🔹 داستان یک سر
🌷 قسمت دوم
ابن هشام میگوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهمها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، کیسههای درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصار» (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام میدهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون (الشعراء۲۲۷)» و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفالها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، خسر الدنیا والاخره. [۳]
تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سرها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب میگوید یکی از کرامات امام زیارتگاههایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکانها میباشد. (یعنی اینکه وجود سر مقدس امام در این مکانها، زیارتگاههای معروف دارد)، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آنها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه میخواهید برای شما فراهم میکنیم ولی از آنها درخواست کردند که به شهر نیایند، بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آنها در یک فرسخی شهر منزل کردند.
حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) میرسیدند جرأت نداشتند که وارد شوند، میترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش کنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه میرفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را میفرستاند و میگفتند این سر یک خارجی است.
[۱] محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص ۳۲۹.
[۲] لهوف سید بن طاووس
[۳] برگرفته از بحارالانوار، ج۱۰، ص ۲۳۹
#رقیه
#کربلا
#دیر_راهب
#داستان
#محرم #قصه #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/amoo_safa
🌀 فاتح شام
🔻 یکی از کارهای نیمه تمام امیرالمومنین فتح شام بود. در جنگ صفین، مالک اشتر تا یک قدمی خیمۀ معاویه رسید اما کار به سرانجام نرسید.
🔻 شام، جای بود که معاویه و جریان بنی امیه، بغض اهل بیت را تئوریز کرده بودند و در دل مردم شام قرار داده بودند.
🔻 شام محل اجتماع مبغضین و مخالفین امیرالمومنین بود. شام تبعیدگاه محبین اهل بیت ع بود.
🔻 بعد شما امروز می بینید که در شام ورق برگشته، سالها پیش اولین بار که در حرم حضرت زینب س پا گذاشتم جوانی سوری را در حرم دیدم که به دنبال من می آمد، از او پرسیدم شغلت چیست؟ کارتی را نشان داد و گفت من یکی از اساتید طلاب اهل سنت هستم اما هر روز به زیارت زینب کبری س به حومه شهر می آیم.
🔻 آیا این اتفاق ساده است؟ آیا این تغییر معجزه نیست؟ شهری یکپارچه دشمن اهل بیت ع الان به اینجا رسیده که دوستدار اهل بیت باشند؟
🔻 آنجا بود که من تازه این معجزه زینب کبری س را با چشم خودم دیدم که به یزید فرمود یزید به خدا سوگند تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت ع را نابود کنی.
🔻 زینب کبری ع از شام ناتوانی یزید را در محو و نابودی ذکر اهل بیت ع کلید زد.
🔻 وسط دشمنان اهل بیت ع یک علم برافراشته شد به نام حضرت رقیه س، اگر امیرالمومنین نتوانست شام را فتح کند، دختر علی با بدن تازیانه خوردۀ رقیه شام را فتح کرد. در واقع فاتح شام رقیه هست.
🔻 فتح شام به این سادگی نبود، دشمن خوب طراحی کرده بود، اهل بیت ع را برد خرابه تا برای آیندگان مستندسازی کند که سند ذلت زینب و اهل بیت حسین ع خرابۀ شام هست. هر کسی آمد به شام بپرسد این خرابه کجاست؟ رقیه خرابه را حرم کرد، تمام معادلات دشمن را برهم زد.
🔻 برخی تردید می کنند درباره قبر مطهر حضرت رقیه س دنبال دلیل و نشانه برای این مزار می گردند.
🔻 کدام دلیل روشن تر از این که وسط پایتخت دشمن، علم حسین برافراشته شده است.
🔻 گاهی در آرزوهای ما هست که کاخ سفید را تبدیل به حسینیه کنیم. چقدر دور از ذهن هست. یعنی علم حسینی را وسط خیمه دشمن بزنی؟ این کار نشدنی را رقیه انجام داد.
🔻 چه معجزۀ بالاتر از این چه دلیلی بالاتر از این که در وسط شهر شام، شما فاتحانه بایستی و حرمی به نام دختر حسین ع بزنی او فاتح شام هست، و او نشان داد که زینب کبری س راست گفت که یزید تو نمی توانی ذکر ما اهل بیت را نابود کنی.
🔻 ای علم افراشته بر سر ایوان عشق، پرچمت تا ابد بالاست.
#حضرت_رقیه
#رقیه
#کربلا
#داستان
#محرم #قصه #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/amoo_safa
📜 صدای حضرت رقیه از خرابه تا کاخ یزید
🔹 موقعی که میخواستند کاخ خضرا را بسازند معاویه دستور داد تمام خانههای اطراف را بخرند. یک پیرزنی خانهاش را نفروخت. معاویه هم گفت: پیرزن را بیرون آورید و خانه را خراب کنید.
