✍ شعر در وصف شهر حُر واقع در شوش
💎 بچه های شهر حُر
💎 گران و زیبا چون دُر
💎 برادرند با همه
💎 از فارس تا عرب و لُر
💎 در غیرت و شجاعت
💎 در حیا و قناعت
💎 مشهورن توی عالم
💎 در طاعت و عبادت
🇮🇷 @amoomolla
😍 #خنده #شوخی #طنز #جوک
😍 دقت کردم بعضیا ،
😍 صداشون آرامبخشه ، پر از آرامشه
😍 وقتی با کسی حرف میزنن ،
😍 به آدم ، عشق و آرامش میدن ...
😍 هر کسی هم کنار اونا بشینه ، آروم میشه
😍 اگه باور نداری ،
😍 بیا با من حرف بزن تا با چشم خودت ببینی
😂😂😂😂
🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت چهارم
🚥 پدر و مادرم تا مدتی ،
🚥 بدون اینکه کسی بفهمه شیعه شدند .
🚥 اما جاسوسان شهر ،
🚥 وقتی ارتباط پدر با مسجد شیعیان را دیدند
🚥 فهمیدند که خبرایی شده
🚥 فهمیدند که پدرم شیعه شده
🚥 بعد از آن ،
🚥 آزار و اذیت های اطرافیان شروع شد .
🚥 فامیل و همسایه ها ، به جان ما افتادند .
🚥 و درد و رنج ما زیاد شد .
🚥 هر روز از طرف فامیل پدر و مادرم ،
🚥 تهدید می شدیم.
🚥 هر وقت مادرم را ،
🚥 تنها در کوچه و بازار می دیدند ،
🚥 جلوی او را می گرفتند
🚥 مزاحم او می شدند
🚥 به او سیلی می زدند ،
🚥 او را دعوا می کردند ،
🚥 به او حرفهای زشت می زدند .
🚥 گاهی آنقدر دستشان قوی بود
🚥 که جای دست و سیلی ،
🚥 روی صورت چون ماه مادرم نقش می بست .
🚥 روزایی که همراهش بودم
🚥 و این صحنه های وحشیانه را می دیدم
🚥 غیرتی میشدم ، داغ می کردم
🚥 و دعواشون می کردم
🚥 ولی قدم کوتاه بود ، دستم نمی رسید
🚥 تا نگذارم سیلی بزنند
🚥 قدرتی نداشتم تا دستشان را بشکنم
🚥 زورم نمی رسید تا از مادرم دفاع کنم
🚥 فقط گریه می کردم
🚥 و از مردم کمک می خواستم
🚥 اما انگار ، هیچ مردی در شهر نبود
🚥 تا به داد ما برسد .
🚥 یکی از دوستان پدرم ، به ما هشدار داد
🚥 که یک خارجی دارد مردم را تحریک می کند
🚥 تا به جان ما بیفتند و ما را آزار دهند
🚥 ما هیچ وقت نفهمیدیم آن خارجی کی بود
🚥 پدرم را از کارش اخراج کردند
🚥 پولهایش داشت تمام می شد
🚥 آشپزخانه و یخچالمان خالی شده بود
🚥 مردم شیعه توسط دوستمون که سنی بود
🚥 برامون غذا و خوراکی و میوه فرستادند
🚥 پدر و مادرم تصمیم گرفتند
🚥 تا از آن شهر ، خارج شویم .
🚥 دوباره دوست پدرم آمد و گفت :
🌷 عبدالحمید ، جاسوسان وهابی ،
🌷 به دستور همون خارجی که گفتم
🌷 دارن مردم و فامیل شمارو تحریک می کنن
🌷 که نذارن از این شهر بیرون بری
🚥 فامیل ما ، به طرف خانه ما حرکت کردند
🚥 تا مانع فرار ما بشوند .
🚥 از کوچه پشتی بیرون رفتیم ،
🚥 مادرم باردار بود و ماه پنجمش بود
🚥 به خاطر همین نمی توانست سریعتر راه برود
🚥 ناگهان جمعیت زیادی را ، در مقابلمان دیدیم .
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
😍 #خنده #شوخی #طنز #جوک
😍 اولین دانشمندانی که ،
😍 به فن آوری نانو دست پیدا کردند ،
😍 ما ایرانی ها بودیم …
😍 نان و پنیر ، نان و گوجه ، نان و خیار ،
😍 نان و پنیر و هندونه ، نانو پنیر و گردو ...
😂😂😂😂
😍 ما تو خونمون ،
😍 از این فن آورى زیاد استفاده می کنیم!!!
😍 شما چی ؟!! 🤣😆😁😃
💟 @ghairat
💎 گریه خوبه یا که نه
💎 جواب بدین بچه ها
💎 گریه چیز خوبیه
💎 اگر که باشه به جا
💎 مثل حضرت یعقوب
💎 که گریه کرد حسابی
💎 به خاطر یوسفش
💎 نداشت خوراک و خوابی
💎 گریه برای حسین
💎 خیلی خیلی قشنگه
💎 پاک می کنه دلارو
💎 با بدی ها می جنگه
💎 امام عصر ما هم
💎 در عزای جدشون
💎 اشک میریزن همیشه
💎 مثل ابر آسمون
💎 خوبه برای حسین
💎 گریه کنیم همیشه
💎 چشمی که گریه کرده
💎 بهشت نره ، نمیشه
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
🔮 از تک تک آدما ، اگه بپرسیم :
🔮 تا حالا شده
🔮 یک مشکلی براتون پیش اومده باشه
🔮 که هیچ کسی قادر به حل اون نبود ؟!!!
👈 بدون استثناء همه میگن بله ولی حل شد
🔮 یه سری مشکلات هستن
🔮 که فقط با دعا و عنایت خدا ، حل میشن ،
🔮 فقط خودش می تونه
🔮 اسباب حل مشکلات رو فراهم کنه
🔮 البته این دلیل نمیشه که ما تلاش نکنیم
🔮 از ما حرکت ، از خدا برکت
🇮🇷 @ghairat