eitaa logo
موسسه علمدار عمو اخوان
20.4هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🌺قم بلوار ۱۵ خرداد روبه‌روی امامزاده سیدعلی🌺 سایت amooakhavan.ir محصولات @mahsolat کانال طب‌وتربیت @tebtarbiat مربیان علمدار @morabbian تبادل و تبلیغ @alamdar2911 محتوای جامع کودک 09127482911
مشاهده در ایتا
دانلود
1536495451376.pdf
1.15M
✅کاربرگ نقاشی حضرت زینب ،حضرت اباالفصل وامام حسین و... باتوضیحات مناسب 🌺گروه تبلیغی علمدار👇 @amooakhavan
4_542450100287309356.docx
20.4K
✅اثرات تربیتی محرم بربچه ها 🌺گروه تبلیغی علمدار👇 @amooakhavan
🏴🏴🏴🏴 🏴 🏴 🕌🌈 🌷فاطمه ی سه ساله کربلا ✳️قسمت اول سلام کوچولو های کربلایی🕌 من ذوالجناحم🦄 اسب سفید و بسیار زیبایی که همه آرزوی داشتن من🦄 تو سرشون بود. اما من فقط و فقط دوست داشتم؛ با ارباب حسينم☀️ باشم. آخه ایشون خیلی خیلی مهربون بودند. یه روز که ارباب حسينم☀️ می خواستند به مسافرت بروند؛ منم حسابی خودم رو آماده کردم که همراهشون باشم. آخه ميدونيد این مسافرتی بود که بازگشتی نداشت. ارباب حسین مهربونم☀️ این رو می دونستند. حتما می پرسید از کجا⁉️ خب من می دیدم که فرشته های خداوند✨ پیش ایشون می آيند و خبرهای مهمی رو بهشون می دهند. یکی از خبرها این بود. ارباب حسین مهربونم☀️ باید بروند و مردم شهر کوفه رو از چنگ و ستم آدم های بد👹👺 نجات دهند. چون مردم خیلی نامه به ایشون نوشته📝 بودند تا به کمکشان بروند. به امر خدای توانا بار سفرمون رو بستیم و حرکت کردیم. ارباب حسينم☀️ خانواده شون رو هم با خودشون به این سفر آورده بودند. دختر کوچولوی ايشان حضرت رقیه(سلام الله عليها)✨ نام داشتند. ایشون سه سالشون بود. توی مسیر خیلی شیرین زبونی می کردند. گاهی روی من سوار می شدند. گاهی تو بغل آقام امام حسین مهربون☀️ بودند. گاهی با پاهای قشنگش پیاده می آمدند✨ خلاصه کربلایی ها🕌 رفتیم و رفتیم تا به جایی رسیدیم که بهش می گفتند کربلا. آدم های بد و ستمگر👹👺 ارباب حسین(علیه السلام)✨ و همراهانشون رو محاصره کردند. اونها👹 می خواستند هیچ کار خوبی تو دنیا نباشد. اونها👹 دوست داشتند همیشه کارهای زشت و بد انجام بدهند. اما امام عزیزمون می خواستند، مردم کارهای خوب و قشنگ💚 رو یاد بگیرند. برای همین مقابل آدم های بد👹 ایستادند. دونه دونه یارانشان برای مقابله با اون آدم ها رفتند و شهید شدند. دیگه کسی نمونده بود کنار آقام حسین مهربون☀️ باشه. من🦄 بودم و ارباب حسينم☀️ ارباب حسينم☀️ یه دستی به سر و روی من کشیدند. تنهای تنها بودند. سوار من شدند. وقتی می خواستیم حرکت کنیم، دختر شیرین زبون✨ امامم اومد جلوی من🦄 رو گرفت. گفت: ذوالجناح🦄 برای چی می خوای بابام و ببری❓ ارباب حسينم☀️ دخترشون رو در آغوش گرفتند. فرمودند: رقیه جان✨ تو نور چشم من هستی. برای من خیلی سخته که دارم از تو جدا میشم😔 رقیه ي سه ساله فرمودند: بابایی، وقتی خبر شهادت عمو مسلم رو آوردند، دست یتیمی روی سر دخترش حمیده کشیدی. من که میدونم شما دیگه پیشم بر نمی گردید، روی سر منم دست یتیمی بکشید😭 همین جور گریه می کرد. ارباب حسينم فرمودند: گریه نکن دخترم. من باید بروم تا همیشه نام و یاد پیامبر مهربان☀️ و پدرم اميرالمومنان☀️ در قلب ها زنده باشد...