🔹 عمروعاص گفت: این کار را نکن. عرب همیشه آرزو داشته یک پادشاه عادلی داشته باشد. تو بیا قصر را بساز و به خانه این پیرزن دست نزن. آن موقع هرکس آمد گفت این وصلۀ ناجور در وسط کاخ چیست، میگوییم این عدالت معاویه است؛ پیرزن خانهاش را نفروخته و معاویه گفته دست نزنید.
🔺 معاویه خوشش آمد.
❓ هرکس از کشورهای مختلف میآمد میگفت: این چیست؟
❌ عدالت معاویه.
🔹 این پیرزن از دنیا رفت، معاویه گفت: به خانهاش دست نزنید. به مرور زمان سقف خانه ریخته بود، باز هم میگفت: دست نزنید.
♨️ این عوامفریبی است.
⁉️ آن داستانی که از کاروان اُسرا شنیدید، ممکن است برایتان سوال شده باشد که مگر نمیگویند اسرا را در خرابه گذاشتند، پس چطور صدای حضرت رقیه سلام الله علیها از داخل خرابه به کاخ یزید رسید؟
♻️ همین خرابه بود؛ خانه پیرزن داخل حیاط قصر.
⭕️ اینها عوامفریبی است.
📚 منبع: برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#حضرت_رقیه
#رقیه
#کربلا
#داستان
#محرم #قصه #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/amoo_safa
📚 سه داستان کوتاه 👇
قصه کودکانه ویژه شهادت حضرت رقیه(س)
پیشنهاد ما این است که در ایام شهادت حضرت رقیه(س) ؛ وقت کوتاهی را برای خواندن این داستان ها با فرزندانمان اختصاص بدهیم و با زبان شیرین کودکانه مفهوم های دینی نهفته در هر داستان را برای شان بازگو کنیم.داستان های زیر تنها یک نمونه و یک جرقه هستند. انتظار میرود والدین و مربیان گرامی با تدبیر خود به داستان پر و بال بدهد.
1⃣ کودکی در کربلا
بچه ها! همه شما بارها و بارها داستانهای زیادی از عاشورا و شهادت امام حسین علیه السلام شنیدید. ببینم، تا حالا درباره کودکانی که در کربلا بودن هم چیزی شنیدید و اونارو میشناسید. یکی ازکودکان امام حسین علیه السلام که در کربلا بود، رقیه نام داشت.
بچه ها! رقیه علیهاالسلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام بود که به همراه خانواده امام حسین علیه السلام به کربلا اومده بود تا در کنار پدرو خویشانش باشه. اون پدرش امام حسین علیه السلام رو خیلی خیلی دوست داشت و بالاخره هم درهمون سن کم، در سرزمین شام به شهادت رسید. امیدوارم که از بزرگتراتون بخواید تا بیشتر درباره حضرت رقیه براتون حرف بزنن.
2⃣ کودک اسیر
بعد از واقعه عاشورا چه اتفاقی افتاد؟ شما میدونید. حتما تا حالا از بزرگتراتون شنیدید. بله دشمن تمام کسایی رو که زنده مونده بودن، اسیر کرد. میون این اسرا، یه دختر کوچولو هم دیده میشد. این دختر کوچولو رقیه بود. رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام که حالا بعد از شهادت پدرش به همراه عمه اش زینب و اسرای دیگه به طرف شام میرفت.
می بینید بچه ها، حضرت رقیه با اون سن و سال کم چقدر سختی کشیده. اون دشمنا اون قدر بیرحم بودن که حتی این دختر کوچولو رو هم آزار میدادن. پس همه دستهامون رو به آسمون بلند میکنیم و از خدا میخوایم که تمام دشمنای دین خدا واهل بیت نابود بشن. ان شاءالله.
3⃣ شهید کوچک
از توی خرابه های شام، صدای یه کودک به گوش میرسید. همه اونایی که در میون اسرا بودن، میدونستن که این صدای رقیه، دختر کوچک امام حسینه. اون حالا از خواب بیدار شده بود و سراغ پدرش رو میگرفت. او انگار خواب پدرش رو دیده بود.
