eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۰ 🐈 🐈 🐈 🌸 فرامرز ، از دیوار بالا رفت . 🌸 دوباره به شیعه فاطمه نگاهی کرد و گفت : 🐈 راستی ، تو چی ؟ کی هستی ؟ اسمت چیه ؟! 🍎 گفت : من شیعه فاطمه هستم . 🐈 فرامرز گفت : تو انسانی ؟! 🌸 شیعه فاطمه فقط لبخند زد 🌸 و جوابی به او نداد . 🌸 فرامرز دوباره گفت : 🐈 نه ، تو انسان نیستی ، پس چی هستی ؟! 🍎 شیعه فاطمه گفت : 👑 فعلا نمی تونم بهت بگم 👑 برو به سلامت . 🌸 فرامرز خداحافظی کرد 🌸 و به دنبال مینه و دوست شکارچی ، 🌸 با سرعت به طرف بندرگاه رفت . 🌸 شکارچی ، همه مدت در تعجب بود . 🌸 تعجب از تبدیل سنگ به طلا 🌸 تعجب از حرف زدن دختر کوچولو با گربه 🌸 و تعجب از اینکه آن گربه ، یک انسان بوده . 🇮🇷 ‌فرامرز ، همه بندرگاه را گشت ، 🇮🇷 اما چیزی پیدا نکرد . 🇮🇷 سپس سوار یکی از کشتی ها شد . 🇮🇷 و آن کشتی را ، جستجو کرد 🇮🇷 اما مینه را پیدا نکرد . 🇮🇷 سپس به کشتی های دیگری رفت . 🇮🇷 در یکی از کشتی ها ، 🇮🇷 یکی از ملوانان ، فرامرز را دید 🇮🇷 و قصد داشت تا او را از کشتی بیرون کند 🇮🇷 فرامرز در قسمت بار ، مخفی گشت . 🇮🇷 و در آنجا ، قفسی پر از گربه دید . 🇮🇷 از آنها ، سراغ مینه را گرفت . 🇮🇷 امّا کسی او را نمی شناخت . 🇮🇷 با گربه های در قفس ، آشنا شد . 🇮🇷 و خودش را به آنها معرفی کرد . 🇮🇷 و قول داد که راهی پیدا کند ، 🇮🇷 تا همه آنها را نجات دهد . 🇮🇷 کم کم هوا تاریک شد . 🇮🇷 سپس آرام از قسمت بار بیرون آمد . 🇮🇷 کشتی در حال حرکت بود . 🇮🇷 برای پیدا کردن مینه ، 🇮🇷 به قسمت های مختلف کشتی رفت . 🇮🇷 اما اثری از او پیدا نکرد . 🇮🇷 از شدت خستگی ، پشت طنابها ، 🇮🇷 در روی ارشه ، خوابش برد . 🇮🇷 چند ساعت بعد ، در نیمه های شب ، 🇮🇷 دزدان دریایی به آن کشتی حمله کردند . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
38.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شش قهرمان و نصفی 🇮🇷 طنز ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت ۱۲ 🔮 @amoomolla
🌹 یکی از واجبات روزه ، نیت است . 🌹 نیت روزه ، باید در طول روز ، تا افطار ، 🌹 استمرار داشته باشد . 🌹 و نیت خود را به باطل کردن روزه ، 🌹 تغییر ندهد . 🔮 @amoomolla
سوال : چه چیزهایی ، استمرار در نیت روزه را ، به هم می‌زنند ؟                                                                