eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مدیر : حامد طرفی @amoo_molla مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت پنجم ☀️☀️☀️ 🌸 صدا از درون خانه آنها بود . 🌸 با سرعت داخل خانه شدند . 🌸 ناگهان با تعجب ، 🌸 همان بچه را ، با همان تشت ، دیدند . 🌸 زهرا و جعفر ، 🌸 با تعجب به همدیگر نگاه می کردند . 🌸 جعفر گفت : 🌹 اینجا چه خبره ؟! 🌹 کی این بچه رو آورده گذاشته اینجا ؟! 🌸 زهرا به طرف بچه رفت . 🌸 او را بلند کرد و در آغوش گرفت . 🌸 و به او شیر داد . 🌸 زهرا باورش نمی شد که دوباره بچه را ببیند 🌸 بچه در حال شیر خوردن بود 🌸 و زهرا با چشمانی اشک آلود ، 🌸 برایش شعر می خواند . 🇮🇷 بچه ، یکی یه دونه 🇮🇷 بچه ، چراغ خونه 🇮🇷 عزیزِ هر دومونه 🇮🇷 ماهه تو آسمونه ... 🇮🇷 جعفر می خواست بچه را از زهرا بگیرد . 🇮🇷 اما زهرا ، بچه را سفت گرفته بود 🇮🇷 دلش راضی نبود تا بچه را تحویل دهند . 🇮🇷 جعفر به زهرا گفت : 🌹 بده عزیزم 🌹 این بچه مال ما نیست . 🌸 زهرا ، بچه را رها کرد ؛ 🌸 و چادرش را پوشید . 🌸 جعفر گفت : 🌹 شما نمی خواد بیای 🌹 خودم تحویلش میدم و بر می گردم 🌸 جعفر ، بچه را به کلانتری برد و گفت : 🌹 جناب سروان ! 🌹 ما بچه رو تحویل شما دادیم ، 🌹 شما اونو دوباره گذاشتید خونه ما ؟! 🌸 سروان جلیلی ، با تعجب به جعفر نگاه کرد 🌸 سپس گفت : بنده شمارو می شناسم ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 بله جناب سروان 🌹 سه چار ساعت پیش ، 🌹 با خانمم اومدیم پیش شما 🌹 و این بچه رو تحویل شما دادیم 🌹 و گفتیم که دم در خونمون پیداش کردیم 🌸 سروان جلیلی گفت : 🔮 واقعاً متوجه منظورتون نمیشم 🔮 من تاحالا ، نه شمارو دیدم نه این بچه رو . 🔮 اولین باره که دارم می بینمتون 🔮 حالا امرتون رو بفرمائید ؟! 🌸 جعفر ، دوباره ماجرای بچه را تعریف کرد 🌸 سپس بچه را تحویل پلیس داد 🌸 و به خانه برگشت ‌. 🌸 در خانه را که باز کرد 🌸 صدای خنده زهرا و بچه را شنید 🌸 به طرف اتاق رفت 🌸 دوباره همان بچه و همان تشت طلا بود . 🌸 جعفر ، با تعجب به زهرا نگاه کرد . 🌸 سپس یک نگاه به پشت سرش کرد 🌸 و یک نگاه به بچه انداخت . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی تنهاترین سردار 🇮🇷 در مورد امام حسن مجتبی 🇮🇷 قسمت سوم 🔮 @amoomolla
⛔️ 🌹 جای خواب بچه ها ، 🌹 باید از پدر و مادر جدا باشد . 🌹 با این کار ، هم وابستگی بچه ها کم میشه 🌹 هم پدر و مادر ، در مسائل عاطفی ، 🌹 راحت تر و آزادتر باشند . 🌹 امام علی علیه السلام می فرمایند : ☀️ اگر بچه ای هنگام آمیزش والدین ، ☀️ حتی نفس کَشیدن والدینش را بشنود ☀️ زناکار می شود . 🔮 @amoomolla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🇮🇷 Faithful 🌸 تلفظ 👈 فَیض فُل 🌸 ترجمه : مؤمن ، با ایمان ، با وفا 🌸 faithful to God 🌸 تلفظ : فَیض فُل تو گاد 🌸 ترجمه : به خدا وفادار باش 🔮 @amoomolla
🌹 مشق و دیکته مذهبی 🌹 🌹 ویژه کلاس اولی ها به پایین 🌹 🌸 س ( سین ) مثل : 🇮🇷 سوره ، سنگر ، سپاه ، سحر ، سمیع ، 🇮🇷 سردار سلیمانی ، سبحان ، 🇮🇷 سجده ، سجود ، سجاد ، ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 👈 دوستان گلم ! اگر شما هم ، کلمات مذهبی با حرف " سین " یادتان آمد ، به ما هم بگین تا به اشتراک بذاریم .
