eitaa logo
عموصفا دوست خوب بچه ها
1.3هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🍃 ﷽ 🍃 💖بنده محمدصادق صفائی معروف به عموصفا هستم💖 💥بهترین پست هاتقدیم شما🌱 💫عمو روحانی ومجری برنامه های شادکودک ونوجوان #جشنهای_تکلیف🎁 #جشن_قرآن💚 #جشن_ها_ملی_مذهبی_برای_مدارس🌎 تبادل وتبلیغ👇 @Admin_sabt403 هماهنگی (عموصفا)👇 @M_Sadegh_Safaee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🏴 ویژه 🏴 (علیه السلام) همیشه در زنجیر همیشه در زندان دلش پر از غصه لبش ولی خندان همیشه در سجده همیشه در تکبیر همیشه میخواند او نماز در زنجیر سیاه چال و نور ستاره ای در بند سکوت و تاریکی عبادت و لبخند همیشه خشم او برای ظالم بود امید مظلومان امام کاظم (ع) بود eitaa.com/amoo_safa
🏴 السلام علیک یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر (علیه السلام) کاشکی میشد که الان با تمام وجودم با دلی آرزومند اونجا نشسته بودم میبوسیدم با دقت اون ضریح زیبا رو شکر میکردم که دیدم من حرم آقا رو🤲 eitaa.com/amoo_safa
بمناسبت شهادت امام موسی کاظم علیه السلام امامِ صبورِ ما 🌼 امامِ هفتم ما 🌱 صبور و مهربان بود 🌸 از شرِ خشم و غیظ او 🌱همیشه در امان بود 🌼 آیه یِ کاظمَ الغیظ 🌱 همیشه پیش رو داشت 🌸 پیش خدای عالَم 🌱 چقدر آبرو داشت 🌼 خشمو فرو می‌بردش 🌱 تا شادی جاش بشینه 🌸 می‌گفت رضایتِ حق 🌱 همیشه در همینه 🌼 امامِ هفتم ماست 🌱 الگویِ هر مسلمان 🌸 زیارتش توو دنیا 🌱 همیشه آرزومان 🌸🌼🍃🌼🌸 شاعر سلمان آتشی eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
✍ محتواهای کودکان و نوجوانان مربوط به شهادت امام کاظم علیه السلام 👇
ادامه ی محتواهای کودکان و نوجوانان مربوط به شهادت امام کاظم علیه السلام، ان شاءالله فردا و طی روزهای آینده ⏳ eitaa.com/amoo_safa
عموصفا دوست خوب بچه ها
2⃣ شعرهای کودکان و نوجوانان در مورد امام موسی کاظم عليه السلام 👇
3⃣ داستان ها و قصه های کودکان و نوجوانان مربوط به امام کاظم علیه السلام 👇
zndn.pdf
7.98M
🌞نام داستان: زندان🔥 ✔️داستان شهادت امام موسی کاظم علیه السلام 🌺 👦🏻مخاطب: دبستان ✍️نویسنده: حسین فتاحی eitaa.com/amoo_safa
⚫️برکت وجود علامه عسکری از عنایت باب الحوائج امام علیه السلام 💠 ماجرای بیماری علامه عسکری در کودکی 🔺حضرت علامه می فرمودند:در ایامی که در سامرا بودم به مرض حصبه مبتلا شدم و هرچه در آنجا معالجه نمودم مفید واقع نشد مادرم با برادرانم مرا از سامرّه به کاظمین برای معالجه آوردند و در آنجا نزدیک صحن مطهر یک اتاق در مسافرخانه تهیه و در آنجا به معالجه من پرداختند. 🔺این معالجات مؤثر واقع نشد و من بیهوش افتاده بودم. وقتی از معالجه اطبای کاظمین مایوس شدند یک روز به بغداد رفته و یک طبیب را برای من به کاظمین آوردند. ⛔️ همین که نزدیک بستر من آمد و می خواست مشغول معاینه شود من در اتاق کردم و بی اختیار چشمم را باز کردم دیدم خوکی بر سر من آمده است. بی اختیار آب دهان خود را به صورتش پرتاب کردم. 🔺گفت چه می کنی چه میکنی من دکترم من دکترم! نسخه ای را تهیه کرد که ابدا مؤثر واقع نشد و من 👈🏻 لحظات آخر عمرم را سپری می کردم. 🔺تا اینکه دیدم حضرت عزرائیل وارد شد.با لباس سفید و بسیار زیبا و خشرو و خوش منظره و خوش قیافه پس از آن علیهم السلام حضرت رسول اکرم و حضرت امیر المومنین و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین علیهم السلام به ترتیب وارد شدند. و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با آنها شدم وآنها نیز مشغول گفتگو با هم بودند. 🔆 در این حال که من به صورت ظاهرا بیهوش افتاده بودم دیدم پریشان شده و از پله های مسافرخانه بالای بام بالا رفته و رو به گنبد حضرت کرده و عرض کرد: یا موسی بن جعفر من به خاطر شما بچه ام را اینجا آوردم شما راضی هستید بچه ام را اینجا دفن کنند ومن تنها برگردم؟😭 حاشا و کلا (البته این مناظر را ایشان با چشم دل و ملکوتی می دیدند نه با چشم سر آنها به هم بسته وبدن افتاده وعازم ارتحال است.) 👈🏻همین که مادرم با حضرت موسی بن جعفر مشغول تکلم بود دیدم آن حضرت به اتاق ما تشریف آوردند. و به عرض کردند:خواهش میکنم تقاضای را بپذیرید. 🌺حضرت رسول الله رو کردند به جناب عزرائیل و فرمودند برو تا زمانی که خداوند مقرر فرماید.خداوند به واسطه عمر او را تمدید کرده است ما هم می رویم ان شاءالله برای موقع دیگر. 💢 مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادرم عصبانی بودم که حد نداشت و به مادرم گفتم: چرا این کار را کردی ❗️ من داشتم با پیامبر امیرالمومنین و حضرت فاطمه و حسنین علیهم السلام می رفتم و تو آمدی جلوی ما را گرفتی نگذاشتی حرکت کنیم. 📘منبع:مرزدار مکتب اهل بیت ص ۶۱ eitaa.com/amoo_safa
(ع) بچه ها اگه گفتید امام کاظم (ع) ؛ امام چند ما شیعیان بودند؟ امام هفتم بچه ها امام کاظم خیلی خوش اخلاق بودند و هیچ وقت عصبانی نمی شدند و همیشه وقتی از دست کسی ناراحت می شدند ؛ خشم خود رو فرو می بردند و با مهربانی و صبر برخورد می کردند . eitaa.com/amoo_safa