👇 گروه تبلیغی علمدار @amooakhavan
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🏴 🕌🌈 🌷فاطمه سه ساله کربلا ✳️قسمت دوم 👆...اون لحظه خیلی سخت بود. انگار تمام عالم رو غم و غصه😔 گرفت. یه خانم مهربونی توی کربلا بودند. همه بهشون عمه زینب می گفتند. عمه زینب اومدند و رقیه ی سه ساله رو بغل کردند. تا ما تونستيم حرکت کنیم و به جنگ آدم های بد برویم. به سمت دشمن رفتیم. ارباب حسین خیلی از آدم های بد رو به جهنم فرستاد. اونقدر ارباب حسينم☀️ قوی و شجاع بودند که خیلی از آدم های بد👺 می ترسیدند به ایشون نزدیک شوند. تا اینکه تعداد زیادی از اونها با هم حمله کردند و ارباب حسينم☀️ رو به شهادت رسوندند. حالا من مونده بودم، وقتی رقیه سه ساله✨ رو دیدم، چی بگم. فقط با شرمندگی سرم رو پایین انداختم😔 اون لحظه همه ی کربلا رو غم و اندوه گرفته بود. بعد از اینکه اربابم به شهادت رسیدند، آدم های بد👹 به طرف خیمه ها حمله کردند. الهی بمیرم، دختر کوچولوی ارباب حسينم خیلی ترسیده بود. دیگه عصر شده و آسمون سرخ سرخ شده بود. خورشید خانم😔 با ناراحتی داشت می رفت. آخه دیده بود که رقیه سه ساله در غم از دست دادن باباش چقدر گریه کرده بود😭 آدم بدا👹 که دیده بودن بچه ها باباهای مهربونشون رو از دست دادن، به سوی اون ها حمله کردند. یکی از اونها که خیلی زشت و ظالم👹 بود، به رقیه سه ساله✨ حمله کرد و گوشواره های ایشون را کشید و دختر سه ساله ارباب حسينم را خیلی اذیت کرد.😭😭😭😭😭 کاش میتونستم اونجا کاری کنم😔 بچه های گلم، آدم های بد و ظالم👹👺 قبل از اون، گوشواره هاي مادر آسمانی مون حضرت فاطمه(سلام الله عليها) رو کشیده و ایشون رو خيلي اذیت کرده بودند😭😭😭😭 ✨برای همین هم رقیه سه ساله شد فاطمه ی سه ساله کربلا✨ رقیه جانم گریه ی تو😭 خیلی سنگین است😭 ذوالجناح از غم تو 😭 شرمنده و غمگین است😭 گریه ات مرا آتش😭 می زند در این میدان😭 بعد از این تو می بینی😭 گریه های بی پایان😭 گروه تبلیغی علمدار @amooakhavan
🏴محرم و کودکان 🌒 برای آنکه فرزندان‌مان در ماه محرم از مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام بهتر بهره ببرند، بهتر است تمهیداتی را در نظر بگیریم. به عنوان نمونه: 🍭 برای کودکان حتما مقداری خوراكی، مداد و کاغذ یا اسباب بازی‌‌‌های کوچک و البته بی صدا همراه داشته باشیم تا حوصله‌‌ی کودک سر نرود و خاطره خوبی از مجلس برایش به جا بماند. 