🌸 آی فیتیله آی فیتیله 🌸 جمعه ها روز تعطیله 😍 یه بیل به باغچه بزنید 😍 یه سر به غنچه بزنید 😍 آبی به کوچه بزنید 😍 بوسه به بچه بزنید 🌸 آی فیتیله آی فیتیله 🌸 جمعه ها روز تعطیله 😍 شادی رو پیمونه کنید 😍 غصه رو بی خونه کنید 😍 غسل روز جمعه کنید 😍 موهاتونو شونه کنید 🌸 آی فیتیله آی فیتیله 🌸 جمعه ها روز تعطیله 😍 تق و تق و تق در بزنید 😍 به همدیگه سر بزنید 😍 از خونه ها دل بکنید 😍 پرنده شید پر بزنید 🌸 آی فیتیله آی فیتیله 🌸 جمعه ها روز تعطیله 😍 جمعه روز عبادته 😍 روز نماز وحدته 😍 روز ظهور مهدیه 😍 روز عشق و محبته 🌸 آی فیتیله آی فیتیله 🌸 جمعه ها روز تعطیله 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت ششم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر گفت : 🌹 بله جناب سروان 🌹 همین سه چهار ساعت پیش ، 🌹 با خانمم اومدیم اینجا پیش شما 🌹 و این بچه رو تحویل تون دادیم 🌹 مگه یادتون نیست ؟! 🌹 گفتیم که دم در خونه پیداش کردیم 🌸 سروان جلیلی گفت : 👨🏻‍✈️ واقعاً متوجه منظورتون نمیشم 👨🏻‍✈️ من مطمئنم 👨🏻‍✈️ که نه امروز و نه روزای دیگه ، 👨🏻‍✈️ نه شمارو دیدم نه این بچه رو . 👨🏻‍✈️ اولین باره که دارم می بینمتون 👨🏻‍✈️ خب حالا امرتون رو بفرمائید ؟! 🌸 جعفر ، دوباره ماجرای بچه را تعریف کرد 🌸 سپس بچه را تحویل پلیس داد 🌸 و به خانه برگشت ‌. 🌸 در خانه را که باز کرد 🌸 صدای خنده زهرا و بچه را شنید 🌸 به طرف اتاق رفت 🌸 دوباره همان بچه و همان تشت طلا بود . 🌸 جعفر ، با تعجب به زهرا نگاه کرد . 🌸 سپس یک نگاه به پشت سرش کرد 🌸 و یک نگاه به بچه انداخت . 🌸 جعفر ، مات و مبهوت ، به زهرا گفت : 🌹 این بچه اینجا چکار می کنه ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 به من میگی ؟! به خودت بگو 🇮🇷 چرا بچه رو گذاشتی دم در و رفتی ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 من نذاشتم ؛ من بردمش کلانتری 🌹 من تحویلش دادم و برگشتم 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 بچه ، دم در خونه بود 🇮🇷 من فکر کردم تو گذاشتیش 🌸 جعفر ، با عجله و بدون بچه به کلانتری رفت 🌸 مستقیم به طرف سروان جلیلی رفت و گفت : 🌹 آقا بچه کجاست ؟! 🌸 سروان جلیلی در حال نوشتن گفت : 🌟 کدوم بچه ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 همون بچه ای که یک ساعت پیش ، 🌹 به شما تحویل دادم . 🌸 سروان جلیلی ، 🌸 خودکارش را روی دفتر گذاشت ؛ 🌸 و با تعجب نگاهی به جعفر کرد و گفت : 🌟 شما به بنده بچه دادید ؟! 🌸 جعفر گفت : ندادم ؟! 🌸 سروان جلیلی گفت : 🌟 شما حالتون خوبه ؟! 🌟 بنده تا حالا شمارو ندیدم 🌟 از صبح تا الآن که در خدمتتون هستم 🌟 هیچ بچه ای هم تو کلانتری ندیدم 🌸 جعفر به فکر فرو رفت 🌸 بهت زده به سروان جلیلی نگاه می کرد . 🌸 سکوت جعفر ، طول کشید . 🌸 سروان جلیلی گفت : 🌟 آقا حالتون خوبه ؟! 🌸 جعفر ، معذرت خواهی کرد 🌸 و از کلانتری بیرون آمد . 🌸 در حال قدم زدن ، با خودش حرف می زد 🌸 از بس غرق فکر بود 🌸 نفهمید چگونه به خانه رسید . 