اون وقت یزید، کسی که دستور داده بود امام حسین و یارانش رو به شهادت برسونن، دستور داد سر امام حسین علیه السلام رو به دختر کوچولو نشون بدن. وقتی حضرت رقیه علیهاالسلام سر بریده پدرش امام حسین علیهالسلام رو دید، با فریاد و ناله خودشو روی سر بریده پدرش انداخت و همون جا، روحش به سوی آسمون آبی پرواز کرد. سلام ما به روح بلند او
#داستان
#کودکان
#حضرت_رقیه
#رقیه
#کربلا
#داستان
#محرم #قصه #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/amoo_safa
🌱داستان شعری شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها 🌱
آی قصه قصه قصه،آی بچه های قشنگ
برای قصه گفتن،دلم شده خیلی تنگ
من حضرت رقیه،یه دختر سه ساله م
همه میگن شبیه گلهای سرخ و لاله م
گل های دامن من،سرخ و سفید و زردن
همیشه پروانه ها دور سرم میگردن
از این شهر و از اون شهر آدمای زیادی
میان به دیدن من،تو گریه و تو شادی
هر کسی مشکل داره،میزنه زیر گریه
مشکل اون حل میشه تا میگه یا رقیه
خلاصه ای بچه ها،اسم بابام حسینه
به یادتون میمونه؟بابام امام حسینه
پدربزرگ خوبم امیر مومنینه
اون اولین امامه،ماه روی زمینه
تو دخترای بابام از همشون ریزترم
خیلی منو دوست داره،از همه عزیزترم
مثل رنگین کمون بود النگوهای دستم
گردنبند ستاره به گردنم میبستم
یه روزی از مدینه،سواره و پیاده
راه افتادیم و رفتیم همراه خونواده
به سوی مکه رفتیم،تو روز و تو تاریکی
تا خونه خدا رو ببینینم از نزدیکی
چن روزی توی مکه موندیم و بعد از اونجا
راه افتادیم و رفتیم به صحرای کربلا
به کربلا رسیدیم،اونجا که دریا داره
اونجا که آسمونش پر شده از ستاره
تو کربلا بچه ها سن و سالی نداشتم
بچه کبوتر بودم،پر و بالی نداشتم
همیشه عمه زینب میگفت دورت بگردم
به حرفای قشنگش همیشه گوش میکردم
تو صحرای کربلا ما با غولا جنگیدیدم
با اینکه تنها شدیم ولی نمیترسیدیم
تو کربلا زخمی شد چند جایی از تن من
سبدسبد گل سرخ ریخت روی دامن من
بزرگا که جنگیدند با غولای بد و زشت
ما توی خیمه موندیم،بزرگا رفتن بهشت
گلهای دامن من از تشنگی میسوختن
به گریه کردن من چشماشونو میدوختن
تحمل تشنگی راس راسی خیلی سخته
مخصوصاً اونجایی که خشکه و بی درخته
دامنم آتیش گرفت مثل گلای تشنه
به سوی عمه زینب دویدم پا برهنه
خواستم که صورتم رو با چادرم بپوشم
خوردم زمین در اومد گوشواره از تو گوشم
غولا منو گرفتن،دست و پاهامو بستن
خیلی اذیت شدم،قلب منو شکستن
خلاصه ای بچه ها تو صحرای کربلا
وقت غروب خورشید،شدیم اسیر غولا
پیاده و پیاده همراه عمه زینب
راه افتادیم و رفتیم،از صبح زود تا به شب
تا اینکه ما رسیدیم به کشور سوریه
از کربلا تا اونجا راه خیلی دوریه
توی خرابه شام ما رو زندونی کردن
با ما که بچه بودیم نامهربونی کردن
فریاد زدم:«آی مردم،عموی من عباسه
بابام امام حسینه،کیه اونو نشناسه؟»
سر غولا داد زدیم،اونا رو رسوا کردیم
تو قلب مردم شهر خودمونو جا کردیم
بابام یه شب به خوابم اومد توی خرابه
گفت که:بابا حسینت میخواد پیشت بخوابه
دست انداختم گردنش،تو بغلش خوابیدم
خیلی شب خوبی بود،خوابای رنگی دیدم
صبح که بلند شدم من،دیدم که یک فرشته م
مثل داداش اصغرم منم توی بهشتم
#شعر
#شهادت
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#داستان
#کودکان
#حضرت_رقیه
#رقیه
#کربلا
#داستان
#محرم #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
eitaa.com/amoo_safa
نصرا _ نور قصه هاماجراهای مهدیار قسمت اول.mp3
زمان:
حجم:
