🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت اول 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 گربه ای سفید و زرد ، در شبی تاریک و سرد ،
🇮🇷 در کنار گربه های دیگر ،
🇮🇷 در یک قفس بزرگ ، به انتظار نشسته بود .
🇮🇷 نام اصلی او ، فرامرز بود .
🇮🇷 اما دوستانش ، او را با نامهای دیگر ،
🇮🇷 مثل کَت مَن ، پِرشیَن کَت ، مرد گربه ای ،
🇮🇷 گربه انسان نما ، گربه ایرانی ، ایرانیَن کَت ،
🇮🇷 و... صدا می زدند .
🇮🇷 با آمدن صدای اذان ،
🇮🇷 ناگهان گربه سفید ، به یک انسان تبدیل شد .
🇮🇷 به سرعت ، قفل در قفس خود را شکست ،
🇮🇷 و از قفس بیرون آمد .
🇮🇷 و گربه های دیگر را نیز آزاد کرد .
🇮🇷 آرام به طرف زیرزمین ، حرکت کرد .
🇮🇷 همه گربه ها نیز پشت سر او می آمدند .
🇮🇷 دوتا نگهبان ، دم در زیرزمین بودند .
🇮🇷 فرامرز ، به طرف آن دو رفت و گفت :
🐈 آقایون ممکنه کمکم کنید .
🇮🇷 دو نگهبان ، از دیدن فرامرز ،
🇮🇷 هم تعجب کردند و هم ترسیدند .
🇮🇷 سلاح خود را در آورده و به طرف او گرفتند
🇮🇷 یکی از آنان ، با زبان ترکی گفت :
🔥 هِی تو کی هستی ؟! اینجا چکار می کنی ؟!
🔥 چطوری اومدی داخل ؟!
🐈 فرامرز به گربه ها ،
🐈 که پشت نگهبانان بودند ، اشاره کرد و گفت :
🐈 من نمی فهمم چی میگید .
🐈 لطفا از اونا ، بپرسید .
🇮🇷 دو نگهبان ،
🇮🇷 ِسرشان را به سمت عقب چرخاندند
🇮🇷 ناگهان گربه ها به آنها حمله کردند .
🇮🇷 فرامرز نیز ، به طرف آنها دوید .
🇮🇷 و مشت محکمی به گردن آنها زد .
🇮🇷 و آنها را بیهوش نمود .
🇮🇷 سلاحشان را ، از دستشان گرفت ،
🇮🇷 و کلید زیرزمین را برداشت .
🇮🇷 سپس درب زیر زمین را باز کرد .
🇮🇷 چندتا اتاق در زیر زمین بود .
🇮🇷 به سرعت و با عجله ،
🇮🇷 یکی یکی آن درها را باز کرد .
🇮🇷 دختران زیادی در آن اتاق ها زندانی بودند .
🇮🇷 دختران را آزاد کرد و گفت :
🐈 بی سروصدا از اینجا خارج بشید
🐈 و مستقیم به طرف پلیس برید ،
🐈 اونجا جاتون اَمنه .
🇮🇷 فرامرز و گربه ها ،
🇮🇷 دوباره به قفس هاشون برگشتند .
🇮🇷 و با طلوع آفتاب ، دوباره فرامرز ، گربه شد .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
@amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
17.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 دعای زیبای ندبه 🌷
🌷 صـوتـی و تـصویـرے 🌷
🌷 با ترجمه فارسی و انگلیسی 🌷
@amoomolla
🇮🇷 #دعای_ندبه #جمعه #امام_زمان
🕌 تا میتوانی زیاد دعا کن ،
🕌 تو چه میدانی که دعایت ،
🕌 در چه وقت ، به اجابت می رسد ؟
🌹 پیامبراکرم صلیالله علیه و آله 🌹
📚 تحفالعقول ، ص ٣٤
🔮 @amoomolla
22.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن
🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی
🇮🇷 قسمت پنجم : شروعی دوباره
🔮 @amoomolla
#آرمن #کارتون #انیمیشن
12.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای کیخان
🇮🇷 علمی ، تخیلی ، هیجانی ، کارآگاهی
🇮🇷 قسمت دهم
🔮 @amoomolla
#کارتون #انیمیشن #کیخان
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت دوم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 خبر فرار دختران را به اَیّاز دادند .
🇮🇷 اَیّاز ، رئیس باند قاچاقچیان در ترکیه است
🇮🇷 او انسان و مواد و گربه و جنین و طلا و...
🇮🇷 قاچاق می کند .
🇮🇷 او با عصبانیت از اتاقش بیرون آمد و گفت :
🔥 یعنی چی فرار کردند ؟!
🔥 پس شما اینجا چکاره اید ؟!
☠ اوبات گفت :
☠ قربان ! نگهبانا میگن که غافلگیر شدن
☠ انگار یه پسر جوونی با تعداد زیادی گربه ،
☠ به نگهبانا حمله کرده و دخترا رو آزاد کرده
🔥 اَیّاز با عصبانیت گفت :
🔥 اِی احمقای بی خاصیت .
🔥 شما به درد هیچ کاری نمی خورید
🔥 فوراً همه مدارک و جمع کنید
🔥 باید از اینجا بریم .
🔥 الآنه که سر و کله پلیسا ، تو این خونه پیدا بشه
🔥 و هر چه سریعتر ،
🔥 اون پسره رو هم برام پیدا کنید .
🇮🇷 اوبات ، همه مدارک ، طلا ، مواد و گربه ها را ،
🇮🇷 به یک مکان دیگر منتقل کرد .
🇮🇷 و خانه را تخلیه نمود .
🇮🇷 پلیس مثل همیشه آمد ، اما چیزی پیدا نکرد .
🇮🇷 پلیس های ترکیه ،
🇮🇷 سالهاست که به دنبال اَیّاز و اوبات بودند
🇮🇷 اما هیچ وقت موفق نشدند ،
🇮🇷 تا آن دو را دستگیر کنند .
🇮🇷 دو روز بعد ، باز هم فرامرز و گربه ها ،
🇮🇷 منتظر اذان صبح شدند .
🇮🇷 با گفتن اذان ، فرامرز ، دوباره انسان شد .
🇮🇷 به سرعت ، به همراه گربه ها ،
🇮🇷 به دنبال آزمایشگاه مواد مخدر گشتند .
🇮🇷 نگهبانان را ، یکی پس از دیگری کشتند .
🇮🇷 تا به آزمایشگاه رسیدند .
🇮🇷 همه آزمایشگاه را به آتش کشیدند .
🇮🇷 سپس برای ایاز و اوبات ، کمین کردند
🇮🇷 ایاز با عصبانیت از اتاقش خارج شد
🇮🇷 در حالی که می گفت :
🔥 اوبات ، معلومه اینجا چه خبره ؟!
🇮🇷 اوبات با چند نفر دیگر ، به طرف ایاز رفت
🇮🇷 و با ترس گفت :
☠ قربان به ما حمله شده
☠ همه نگهبانا رو کشتند
☠ باید هر چه سریعتر از اینجا فرار کنیم
🇮🇷 ایاز با عصبانیت گفت :
🔥 کار کدوم احمقیه ؟!
🔥 پلیسا ، رقیبا ...
🇮🇷 اوبات گفت :
☠ قربان کار همون پسره و گربه هاست
☠ سریع بیاین از اینجا بریم .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
🔮 @amoomolla
🌸 نباید در نظر شما ،
🌸 نیکوکار و بدکار ، یکسان باشند ؛
🌸 اگر بدکار و نیکوکار ،
🌸 برای شما فرقی نداشته باشند ،
🌸 موجب می شود تا نیکوکاران ،
🌸 از نیکی و خوبی کردن ، نامید شوند
🌸 و بدکاران ، به بدی ها و شرارت ،
🌸 تشویق شوند .
🌸 بنابراین ،
🌸 به هر یک از آنها ،
🌸 پاداش یا کیفر متناسب با عملش بده .
🌸 از تشویق خوبان ، فرزند شما هم ،
🌸 به خوبی کردن تشویق می شوند .
🌸 و با مذمت و تنبیه بدکاران ،
🌸 فرزند شما هم از کار بد ، پرهیز می کنند .
🔮 @amoomolla
16.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آقا معلم و بچه ها
🇮🇷 قسمت چهارم : غار
@amoomolla
#کارتون_ایرانی
21.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 این قسمت : صافکاری ماشین فرهنگ
🇮🇷 موضوع اخلاقی : مزاحمت صوتی
🔮 @amoomolla
🎥 #کارتون #انیمیشن #مهارتهای_زندگی
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈
🐈 🐈 🐈 قسمت سوم 🐈 🐈 🐈
🇮🇷 اَیّاز و اوبات ، در حال فرار بودند
🇮🇷 گربه ها ، یکی یکی نگهبان ها را شکار کردند
🇮🇷 تا اینکه فقط ایاز و اوبات ماندند .
🇮🇷 با یک حمله همه جانبه ،
🇮🇷 آنها را بیهوش و دستگیر کردند .
🇮🇷 و با دست و پای بسته ،
🇮🇷 آنها را در کامیونی که پر از مواد مخدر بود ،
🇮🇷 قرار دادند .
🇮🇷 و به سرعت ، قبل از اینکه آفتاب طلوع کند
🇮🇷 ماشین را به مرکز پلیس رساند .
🇮🇷 با سرعت زیاد ماشین را به دروازه پاسگاه زد
🇮🇷 و داخل پاسگاه شد .
🇮🇷 پلیس ها و سربازان ، سلاح خود را برداشتند
🇮🇷 و کامیون را محاصره کردند .
🇮🇷 اما کسی پشت فرمان نبود .
🇮🇷 درب راننده کامیون را باز کردند
🇮🇷 و چندتا گربه از ماشین پیاده شدند .
🇮🇷 فرامرز دوباره با طلوع آفتاب گربه شده بود
🇮🇷 فرامرز از کامیون پیاده شد ،
🇮🇷 و به دوستانش ملحق شد .
🇮🇷 پلیسها ، درب عقب کامیون را باز کردند
🇮🇷 و ایاز و اوبات را ،
🇮🇷 که سالها در ترکیه تحت تعقیب بودند ،
🇮🇷 دست و پا بسته ، پیدا کردند ...
🇮🇷 فرامرز ، جوانی علاف و بیکار بود .
🇮🇷 نه اهل دین و مذهب بود
🇮🇷 نه اهل کار خیر و ثواب و خدمت .
🇮🇷 در محله خودش ،
🇮🇷 به خلافکاری و شرارت معروف بود .
🇮🇷 همیشه در حال ترساندن مردم بود .
🇮🇷 از اذیت و آزار مردم ، خوشش می آمد .
🇮🇷 و حتی خواهر و مادرش نیز ،
🇮🇷 از دست او در امان نبودند .
🇮🇷 عموها و دایی هایش نیز ،
🇮🇷 از نصیحت کردن او خسته شدند .
🇮🇷 و او را ، مانند پدرش می دانند .
🇮🇷 پدر فرامرز نیز ، مردی لاابالی ، بی مسئولیت ،
🇮🇷 قمارباز ، موادفروش و حرام خوار بود .
🇮🇷 که در دعوای بین مواد فروشان ، کشته شد .
🇮🇷 اما مادر فرامرز ، زنی با کمالات بود
🇮🇷 زنی عاقل ، متدین و اهل علم و کتاب بود .
🇮🇷 وقتی فهمید که شوهرش ،
🇮🇷 کارهای زشت و خلاف و حرام می کند
🇮🇷 و به پدر و مادرش ، احترام نمی گذارد
🇮🇷 تصمیم گرفت تا از او جدا شود .
🇮🇷 و بارها گفته بود که دلیل جدایی اش این بود
🇮🇷 که نمی خواست لقمه حرام ،
🇮🇷 به شکم خودش و فرزندانش ، وارد شود .
🇮🇷 و نمی خواست دختر و پسرش ،
🇮🇷 مثل پدرشان ،
🇮🇷 که با والدینش ، بی ادب و گستاخ بود ،
🇮🇷 آنها نیز ، این بی ادبی و بی احترامی را ،
🇮🇷 از پدرشان ، به ارث ببرند .
🐈 ادامه دارد ... 🐈
🔮 @amoomolla