🚫کودک را به مدت طولانی در محیط تاریک مجلس عزاداری نگه نداریم. ⚠️والدین توجه داشته باشند از گریه‌‌ی شدید و بی تابی جلوی کودک خودداری کنند، به ویژه در مورد بچه‌‌‌هایی که با دیدن اشک پدر و مادر ابراز ناراحتی‌ می‌کنند. ⚽️در عزاداری، مانع بازی کودک نشویم. حتی بهتر است بچه‌‌‌ها در فضایی مناسب بازی کنند و صدای روضه غیر مستقیم به آنها برسد. چنانچه امکان دارد فضایی را زیر نظر مادران به کودکان اختصاص دهیم تا هم ازدحام جمعیت آنها را نترساند و هم سر و صدای بازی‌شان مزاحم دیگران نشود. 🌸علت عزاداری را به زبان کودک و براساس میزان درک و سن او، برایش بیان کنیم. بهتر است به جای شرح ماجرای دردناک و حوادث تاریخی این ایام، تذکرات محبتی از قبیل مهربانی اهل بیت، جوانمردی، ظلم ستیزی، محبت به کودکان، ... گفته شود. ▪️در صورت امکان لباس سیاه یا تیره به فرزندان‌مان بپوشانیم تا تذکر مضاعفی باشد برای ابراز ناراحتی‌مان از اتفاقی که برای امام حسین ع و یاران‌شان در کربلا افتاد. 🎨برای بچه‌های 5 سال به بالا می‌توان برنامه‌های ویژه‌ی سنّ خودشان را اجرا کرد. مانند: رنگ آمیزیِ برگه‌هایی با موضوع محرم، درست کردن کاردستی، تعریف داستان‌های مرتبط، تذکر به واقعه‌ی کربلا به زبان کودکان، تجلیل از شخصیت‌های کم سن و سالی که در عاشورا به امام زمان‌شان کمک کردند و ترغیب بچه‌ها به انجام عمل مشابه نسبت به امام زنده‌ی زمان، ... ❇️بچه‌‌‌های بزرگتر را‌ می‌توان در برگزاری مراسم شرکت داد. به عنوان مثال: 🔹پذیرایی 🔹نصب پرچم عزا 🔹آماده سازی هیئت 🔹استفاده از نظر آنها در چگونگی اجرای مراسم 📢گروه تبلیغی علمدار @amooakhavan
📚لی لی لی حوضک عاشورایی: یکی از راه های انتقال مفاهیم عاشورایی به بچه ها استفاده از شعر و قصه است تا بعضی چیزها در ذهن اونا نقش ببنده و براشون نهادینه بشه. از اونجاییکه بچه ها به شعرهای انگشتی علاقه ی زیادی دارند و این بازی های انگشتی یکی از راه های انتقال محبت های مادرانه به فرزند محسوب میشه، می تونیم از این راه استفاده کنیم و با یه تیر نشون های خیلی خوبی بزنیم. با هم نمونه ای از این شعرها می خونیم: لی لی لی لی حوضک بچه ها خواستند آب بخورن دشمنا نذاشتن... 👈اولی امام حسین بود، امام سومین بود، بابابزرگ خوبش، رسول آخرین بود، با هفتاد و دو یارش، سردار کربلا بود با اینکه خیلی خوب بود، دشمنا، حرمتشو نگه نداشتن 👈دومی عمو عباس بود، به فکر بچه ها بود، سقای کربلا بود، تو دستش مشک آب بود، میخواست بره آب بیاره، دشمنا نذاشتن 👈سومی بی بی رباب بود، چشماش غرق آب بود، دلش خیلی بی تاب بود، می خواست به بچه اش آب بده دشمنا نذاشتن 👈چهارمی عمه زینب بود، صبور و تشنه لب بود، خواهر امام حسین بود، همدم بچه ها بود دشمنای بی ادب حرمتشو نگه نداشتن 👈پنجمی هم رقیه، باباش امام حسینه، باباش خیلی زرنگه، با دشمنا می جنگه 🌺گروه تبلیغی علمدار👇 @amooakhavan