21.14M
🙋🏻ماجراهای مهدیار
◀️ قسمت اول
مهدیار داستان ما به خاطر رسیدن به دوچرخه قرمز قشنگ🚲 تصمیم میگیره مامان باباشو راضی کنه بره کربلا تازه متوجه میشه که چه راهی در پیش داره و چه اتفاق هایی براش میوفته 🏜😢🇵🇸☺️و چه تصمیمی میگیره 😎همراه ما باشید با قسمتهای جذاب داستان مهدیار.🌱
دوچرخه قرمز 🚲
#اربعین
#مهدیار #قصه_صوتی
#قصه #داستان
eitaa.com/nasragroup
📚 مجموعه طرح درسهای اربعین "موکبستان"
🖇 این مجموعه کمکی برای مربیان مواکب اربعینی شامل محتوای زیر میباشد:
📖 قصه
🧩 بازی
✂️ کاردستی
#اربعین #داستان #کاردستی #معرفی_بازی
#بازی
#غرفه
#اربعین
eitaa.com/amoo_safa
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت اول🔻
📺داستان شهادت حضرت رقیه(س)
مدت زمان: ۲ دقیقه
#داستان #امام_حسین #محرم
#داستان_کربلا #قصه
eitaa.com/amoo_safa
10.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت دوم🔻
داستان شهادت حضرت رقیه(س)
مدت زمان: ۳ دقیقه
#داستان #امام_حسین #محرم
#داستان_کربلا #قصه
eitaa.com/amoo_safa
علی ظهریبان شهادت حضرت رقیه(س).mp3
زمان:
حجم:
12.36M
🟢 ماجرای احساسی و غم انگیز شهادت حضرت رقیه(س)
🟠 حضرت رقیه سر باباشون رو توی بغل گرفتن و گفتن: بابا جونم،کی توروکشته؟
آخه کی منو توی بچگی یتیم کرده؟😭😭😭
#حضرت_زینب_کبری
#حضرت_رقیه_خاتون
#محرم #قصه #داستان #کلیپ #قصه_صوتی #عاشورا
eitaa.com/amoo_safa
📖 داستان #امام_حسین_علیه_السلام
🎙 معرفی امام حسین علیه السلام و ماجرای کربلا به زبان کودک
👌در زمانهای قدیم، یه خلیفهای بود اسمش یزید بود (خلیفه یعنی کسی که حکومت میکرد میتونین مثال بزنین مثل رییس جمهور مسئولیت کارهای جامعه داشت)
یزید کارهای بدی میکرد، به مردم ظلم میکرد. توی این زمان، امام سوم ما که اسمشون امام حسین علیه السلام هست زندگی میکردن.
💚امام حسین علیه السلام نوهی پیامبر (اگر کودک مفهوم نوه رو نمیدونه توضیح بدید، خودش رو مثال بزنین با مامان بزرگ و بابا بزرگش) بودن. پدرشون حضرت علی علیه السلام و مادرشون حضرت زهرا سلام الله علیها بودند.
😍امام حسین علیه السلام یکی از بهترین آدمای روی زمین بودن، همیشه مردم رو به کارهای خوب دعوت می کردن، بچهها رو دوست داشتن و وقتی میدیدن که یزید داره مردم رو اذیت میکنه و به مردم ظلم میکنه خیلی ناراحت میشدن.
😡یزید با امام حسین علیه السلام دشمن بود، مردم شهر کوفه نامه های زیادی به امام حسین علیه السلام فرستادن و از ایشون خواستن تا برن و بهشون کمک کنن.
#امام_حسین علیه السلام به خاطر خدا و امر به معروف و نهی از منکر (یعنی دعوت کردن به کارهای خوب و گفتن به اینکه کارهای بد رو انجام ندن) به سمت کوفه حرکت کردن.🌷
💚ایشون همراه یاران شون (دوستای خوبشون) و خانواده شون به سمت کوفه رفتن، نزدیک کوفه، یه جایی بود به نام کربلا، همه اونجا موندن و خیمه (چادر) زدن.⛺️
اما بچه ها...
مردم کوفه که انقدر به امام حسین علیه السلام نامه زده بودن تا ایشون برن کمک شون، یزید گولشون زد و رفتن به جنگ با امام ...😩
✨سپاه (سربازای) دشمن خیلی زیاد بودن و یارای امام حسین (ع) فقط 72 نفر بودن.
💪یاران امام حسین (ع) همه شون آدمهایی خیلی شجاع و قوی بودن و تا آخرین لحظه با دشمن جنگیدن و شهید شدن.🥀
🖤امام مهربون مون هم در روز عاشورا به شهادت رسید و زنان و بچه هایی که از خانواده مونده بودن، دشمن اسیر کرد.
#داستان #امام_حسین #محرم
#داستان_کربلا #قصه
eitaa.com/amoo_safa