فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯#ترفند
چسب قطرهای اگر به انگشت بچسپد با پاشیدن مقداری نمک روی آن فوری چسب حل شده و از دست جدا میشود
🍃🌺🍃─
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💯 طراحی چهره در پنچ مرحله☺️
─🍃🌺🍃╮
هفته آغاز نمودیم، به ذکر #صلوات
فارغ از بود و نبودیم به ذکرصلوات
زندگی سخت اگر باشد و آسان همه عمر
در فرازیم و فرودیم به ذکر #صلوات
🎀جوانه ها
┏━━━━━━🌼🍃━━━┓
🆔 @amooansari✍
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
🌷🍃🌷
#نکته💕
🌀وقتی انگشت های کودکان ضعیف باشد
🌀می توانید از انواع #خمیر برای ورز دادن کمک بگیرید✅
🌀تا انگشت های کودک شما، دوباره انرژی خود را به دست آورند😍
🎀جوانه ها
┏━━━━━━🌼🍃━━━┓
🆔 @amooansari✍
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
028.mp3
15.24M
سوره شماره 28 #القصص
👌با صدای استاد #خلیل_الحصری و تکرار کودک
💠آموزش قرآن به کودکان و نوجوانان
🎀جوانه ها
┏━━━━━━🌼🍃━━━┓
🆔 @amooansari✍
┗━━🌺🍃━━━━━━━┛
4_5909066965623768464.mp3
2.5M
🌷﷽؛
🌹 قرائت کامل نماز صبح؛ استاد آقایی 🌹
برای صحیح خوانی و زیبا خوانی بارها گوش دهید
🌼 کانال #جوانه_ها
@amooansari
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
کودکان کنجکاو و پر سوال هستند اگر میخواهید پاسخ سوالات کودکان خود را در زمینه خدا، خلقت آسمان و زمین، چرایی و چگونگی برخی آفریدگان و حکمت بعضی از مخلوقات را بدهید کتاب (کودک خداجوی من) با زبانی روان و سلیس برگرفته از آموزه های قرآن و حدیث و حکایات ائمه معصومین راه حل پاسخ را بیان کرده است.
#جهت دریافت کتاب #کودک_خداجوی_من
#به ایدی زیر مراجعه کنید
🔰🔰
@Avahid1
#داستان_کودکانه
💠قصه ضامن آهو با رویکرد مهدوی
🔷🔹روزی روزگاری یه مامان آهوی مهربون با دو تا بچه آهوی کوچیک و دوست داشتنیش، در یه دشت سرسبز🖼 زندگی می کردند. مامان آهو هر روز به دشت می رفت تا برای بچه هاش غذا آماده کنه. یکی از روزهایی که مامان آهو می خواست از لونه بره بیرون و غذا بیاره، به بچه هاش مثل همیشه گفت: کوچولوهای قشنگم، مواظب هم باشید و از لونه بیرون نیایید تا من برگردم. آهو کوچولوها گفتند: چشم مامان جون.
مامان آهو برای جمع کردن غذا رفت و رفت تا به چمن زار سرسبزی🖼 رسید که پر از غذا بود و شروع کرد به جمع کردن غذا که یک دفعه پاهایش در دامی که یک شکارچی🏹 در آنجا گذاشته بود، گیر می کنه. مامان آهو که خیلی ترسیده بود،😧 تلاش کرد تا از دام نجات پیدا کنه. ولی فایده نداشت؛ چون دام خیلی محکم بود. مامان آهو که خیلی نگران بود، سرش رو به آسمون بلند کرد و گفت: خدایا کمکم کن.😢 اگر من اسیر شکارچی بشم، معلوم نیست چه بلایی به سر بچه های کوچیکم میاد؛ خدایا نجاتم بده...🙏🙏
مامان آهو همین طور داشت با خدا صحبت می کرد که یه گنجشک کوچولو🐦 صدای اون رو شنید و متوجه ماجرا شد و سریع خودشو به مامان آهو رسوند و جیک جیک کنان گفت: من ضعیف و کوچولو هستم و نمی دونم چطور می تونم به تو کمک کنم. گنجشک همین طور که داشت با مامان آهو صحبت می کرد، متوجه شد که شکارچی🏹 از دور داره نزدیک میشه تا مامان آهو رو بگیره. گنجشک که خیلی نگران بود توی دلش گفت: خدایا کمکم کن که بتونم به مامان آهو کمک کنم تا نجات پیدا کنه.
گنجشک کوچولو در همین فکرها بود که یادش اومد امروز یه آقای خوب و مهربون، به این دشت🖼 اومده بود. اون آقا وقتی می خواستند غذا بخورند؛ به پرنده ها و حیوانات هم غذا می دادند. اما چیزی که خیلی برای گنجشک کوچولو عجیب بود؛ این بود که اون آقای مهربون زبان حیوانات رو هم بلد بودند و با حیوانات صحبت می کردند.😯
گنجشک کوچولو🐦 یه فکری به ذهنش رسید و با خودش گفت: اگر اون آقا رو بتونم پیدا کنم و ماجرا رو براش تعریف بکنم؛ می تونم مامان آهو رو نجات بدم. برای همین به مامان آهو گفت: نگران نباش یه فکر خوبی به ذهنم رسیده🤔 و زود برمی گردم و با سرعت به جایی که اون آقای مهربون اونجا بود، پرواز کرد. اون با تمام قدرتش بال می زد و دعا می کرد که اون آقا هنوز اونجا باشه.
گنجشک کوچولو رفت و رفت تا اینکه از دور اون آقا رو دید و جیک جیک کنان همه ماجرا رو برای اون آقای مهربون تعریف کرد.👂 اون آقا گفت: نگران نباش گنجشک کوچولو و به همراه هم با سرعت به سمت مامان آهو به راه افتادند. وقتی رسیدند، دیدن که شکارچی مامان آهو رو اسیر کرده و می خواد با خودش ببره.😢
شکارچی🏹 وقتی آقای مهربون رو دید آهو رو زمین گذاشت و مامان آهو سریع بسمت آقای مهربون فرار کرد و پشت سرش مخفی شد. آقای مهربون به شکارچی گفت: این آهو رو به من بفروش. من پول زیادی💰💰 به تو میدم، اگر آزادش کنی. اما شکارچی گفت: این آهو مال منه و نمی فروشمش. مامان آهو که دید شکارچی🏹 حاضر نیست اون رو آزاد کنه به آقای مهربون گفت: من بچه های کوچیکی دارم که گرسنه اند و هنوز غذا نخوردن. اگر میشه از شکارچی بخواهید حداقل اجازه بده من برم و به بچه هام غذا بدم. قول میدم سریع برگردم.
#ارسالی از اعضای توب کانال #جوانه ها
ادامه داستان در بخش دوم👇👇