🌸 سپس در حیاط ایستاد و زهرا را صدا زد . 🌸 زهرا با لبی خندان و روحیه ای شاد ، 🌸 و با بچه که در بغلش بود ، 🌸 به طرف جعفر آمد و گفت : 🇮🇷 بله عزیزم چی شده ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 به نظرت ! من دیوونه شدم ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 نه قربونت برم 🇮🇷 تو عاقلترین مرد دنیایی . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
49.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی تنهاترین سردار 🇮🇷 در مورد امام حسن مجتبی 🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر ) 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 قسمت ۴۰۶ : دوستی دو طرفه 🇮🇷 از هر دست بدی، از همان دست می گیری 🔮 @amoomolla 🇮🇷 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن ۲ 🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت ۱۷ : نیرنگ کاراکان 🔮 @amoomolla ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کانال بایگانی فیلم و کارتون ، در سروش 📲 sapp.ir/iran_kartoon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت هفتم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر به زهرا گفت : 🌹 فکر کنم این بچه ، یه بچه معمولی نیست 🌹 هم میتونه تنهایی بیاد خونه 🌹 هم میتونه کاری بکنه که دیگران ، 🌹 هیچی یادشون نباشه 🌸 زهرا گفت : چطور ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 یادته صبح رفتیم بچه رو تحویل بدیم ؟! 🌹 وقتی برگشتیم چه اتفاقی افتاد ؟! 🌹 بچه رو تو خونه دیدیم 🌹 پلیس ، بچه رو نیاورده ، خودش اومده 🌹 دوباره که بچه رو فرستادم کلانتری 🌹 پلیسا ، بچه رو یادشون نبود 🌹 وقتی هم که برگشتم 🌹 شما فکر کردی ، من گذاشتمش پشت در ؛ 🌹 ولی بازم خودش به تنهایی اومده ؛ 🌹 برای سومین بار رفتم کلانتری ، 🌹 پلیسا ، نه منو یادشون بود نه بچه رو !!! 🌸 زهرا با تعجب به بچه نگاه کرد و گفت : 🇮🇷 یعنی این بچه ، استثنائیه ؟! 🌸 جعفر گفت : 🌹 نمی دونم ! شاید هم جادوگره یا آدم فضائیه 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 نه عزیزم اینجوری نگو 🇮🇷 این بچه ، شگفت انگیزه 🇮🇷 هر کی هست ، من دوستش دارم 🇮🇷 انگار خودش هم مارو دوست داره 🇮🇷 و حاضر نیست ما رو ترک کنه 🇮🇷 پس بذار پیش ما بمونه . 🇮🇷 بذار براش مادری کنم . 🌸 جعفر گفت : 🌹 پس پدر و مادرش چی ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 کدوم پدر و مادر ؟! 🇮🇷 پدر و مادرش اگه می خواستنش 🇮🇷 که دم در خونه ما نمیذاشتنش 🇮🇷 از کجا معلوم ، شاید هم پدر و مادر نداره 🌸 جعفر و زهرا ، تصمیم گرفتند 🌸 تا بچه را بزرگ کنند . 🌸 و از اینکه ، 🌸 احساس پدر و مادر شدن را تجربه کردند ، 🌸 خیلی خوشحال بودند . 🌸 و با هم قرار گذاشتند 🌸 تا از سر راهی و استثنایی بودن او ، 🌸 به کسی ، چیزی نگویند . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون اتل متل یه جنگل 🇮🇷 این داستان : دایره بازی 🔮 @amoomolla 👈 ما رو به دوستان خود ، معرفی کنید .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شهر موشکی 🇮🇷 قسمت ۲۱ : رزمایش موشکی 🔮 @amoomolla 🇮🇷 بچه ها ! با هم این کانال و تبلیغ کنیم
