🕋 مردگان ( و اهل قبور ) خود را زیارت کنید .
🕋 آنها با دیدار شما خوشحال میشوند .
✍ امام علی علیه السلام
📖 خصال ، ج ٢ ، ص ١٥٩
💫 روز پنج شنبه است
💫 و روز زیارت اهل قبور است
💫 مردگان ، دستشان از این دنیا کوتاه است
💫 و به شدت ،
💫 به خیرات و صدقات ما نیاز دارند .
💫 پس حداقل ، با فاتحه و صلوات و قرآن ،
💫 آنان را شاد کنیم .
💟 @ghairat
🌀 مناسب است که والدین ،
🌀 در گفتگوهای خانوادگی ،
🌀 داستانهای تربیتی و مذهبی ،
🌀 مطرح کنند .
🔮 @amoomolla
🍩 بر والدین لازم است
🍩 کودکان خود را ،
🍩 به نمازهای جمعه و جماعت ببرند
🍩 تا آنها بتوانند
🍩 صحنه های نماز را ،
🍩 از نزدیک ببینند .
🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پویانمایی زیبای مهارت های زندگی
📼 این قسمت : نیکی و نیکو
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
🇮🇷 #پویانمایی #کارتون #انیمیشن
🇮🇷 #کارتون_مهارتهای_زندگی
🔴 بچه های گلم !
❤️ ما باید خود را برای سربازی امام زمان آماده کنیم .
🔮 @amoomolla
42.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی سینمایی امین و اکوان
📼 بخش اول
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی
#امین_و_اکوان
🌸 انتظار ،
🌸 به معنای این است که ما باید خود را ،
🌸 برای سربازی امام زمان عجل الله فرجه ،
🌸 آماده کنیم ...
🌸 ما باید سرباز آن امام و منجی بزرگی شویم
🌸 که میخواهد
🌸 با تمام مراکز قدرت و فساد بین المللی ،
🌸 مبارزه کند .
🔮 @amoomolla
🌸 سرباز امام زمان بودن ،
🌸 احتیاج به خودسازی دارد ؛
🌸 احتیاج به آگاهی و روشن بینی دارد .
🔮 @amoomolla
50.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی سینمایی امین و اکوان
📼 بخش اول
🎥 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی
#امین_و_اکوان
🌹 والدین باید ،
🌹 به مسائل مذهبی کودکان اهمیت دهند
🌹 و آنها را از نظر مذهبی واکسینه کنند .
🌹 همچون واکسنی که ،
🌹 برای حفظ اطفال از بیماریهای مختلف مثل :
👈 وبا ، آبله ، فلج ، و... به کودک می دهند .
🔮 @amoomolla
🕋 بر والدین لازم است
🕋 تا کودکان خود را ،
🕋 به مجالس و محافل مذهبی ببرند .
🔮 @amoomolla
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹
🍡 قسمت اول 🍡
🌟 نازنین زهرا ، تنها دختر بابا محمد بود .
🌟 که در اوایل جنگ تحمیلی به دنیا آمد .
🌟 زندگی او ، سراسر درد و غم و غصه بود . 😔
🌟 او تا سن شش سالگی ،
🌟 که بابا محمدش زنده بود ،
🌟 خیلی کم پدرش را می دید .
🌟 محمد ، بیشتر وقتها ، در جبهه بود .
🌟 ولی وقتی به مرخصی می آمد ،
🌟 همه وقتش را با زن و بچه اش می گذراند .
🌟 و در این مرخصی ،
🌟 نه با دوستانش قرار می گذاشت
🌟 نه در جلسه ای شرکت می کرد .
🌟 بابا محمد ، در طول دوره مرخصی ،
🌟 در خانه بیکار نمی ماند .
🌟 و کارهای مربوط به خانه را انجام می داد .
🌟 گاهی ظرف ها را می شست
🌟 و گاهی لباس ها را می شست
🌟 آشپزخانه را تمیز می کرد
🌟 خانه را جارو می زد
🌟 گاهی غذا می پخت و...
🌟 و در همه کارهای خانه ،
🌟 به همسرش کوثر ، کمک می کرد .
🌟 آقا محمد ،
🌟 بازی کردن در خانه را خیلی دوست داشت .
🌟 و همیشه خانه را ، با شوخی و بازی ،
🌟 پر از خنده و شادی می کرد .
🌟 به طوری که همسایه ها نیز ،
🌟 از صدای شادی آنها شاد می شدند .
🌟 محمد ، هر روز در وقت نماز ،
🌟 با همسرش کوثر و دخترش نازنین زهرا ،
🌟 برای نماز جماعت به مسجد می رفتند .
🌟 نازنین زهرا نیز ، زبانی شیرینی داشت .
🌟 و بازی هایش ، با مزه و با نمک بود .
🌟 به طوری که همه اهل مسجد ،
🌟 عاشق او شده بودند .
🌟 نازنین زهرا ،
🌟 هر شب در آغوش پدرش می خوابید
🌟 و به داستان های قشنگش گوش می داد .
🌟 و تا زمانی که بابا هست ،
🌟 سمت هیچ کس دیگه ای نمی رفت
🌟 حتی سمت مامانش نمی رفت .
🌟 او از بابا محمدش ، چیزهای زیادی یاد گرفت
👈 مثل شعر ، نقاشی ، قرآن ، اذان ، نماز و...
🌟 اما نمی دانست که این مرخصی ،
🌟 آخرین دیدار او با پدر بود ...
🍡 ادامه دارد 🍡
✍ نویسنده : حامد طرفی
🔮 @amoomolla
🍎 در یک روز زیبا ،
🍎 بچه های امام کاظم علیه السلام ،
🍎 مشغول بازی و تفریح بودند .
🍎 یکی از بچه های همسایه ،
🍎 حرف زشتی به یکی از فرزندان امام گفت
🍎 ولی زود پشیمان شد و عذرخواهی کرد .
🍎 امام ، با دیدن آنها ، لبخندی زدند
🍎 سپس آنها را احضار کردند
🍎 و به آنان گفت :
🕋 فرزندانم ! به شما وصیتی می کنم
🕋 که هر کس آن را به خاطر سپارد
🕋 هلاک نمی شود .
🍎 بچه ها ، با ذوق و اشتیاق گفتند :
🌷 بفرمائید پدر جان !
🌷 ما دوست داریم بشنویم .
🍎 امام کاظم فرمودند :
🕋 اگر کسی نزد شما آمد
🕋 و در گوش راستتان حرف زشتی گفت
🕋 و سپس در گوش چپتان عذرخواهی کرد
🕋 و گفت : چیزی نگفته ،
🕋 عذر او را بپذیرید .
🍎 بچه ها ، بعد از سخن امام ،
🍎 نزد پسر همسایه رفتند و او را بخشیدند
🍎 با او بازی کردند .
🔮 @amoomolla
🌷 شعر کودکانه امام کاظم علیه السلام 🌷
🌹 سیاه چالای بغداد
🌹 خونه این آقا بود
🌹 چهارده سالی می شد
🌹 امام تو زندونا بود
🌹 تو بیست و پنج رجب
🌹 رفت امام از این دیار
🌹 تو کاظمین مرقدش
🌹 نور می پاشه به زوار
🔮 @amoomolla
#امام_کاظم #امام_موسی_کاظم
🌷 شعر کودکانه امام کاظم علیه السلام 🌷
☀️ همیشه در زنجیر
☀️ همیشه در زندان
☀️ دلش پر از غصه
☀️ لبش ولی خندان
☀️ همیشه در سجده
☀️ همیشه در تکبیر
☀️ همیشه میخواند او
☀️ نماز را در زنجیر
☀️ سیاه چاله و نور
☀️ ستاره ای در بند
☀️ سکوت و تاریکی
☀️ عبادت و لبخند
☀️ همیشه خشم او
☀️ برای ظالم بود
☀️ امید مظلومان
☀️ امام کاظم بود
✍ شاعر : جعفر ابراهیمی (شاهد)
🔮 @amoomolla
#امام_کاظم #امام_موسی_کاظم
🌸 چیستان و معماهای مذهبی
🌸 از شناسنامه امام کاظم علیه السلام
🕋 ۱. نام مبارک امام هفتم شیعیان ؟!
👈 موسى
🕋 ۲. لقب امام موسی علیه السلام ؟!
👈 كاظم
🕋 ۳. نام پدر امام موسی کاظم ؟!
👈 جعفر
🕋 ۴. نام مادر امام موسی کاظم ؟!
👈 حمیده
🕋 ۵. ماه ولادت امام کاظم علیه السلام ؟!
👈 ذی الحجه
🕋 ۶. سال شروع امامت امام کاظم :
👈 ۱۴۸ ه . ق
🕋 ۷. سن شروع امامت امام کاظم :
👈 ۲۰ سالگى
🔮 @amoomolla
#امام_کاظم #امام_موسی_کاظم
🌸 چیستان و معماهای مذهبی
🌸 از شناسنامه امام کاظم علیه السلام ۲
🕋 ۸. روز و ماه شهادت امام کاظم علیه السلام :
👈 ۲۵ ماه رجب
🕋 ۹. سال شهادت امام کاظم علیه السلام :
👈 ۱۸۳ ه . ق
🕋 ۱۰. علت شهادت امام کاظم علیه السلام :
👈 مسمومیت با خرماى زهرآلود
🕋 ۱۱. قاتل امام کاظم علیه السلام :
👈 یحیی برمکی به دستور هارون الرشید
🕋 ۱۲. محل دفن امام کاظم علیه السلام :
👈 كاظمین
🕋 ۱۳. تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام :
👈 ۲۷ فرزند ؛ ۱۸ پسر و ۱۹ دختر
🔮 @amoomolla
#امام_کاظم #امام_موسی_کاظم
44.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای عملیات سامرا
🇮🇷 قسمت اول
🔮 @amoomolla
51.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال شب های برره
😂 کمدی ، طنز ، تخیلی
📼 قسمت ۳۲ : تازه وارد
🎥 @kartoon_film
👨🏻🏫 @amoomolla
#سریال #فیلم #شب_های_برره
رای ما جلیلی
salavat_bar_emam_kazem_0.mp3
539.4K
📝 زیارت نامه #امام_کاظم علیه السلام
🌷 اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلَى الاْمینِ الْمُؤْتَمَنِ
🌷 مُوسَى بْنِ جَعْفَر
🌷 اَلْبَرِّ الْوَفِىِّ ، اَلطّاهِرِ الزَّکِىِّ ،
🌷 اَلنُّورِ الْمُبینِ
🌷 اَلْمُجْتَهِدِ الْمُحْتَسِبِ،
🌷 اَلصّابِرِ عَلَى الاَْذى فیکَ
🌷 اَللّـهُمَّ وَ کَما بَلَّغَ عَنْ ابآئِهِ
🌷 مَا اسْتُودِعَ مِنْ اَمْرِکَ وَ نَهْیِکَ
🌷 وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ
🌷 وَ کابَدَ اَهْلَ الْعِزَّةِ وَ الشِّدَّةِ
🌷 فیما کانَ یَلْقى مِنْ جُهّالِ قَوْمِهِ
🌷 رَبِّ فَصَلِّ عَلَیْهِ
🌷 اَفْضَلَ وَ اَکْمَلَ ما صَلَّیْتَ
🌷 عَلى اَحَد مِمَّنْ اَطـاعَکَ
🌷 وَنَصَحَ لِعِبادِکَ ، اِنَّکَ غَفُورٌ رَحیمٌ .
🏴 شهادت امام موسی ابن جعفر علیه السلام تسلیت باد
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹
🍡 قسمت دوم 🍡
🌸 نازنین زهرا در مسجد ،
🌸 چادر سفید و گلدارش را می پوشید
🌸 و کنار بابا محمدش می نشست
🌸 و نماز و قرآن می خواند .
🌸 از اینکه کنار پدرش بود ،
🌸 خیلی خوشحال و شاد و خندان بود .
🌟 اما بابا محمد ، باید دوباره به جبهه برگردد .
🌟 با خانمش هماهنگ کرد که اول صبح ،
🌟 قبل از اینکه نازنین زهرا بیدار شود ،
🌟 وسایلش را آماده کند تا از خانه خارج شود .
🌟 کوثر با گریه و غمگین ، تا صبح بیدار ماند .
🌟 و وسایل سفر محمد را آماده می کرد .
🌟 لباس جنگ محمد را اتو زد .
🌟 محمد نیز ساعت سه بیدار شد .
🌟 و نماز شب را ، مثل همیشه ،
🌟 با حالتی گریان خواند .
🌟 و در برابر خدا گریه و زاری نمود .
🌟 و برای همه همسایه ها دعا کرد .
🌟 هنوز اذان صبح نگفته بود .
🌟 محمد ، خود را آماده رفتن کرد .
🌟 کوثر گفت :
🌹 عزیزم بهتر نیست همین جا نمازت رو بخونی
🌹 و بعد از نماز ، به سفر بری ؟!
🌟 محمد با لبخند گفت :
🌸 نه عزیزم !
🌸 می ترسم بچه بیدار بشه
🌸 بهتره برم مسجد نماز بخونم
🌟 محمد ، لباس رزمش را پوشید .
🌟 و آرام به طرف حیاط خانه رفت .
🌟 با همسرش ، در حال خداحافظی بود ،
🌟 که ناگهان ،
🌟 نازنین زهرا از خواب بیدار شد .
🌟 و بابا محمد را ، در کنار خودش ندید .
🌟 به طرف جانمازی او رفت ،
🌟 اما باز او را پیدا نکرد .
🌟 سرآسیمه و ترسان ، دنبال پدرش می گشت
🌟 سپس با سرعت به سمت حیاط خانه رفت
🌟 وقتی پدرش را در حال رفتن دید ،
🌟 گریه کرد و به شلوارش چسبید .
🌟 و با التماس و خواهش و زاری ،
🌟 از او خواست که برگردد .
🌟 کوثر ، نازنین زهرا را گرفت
🌟 و سعی کرد تا او را از محمد دور کند
🌟 اما نازنین زهرا ، شلوار پدرش را ،
🌟 گرفته بود و رها نمی کرد .
🌟 و با گریه و چشمانی اشکبار گفت :
🌹 بابا تو رو خدا نرو ،
🌹 منو تنها نذار
🌹 تو که بری
🌹 دیگه کسی با من بازی نمی کنه
🌹 بابا من دوستت دارم
🌹 به خدا دیگه اذیتت نمی کنم
🌹 دیگه نمی گم موهامو شونه بزن
🌹 دیگه نمی گم برام چیزی بخر
🌹 دیگه نمی گم منو بذار رو شونه هات
🌹 دیگه نمیگم منو پارک ببر
🌹 بابا آفرین نرو
🌹 اگه منو دوست داری ، نرو
🌹 اگه بری به خدا ناراحت می شم
🌹 مثل دختر امام حسین ،
🌹 به خدا دق می کنم ، می میرم .
🌹 اگه بری دیگه کی نازم کنه ؟
🌹 کی منو می خندونه ؟
🌹 کی برام شعر می خونه ؟
🌹 کی منو مسجد می بره ؟
🌹 کی منو بغل می کنه ؟!
🍡 ادامه دارد 🍡
✍ نویسنده : حامد طرفی
💟 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی
🇮🇷 این قسمت : الگوی واقعی
🔮 @amoomolla
🇮🇷 #کارتون #انیمیشن #فیلم #سینمایی
🇮🇷 #کارتون_مهارتهای_زندگی
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹
🇮🇷 یه شب تو غار حرا
🇮🇷 شنیده شد یک ندا
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 بهش میگفت اون صدا
🇮🇷 غار شده بود پر از نور
🇮🇷 دنیایی از ستاره
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 صدا می گفت دوباره
🇮🇷 محمد در جواب گفت :
🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟
🇮🇷 من که سواد ندارم
🇮🇷 خواندن نمیتوانم !
🇮🇷 فرشته گفت به نامِ
🇮🇷 پروردگارت بخوان
🇮🇷 من جبرییلِ اویم
🇮🇷 تویی رسول زمان
🇮🇷 در بیست و هفت رجب
🇮🇷 محمد شد ، پیامبر
🇮🇷 در روز عید مبعث
🇮🇷 شده بر مردم رهبر
🇮🇷 به جای بت پرستی
🇮🇷 آورد خدا پرستی
🇮🇷 با آیه های روشن
🇮🇷 رفتش به جنگ پستی
🇮🇷 خدیجه و علی زود
🇮🇷 ایمان آوردن به او
🇮🇷 اونها بودن اولین
🇮🇷 مسلمانِ خدا جو
🔮 @amoomolla
#مبعث #عیدمبعث #پیامبر #محمد #حضرت_محمد
🌹🌟 داستان نازنین زهرا 🌟🌹
🍡 قسمت سوم 🍡
🌟 محمد ، با چشمی گریان و پر از اشک ،
🌟 روی زانو نشست .
🌟 و دخترش را بغل کرد .
🌟 و با دستش ، موهایش را نوازش کرد .
🌟 و با چشمانی گریان به او گفت :
🌹 دختر گلم ، عزیز بابا !
🌹 من که تنهات نمی ذارم
🌹 من همیشه باهاتم
🌹 من خیلی دوستت دارم
🌹 تو نفس منی ، تو عشق بابایی
🌹 منم بدون تو می میرم گلم .
🌹 دیگه حرفی از مُردن نزن جوجوی من
🌹 من همیشه پیشتم عزیزم .
🌟 کوثر و محمد ، در حیاط خانه نشستند
🌟 و به خاطر حرفهای نازنین زهرا ،
🌟 با هم گریه می کردند .
🌟 سپس محمد ، برای دخترش داستانی خواند
🌟 تا خوابش گرفت .
🌟 کوثر نیز ، آرام دخترش را ،
🌟 از بغل باباش گرفت .
🌟 و به محمد اشاره کرد تا برود .
🌟 محمد نیز ، آرام بلند شد
🌟 همسرش را بوسید
🌟 و از او خداحافظی کرد و رفت .
🌟 کوثر نیز ، با چشمانی اشک آلود ،
🌟 برای محمد دست تکان داد .
🌟 محمد ، با غیرت تمام و به امر رهبرش ،
🌟 از ناموس و وطنش دفاع کرد .
🌟 ولی دیگر هیچ وقت به خانه برنگشت
🌟 حتی جنازه اش مفقود شد .
🌟 و نازنین زهرایش را ،
🌟 با یک عالمه غم و غصه و تنهایی ،
🌟 به دست مردم سپرد و رفت .
🌟 بعدها فهمیدند
🌟 جنازه محمد به دست دشمن افتاد
🌟 و آن نامردها هم ، به جنازه اش رحم نکردند .
🌟 سرش را از تن جدا کردند
🌟 سینه اش را شکافتند
🌟 دل و جگرش را در آوردند
🌟 و او را زیر پا ، له کردند .
🍡 ادامه دارد 🍡
💟 @amoomolla