جواب : ۱. نیت قطع روزه ( یعنی در اثنای روز از نیت روزه گرفتن برگردد . به طوری که قصد ادامه‌ی روزه نداشته باشد) : در اینجا روزه‌اش باطل می‌شود و قصد دوباره‌ی او برای ادامه‌ی روزه ، فایده ندارد . البته تا اذان مغرب باید از کاری که روزه را باطل میکند ، خودداری نماید . ۲. تردید در ادامه‌ی روزه ( به این معنی که هنوز تصمیم نگرفته است که روزه اش را ادامه دهد یا باطل کند ) : در اینجا احتیاط واجب آن است که روزه را تمام کند و بعداً هم آن را قضا نماید . ۳. نیت قاطع ( یعنی تصمیم بگیرد کاری را که موجب باطل شدن روزه است ، انجام دهد و هنوز آن را انجام نداده است ) : در اینجا احتیاط واجب آن است که روزه را تمام کند و بعداً هم آن را قضا نماید . 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۱ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 دزدان دریایی ، به کشتی حمله کردند 🇮🇷 و دست و پای ملوانان و ناخدا را بستند 🇮🇷 کشتی را تصاحب کردند . 🇮🇷 مسافران را در اتاقهای خودشان زندانی کردند 🇮🇷 و کشتی را به طرف پناهگاه خودشان ، 🇮🇷 تغییر مسیر دادند . 🇮🇷 نزدیک اذان صبح بود . 🇮🇷 فرامرز ، از سر و صدای آنان ، از خواب پرید . 🇮🇷 و از دیدن دزدان دریایی ترسید . 🇮🇷 به فکر فرو رفت . 🇮🇷 و دنبال راهی برای نجات کشتی گشت . 🇮🇷 همه دزدان دریایی را رصد کرد 🇮🇷 و با دقت آنها را شمارش کرد . 🇮🇷 و فهمید هر کدام از آنها ، 🇮🇷 در کجا ایستاده است . 🇮🇷 فرامرز ، کنار دوتا از دزدان دریایی بود ، 🇮🇷 که ناگهان با اذان صبح ، انسان شد . 🇮🇷 دزدان ، از دیدن فرامرز تعجب کردند . 🇮🇷 و می خواستند به او شلیک کنند . 🇮🇷 اما فرامرز ، در حالی که نشسته بود ، 🇮🇷 با سرعت ، با پای خود ، 🇮🇷 به پاهای یکی از دزدان زد ، 🇮🇷 و او را به زمین انداخت . 🇮🇷 و با مشت ، ضربه محکمی به سرش کوبید 🇮🇷 و او را بیهوش کرد 🇮🇷 سپس چاقوی او را برداشت 🇮🇷 و دزد دومی را با آن چاقو کشت . 🇮🇷 سپس به طرف اتاقی که ، 🇮🇷 ناخدا و ملوانان در آن زندانی بودند ، رفت . 🇮🇷 دوتا از دزدان دریایی ، 🇮🇷 کنار درب آن اتاق ، نگهبانی می دادند 🇮🇷 فرامرز ، کنار آنها مخفی شد . 🇮🇷 یک دفعه ای و با سرعت بیرون آمد 🇮🇷 و سر آن دوتا را ، به هم زد 🇮🇷 و آنها را بیهوش کرد . 🇮🇷 کلید اتاق را از جیب دزدان برداشت 🇮🇷 ناخدا و ملوانان را ، آزاد کرد . 🇮🇷 و اسلحه های دزدان را به آنها داد و گفت : 🐈 بیایید بیرون من اومدم کمکتون کنم 🇮🇷 ناخدا تشکر کرد و گفت : 👨🏻‍✈️تو کی هستی ؟ اینجا چکار می کنی ؟ 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 الآن وقت ندارم خودمو معرفی کنم 🐈 باید با کمک هم ، کشتی رو نجات بدیم . 🇮🇷 فرامرز ، چند نفر از ملوانان را ، 🇮🇷 به طرف سالن مسافران فرستاد و گفت : 🐈 شما اونجا مستقر بشید 🐈 همین که صدای شلیک گلوله شنیدید 🐈 به اونا حمله کنید و مسافران رو نجات بدید 🇮🇷 فرامرز و ناخدا و چند ملوان دیگر نیز ، 🇮🇷 به طرف ارشه رفتند . 🇮🇷 و با کمک هم ، 🇮🇷 موفق شدند دزدان دریایی را محاصره کنند 🇮🇷 بعد از تیراندازی و مبارزه ، 🇮🇷 همه آنها را دستگیر کردند . 🇮🇷 و به پلیس دریایی ، زنگ زدند . 🇮🇷 اما با طلوع آفتاب ، 🇮🇷 دوباره فرامرز ، به گربه تبدیل شد . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای رستوران جنگل 🇮🇷 این قسمت : دندان شیری 🇮🇷 رده سنی : خردسال و کودکان 🔮 @amoomolla 🎥 🎥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آقا معلم و بچه ها 🇮🇷 قسمت ۷ : معلم کوچولو 🔮 @amoomolla
🌸 بر اساس فهم و درک و تجربیات کودکان ، 🌸 « ماه رمضان » را به آنها معرفی کنیم .   🌸 والدین می‌توانند با زبان کودکانه 🌸 و با استفاده از قصه‌ها و اشعار کودکانه ، 🌸 کودکان را با برکات ماه رمضان آشنا کنند . 🔮 @amoomolla
🕌 رمضان آمد و مهمانی به پا شد 🕌 نوبت مهمانی پاک خدا شد 🕌 سفره ی خدا ، پر از عطر نمازه 🕌 پرِ از عبادت و راز و نیازه 🕌 همه دستهایشان ، به سوی آسمان 🕌 روی لبها ، نام خدای مهربان 🕌 رمضان ماه عبادت ماه دعاست 🕌 ماه زنان و مردانِ بی ادعاست 🕌 رمضان دروازه ای است سوی جنات 🕌  ماه رحمت و استغفار و مناجات 🕌 ماهی که سی روز ، روزه در آن است 🕌 ماه شب زنده داری و تلاوت قرآن است 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۲ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 ناخدا و ملوانان ، به دنبال فرامرز گشتند 🇮🇷 اما هیچ اثری از او نیافتند . 🇮🇷 پلیس دریایی آمد 🇮🇷 و دزدان دریایی را تحویل آنها دادند ، 🇮🇷 و ماجرای فرامرز را به پلیس گفتند . 🇮🇷 دوباره ملوانان با کمک پلیس دریایی ، 🇮🇷 همه کشتی را جستجو کردند ، 🇮🇷 اما باز اثری از فرامرز نیافتند . 🇮🇷 فرامرز ، در آن روز ، 🇮🇷 به عنوان یک قهرمان گمنام ، 🇮🇷 بر سر زبان همه اعضای کشتی قرار گرفت . 🇮🇷 صبح زود ، کشتی به کویت رسید 🇮🇷 و قفس گربه ها ، به یک خانه بزرگ برده شد 🇮🇷 آن خانه ، متعلق به یک مرد کویتی پولدار بود . 🇮🇷 فرامرز ، در طول مسیر سعی می کرد ، 🇮🇷 تا مسیرها را بشناسد 🇮🇷 و کوچه ها و خیابانها را یاد بگیرد . 🇮🇷 سپس قفس را در اتاقی نگه داشتند . 🇮🇷 بعد از ظهر ، 🇮🇷 دو مرد کویتی به نام های حمزه و احمد ، 🇮🇷 به اتاق گربه ها آمدند ؛ 🇮🇷 و به جر و بحث و دعوا پرداختند . 🇮🇷 هر دو به زبان عربی حرف می زدند . 🇮🇷 فرامرز ، که خودش بزرگ شده اهواز است 🇮🇷 و دوستان عرب زبان زیادی داشت 🇮🇷 زبان عربی را خیلی خوب می فهمید 🇮🇷 اما در جواب دادن ، کاملا مسلط نبود . 🇮🇷 به خاطر همین ، 🇮🇷 صحبت های این دو مرد کویتی را ، 🇮🇷 خیلی خوب می فهمید . 🇮🇷 دعوای آنان ، سر مقدار زیادی الماس بود ، 🇮🇷 که از ایران آورده بودند . 🇮🇷 و در کف قفس گربه ها ، مخفی کرده بودند . 🇮🇷 احمد ، پول زیادی از حمزه طلب داشت . 🇮🇷 با هم قرار گذاشتند 🇮🇷 که احمد ، قفس گربه ها را ، 🇮🇷 از ایران تحویل بگیرد ، 🇮🇷 و به کویت بیاورد . 🇮🇷 تا هم طلب خود را بگیرد . 🇮🇷 و هم از آوردن گربه ها به کویت ، 🇮🇷 حق الزحمه ای دریافت نماید . 🇮🇷 اما حمزه از دادن پول ، امتناع کرد . 🇮🇷 احمد ، پشت در اتاق حمزه ایستاده بود 🇮🇷 و منتظر بیرون آمدن او بود 🇮🇷 تا طلبش را مطالبه کند 🇮🇷 ناگهان به صورت اتفاقی ، 🇮🇷 سخنان تلفنی حمزه را شنید . 🇮🇷 و از حرفایش فهمید 🇮🇷 که الماس های کوچک زیادی ، 🇮🇷 در قفس گربه ها ، مخفی شده است . 🇮🇷 احمد ، ناراحت و عصبانی شد . 🇮🇷 و حمزه را تهدید کرد 🇮🇷 که یا پولش را بدهد یا الماس ها را می برد 🇮🇷 احمد به طرف اتاق گربه ها آمد . 🇮🇷 حمزه نیز به دنبال او آمد . 🇮🇷 جر و بحث آنان بالا گرفت . 🇮🇷 ناگهان ، حمزه عصبانی شد 🇮🇷 و با طناب ، احمد را خفه کرد . 🇮🇷 و جنازه اش را در انبار ، مخفی کرد . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
35.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای تندر 🇮🇷 قسمت ۲۷ : تردستی های شامورتا 🔮 @amoomolla
چگونه برای روزه ماه رمضان ، نیت کنیم ؟ پاسخ : انسان می تواند ، در هر شب از ماه رمضان ، برای روزه فردا ، نیت کند . اما بهتر آن است که همان شب اول ماه رمضان ، روزه همه ماه را نیت کند . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ روزه اولی ها ، پیشاپیش نماز و روزه تون قبول . @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۳ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 حمزه ، صبح روز بعد ، 🇮🇷 گربه ها را به قفس دیگری منتقل کرد . 🇮🇷 سپس یکی را مامور کرد ، 🇮🇷 تا گربه ها را برای فروش به بازار ببرد . 🇮🇷 در کشور کویت مثل همه کشورها ، 🇮🇷 قیمت گربه های ایرانی ، 🇮🇷 گرانتر از همه گربه های جهان است . 🇮🇷 که قیمت اولیه آنها در بازار ، 🇮🇷 از ۲۰ هزار دلار شروع می شود به بالا . 🇮🇷 یکی از خریداران همیشگی گربه های ایرانی ، 🇮🇷 مردی گربه شناس و متخصص حیوانات است 🇮🇷 و با همه انواع گربه ها ، آشناست . 🇮🇷 نام او مایک کید بود و اصالتا آلمانی است . 🇮🇷 مایک ، در حال تماشا و بررسی گربه ها بود 🇮🇷 که ناگهان چشمش به فرامرز افتاد . 🇮🇷 آرام به طرف فرامرز رفت . 🇮🇷 دستی به او کشید . 🇮🇷 به چشمان و دستان و گوشش نگاه کرد . 🇮🇷 و با تعجب به فروشنده گفت : 🍎 آقا اینو از کجا آوردید ؟! 🇮🇷 فروشنده گفت : ☀️ همه اینا ، دیروز از ایران به دست ما رسیدند . 🍎 مایک گفت : یعنی این گربه هم ایرانیه ؟ ☀️ فروشنده گفت : خب آره دیگه . 🍎 مایک گفت : قیمتش چقدره ؟ ☀️ فروشنده گفت : ۲۵ هزار دلار . 🇮🇷 مایک ، فرامرز را خرید ، 🇮🇷 و آن را در ماشین گذاشت . 🇮🇷 ناگهان چشم فرامرز ، به مینه افتاد 🇮🇷 فرامرز ، خودش را به قفس می زد 🇮🇷 هر کاری می کرد تا از قفس بیرون بیاید 🇮🇷 اما موفق نشد . 🇮🇷 مایک ، ماشین خود را روشن کرد 🇮🇷 و با فرامرز ، به طرف خانه رفتند . 🇮🇷 فرامرز را به آزمایشگاهش برد . 🇮🇷 دفتر و مدادش را در آورد 🇮🇷 و فرامرز را کاملا چکاپ کرد . 🇮🇷 بعد از بررسی کامل فرامرز ، 🇮🇷 تلفنش را برداشت ، 🇮🇷 و با آقایی به نام وُلز در آلمان تماس گرفت 🇮🇷 و شگفت زده گفت : 🍎 من یه گربه ایرانی پیدا کردم 🍎 که منحصر بفرده 🍎 و هیچ مشابهی از این گربه در جهان ندیدم . 🍎 ۲۵ هزار دلار خریدمش ولی واقعیتش ، 🍎 بیشتر از ۵۰۰ هزار دلار ، ارزش داره 🍎 اینجوری بگم ، این یه گنجه 🇮🇷 فرامرز ، حرفهای مایک را شنید 🇮🇷 و با خودش گفت : 🐈 واو پسر ، یعنی من اینقدر ارزش دارم . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
35.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال نابرده رنج 🇮🇷 طنز ، کمدی ، ماجراجویی ، معمایی 🇮🇷 قسمت هشتم 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 ماجراهای آقا و خانم کتابدار 🇮🇷 این قسمت : زلزله در کتابخانه 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پویانمایی زیبا و به یاد ماندنی 📼 خداوند لک لک ها را دوست دارد 🎬 قسمت اول 🎥 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۴ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 شب شد و همه خوابیدند . 🇮🇷 فرامرز ، به فکر مینه افتاد . 🇮🇷 دنبال راهی بود تا بتواند مینه را پیدا کند 🇮🇷 و او را آزاد کرده ، به ایران ببرد . 🇮🇷 علاوه بر مینه ، 🇮🇷 یاد گربه هایی افتاد 🇮🇷 که به آنها قول داده بود که آزادشان کند . 🇮🇷 و همچنین به قتلی که دیده بود ، 🇮🇷 و الماسهای در قفس گربه ها ، 🇮🇷 و اینکه نمی داند 🇮🇷 آیا دوباره انسان می شود یا خیر . 🇮🇷 فرامرز با خودش گفت : 🐈 تا حالا ، هر دو شب یکبار ، انسان شدم 🐈 و چیزی کمتر از دو ساعت بعدش ، 🐈 دوباره گربه شدم . 🐈 و هر بار که انسان شدم ، 🐈 دقیقا قبل از طلوع آفتاب بود . 🐈 اگر این حالت همیشگی باشه ، 🐈 پس باید برای این یکی دو ساعت ، 🐈 برنامه ریزی کنم . 🐈 از آخرین باری که انسان شدم ، 🐈 دو روز می گذره 🐈 پس امشب ممکنه بازم انسان بشم . 🐈 اگر امشب هم انسان بشم ، 🐈 با این قفسِ کوچولو ، حتما آسیب می بینم . 🐈 اگر هم شانس بیارم و قفس بشکنه 🐈 و بلفرض که سالم به در بردم 🐈 حتماً سروصدای شکستن قفس و افتادنش ، 🐈 اهل خونه رو بیدار می کنه . 🇮🇷 فرامرز ، طاقت نیاورد و قصد فرار نمود . 🇮🇷 از هوش انسانی اش کمک گرفت ، 🇮🇷 و با خلال دندانی که کنارش بود ، 🇮🇷 موفق شد درب قفس را باز کند . 🇮🇷 سپس آرام از خانه بیرون آمد . 🇮🇷 و آدرس بازار را در ذهنش مرور کرد ‌. 🇮🇷 به طرف بازار رفت . 🇮🇷 سپس از بازار به طرف خانه حمزه دوید . 🇮🇷 داخل خانه شد . 🇮🇷 و به طرف انباری که گربه ها در آن بودند ، 🇮🇷 رفت . 🇮🇷 گربه ها از دیدنش خوشحال شدند . 🇮🇷 و با کلی ذوق و شوق به میو میو افتادند . 🇮🇷 بعد از سلام و احوالپرسی ، 🇮🇷 فرامرز ، به آنها گفت که یک انسان است . 🇮🇷 اما گربه ها ، حرفش را باور نکردند . 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 باشه باور نکنید ولی اگر انسان شدم 🐈 من آزادتون می کنم و الماسهارو می برم 🐈 اما برای بیرون رفتن از اینجا ، 🐈 به کمک شما احتیاج دارم 🐈 باید کمکم کنید تا از نگهبانها بگذریم . 🇮🇷 گربه ها ، با حالتی خندان و مسخره آمیز ، 🇮🇷 به همدیگر نگاه کردند . 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 من خیلی خستم ، امروز نخوابیدم 🐈 میرم یه چرتی بزنم . 🐈 اگه کسی اومد ، حتما بیدارم کنید . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌹 خدایا ! 🌹 معلمان و مربیان و آموزگاران را بیامرز 🌹 عمرشان را دراز و طولانی بفرما 🌹 و کسبشان را با برکت کن 🌹 الهی آمین ، یا رب العابمین 🤲🏻 🔮 @amoomolla
🌹 شعر کودکان رمضان 🌹 🕋 توی ماه رمضون 🕋 می رسیم به آسمون 🕋 می شیم مهمون خدا 🕋 می شیم از بدی جدا 🕋 همه آدمهای خوب 🕋 از سحر تا به غروب 🕋 روزه می گیرن با هم 🕋 بی درد و بی رنج و غم 🕋 همیشه گفته خدا 🕋 برای ما بنده ها 🕋 روزه داشتن مثل نور 🕋 می ده دلها رو سرور 🕋 بچه های با صفا 🕋 کنید به عهدش وفا 🕋 روزه بگیرید امسال 🕋 قرآن بخونید با حال 🔮 @amoomolla
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت پنجم ( آخر ) ⚜ And let the people be delighted ⚜ in his reign ⚜ by bestowing success ⚜ and by extending his reign. ⚜ اَند لِت دِ پیپُل بی دِلایتِد ⚜ این هیز رِین ⚜ بای بِستُ‌وین سِکساس ، ⚜ اَند بای ایکس‌تِندینگ هیز رِین 🔮 @amoomolla
مفردات و کلمات انگلیسی جدید ، دعای سلامتی امام زمان عج 🇮🇷 let ( لِت ) 🌸 به عنوان امر مودبانه : بیایید ، باشد که 🇮🇷 people ( پیپُل ) 🌸 مردم 🇮🇷 be ( بی ) 🌸 بودن 🇮🇷 delighted ( دِلایتِد ) 🌸 خوشحال و شادمان 🇮🇷 his ( هیز ) 🌸  برای او ، مال آن مرد ، ضمیر ملکی سوم شخص مفرد مذکر 🇮🇷 reign ( رِین ) 🌸 حکمرانی کردن ، پادشاهی کردن 🇮🇷 by ( بای ) 🌸 بوسیله ، بواسطه 🇮🇷 bestowing ( بِستُ‌وین ) 🌸 بخشیدن ، عطا کردن 🇮🇷 success ( سِکساس ) 🌸 موفقیت ، پیروزی ، ترقی ، نتیجه 🇮🇷 extending ( ایکس‌تِندینگ ) 🌸 گسترش دادن