پاسخ : امام زمان عجل الله فرجه 🕌 در ماه ربیع الاول ، 🕌 امام زمان ، به امامت رسید ؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ داستان دختر شگفت انگیز ☀️ ☀️☀️☀️ قسمت هشتم ☀️☀️☀️ 🌸 جعفر گفت : ☀️ راستی زهرا ، اسمشو چی بذاریم ؟! 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 آخه اینم سواله ؟! 🇮🇷 این بچه دختره 🇮🇷 و هر دختری باید هم نام حضرت زهرا باشه 🌸 جعفر گفت : ☀️ دوست دارم اسمش مرکب باشه ☀️ مثل نازنین زهرا ، فاطمه زهرا ، و... 🌸 جعفر ، قرآنی که همراه بچه بود را گرفت 🌸 و بعد از نیت و خواندن دعا ، 🌸 استخاره گرفت و قرآن را باز کرد 🌸 و این آیه برایش آمد : ☀️ فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ ☀️ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ 🌸 جعفر با دقت ، چند بار آیه را خواند 🌸 و کلمات شیعه و عدو را نیز ، 🌸 چند بار تکرار کرد . 🌸 سپس لبخندی زد و گفت : 🌸 فهمیدم ، پیدا کردم : ☀️ شیعه فاطمه ، اسمشو میذاریم شیعه فاطمه 🌸 زهرا فکر و گفت : 🇮🇷 شیعه فاطمه ، خیلی عالیه 🇮🇷 تکراری هم نیست 🇮🇷 ولی ... تا حالا ندیده بودم 🇮🇷 کسی این اسم رو برای بچه اش بذاره 🌸 جعفر گفت : ☀️ خب همینش خوبه عزیزم ☀️ هم اسم نو و باکلاسه ☀️ هم اینکه تکراری هم نیست . ☀️ هم اسم فاطمه هم توش هست . 🌸 زهرا گفت : 🇮🇷 تو نابغه ای ، تو بی نظیری شوهرکم 🇮🇷 من بهت افتخار می کنم . 🌸 جعفر ، سینه اش را بالا برد و با لبخند گفت : ☀️ خیلی چاکریم حاج خانم ، کوچک شماییم 🌸 بچه را به بهداشت بردند . 🌸 اما بهداشت ، برگه حضانت از آنها خواست . 🌸 ولی جعفر خواهش و التماس کرد 🌸 که بدون برگه حضانت ، معاینه اش کنند 🌸 مسئول بهداشت ، قبول کرد ، 🌸 که بدون برگه حضانت ، بچه را معاینه کند . 🌸 بچه ، کاملا سالم بود . 🌸 وزن و همه چیز او ، خوب و طبیعی بود . 🌸 سپس دکتر با واکسن ، وارد شد 🌸 شیعه فاطمه ، ناگهان گریه کرد 🌸 دکتر ، نزدیک شیعه فاطمه شد 🌸 می خواست به او واکسن بزند 🌸 ولی ناگهان ناپدید شد . 🌸 دکتر و جعفر و زهرا ، تعجب کردند . 🌸 اما دکتر ، پس از مدتی فراموش کرد . 🌸 جعفر و زهرا به دنبال او گشتند 🌸 ولی او را ، پیدا نکردند . 🌸 از دیگران در مورد شیعه فاطمه پرسیدند ، 🌸 ولی همه می گفتند : 🌟 شما که بدون بچه اومدید 🌟 ما بچه ای دست شما ندیدیم . 🌸 جعفر و زهرا ، لبشان را کج کردند 🌸 و با تعجب ، به هم نگاه کردند 🌸 سپس جعفر گفت : ☀️ بیا عزیزم من می دونم کجاست . ☀️ اون حتماً رفته خونه 🌸 به خونه که رسیدند 🌸 بچه را در حال خنده و بازی دیدند . ☀️ ادامه دارد ... ☀️ ✍ نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla