خونه!
✍حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد:
اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه.
پیش خودم گفتم یا امیرالمؤمنین، یا اباعبدالله، یا حضرت ابوالفضل علیهالسلام شما این همه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بیحال شدم و خوابم برد.
تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت:
مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید؟!
عرض کردیم آقا نشد! نبردنمون!
فرمود خیالتون راحت برید کربلا !!
میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیائیم
"تا یار که را خواهد و میلش به که باشد