فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_در_خانه
🎲 دقت و تمرکز
👶 ویژه کودکان 4 تا 7 سال 👶
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/amoomolla
#بازی_مهدوی
#مسابقه_مهدوی
🎯اسم این مسابقه (به من بگو با این حرف) می باشد.
👨🏫مربی به دانش آموزان می گوید چند ویژگی منتظران امام زمان علیه السلام را بگوید که با حرف (م) شروع شود. (البته با حروف دیگر هم می توان این بازی را اجرا کرد)
هر دانش آموزی که ویژگی های بیشتری را با حرف مورد نظر بگوید برنده مسابقه است.
✅نمونه: (برخی از ویژگی های منتظران امام مهدی علیه السلام که با حرف (م) شروع می شود.)
📿مومن
💝مهربان
🙏مودب
👨منظم
🕋مخلص
🏔مقاوم
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
http://eitaa.com/amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یا_رقیة_بنت_الحسین🥀
در خرابه دختری جا مانده است
حسرت دیدار بابا مانده است
از فراق دیدن روی پدر
کنج این ویرانه تنها مانده است
دخیلک_یا_رقیة🌹🍃🥀
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💰 بهترین سرمایه گذاری فردی و اجتماعی
💰 بهترین وسیله آرامش
💰 و حال خوب شما در آینده
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از غیرتی ها : اخلاق خانواده ، همسرداری و آرامش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 مراقب زندگیمون باشیم
😍 به خاطر حرف دیگران یا دشمنان
😍 به جون هم نیفتیم
😍 و با هم دشمنی نکنیم .
😍 اصلاح طلب و اصول گرا
😍 استقلال و پیروزی
😍 حوزه و دانشگاه
😍 سپاه و نیروی انتظامی و ارتش
😍 ملت و دولت
😍 عرب و لر و ترک و فارس و...
😍 همه با هم برادریم
😍 نذارید دشمن بین ما اختلاف بندازه
🇮🇷 @ghairat
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر ۲
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
💥 #بازی_اختلاف_تصاویر ۳
🏙 بچه های گلم !
👈 ۵ اختلاف در تصویر پیدا کنید .
🇮🇷 @amoomolla
38.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 قصه صوتی تصویری کودکانه
👈 حالا شدی کلاس اولی
🎧 با هدفون بشنوید تا در محیط سه بعدی داستان قرار بگیرید.
🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مشکلات ، سراغ سحر و جادو نرید لطفاً...
سحر و جادو ، زندگی شما و اطرافیانتون رو تحت تاثیر قرار میده
#احکام
#احکام_به_زبان_ساده
#سحر_و_جادو
🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚
قسمت هشتم
🚥 بُغض ، مثل تکه ای استخوان ،
🚥 گلوی مرا می فشرد .
🚥 نمی گذاشت صدای گریه ام ، بیرون بیاید .
🚥 مادرم را بغل کردم .
🚥 و سرم را ، روی سینه اش گذاشتم .
🚥 و شروع کردم به درد و دل کردن :
🌷 مامانی پاشو گلم
🌷 پاشو با من حرف بزن
🌷 کاشکی دیشب خوابم نمی برد
🌷 و حرفهایت را تا آخر ، گوش می دادم
🌷 مامان پاشو ...
🌷 ببین دارم گریه می کنم
🌷 پاشو به من بگو : فرشته ها که گریه نمی کنند
🌷 مامان اگر پانشی ، باهات قهر میکنم
🌷 مگر خودت نگفتی که این غمها تمام می شوند
🌷 مشکلات ، حل می شوند .
🌷 پس چرا بدبختی های ما تمام نمی شود ؟
🌷 مگر نگفتی غصه نخورم
🌷 پس چرا خودت از غصه دق کردی
🚥 ناگهان ؛ بُغضم ترکید و گریه کردم .
🚥 جیغ کشیدم ، فریاد زدم
🚥 و با چشمانی پر از اشک ،
🚥 مادرم را ، محکم بغل کردم .
🚥 پدرم نیز ، وقتی صدای گریه های مرا شنید
🚥 با عجله به طرف من آمد .
🚥 بالای سرم ایستاد
🚥 با دیدن مادرم ، مظلومانه به او خیره شد
🚥 اشکهایش از چشماش ،
🚥 به سمت ریش بورش می افتاد
🚥 از اتاق بیرون رفتم
🚥 تا پدر راحت گریه کند و از من خجالت نکشد
🚥 از در نیمه باز اتاق ، به او نگاه می کردم
🚥 خشکش زده بود
🚥 آرام روی زانو افتاد و فریاد کشید
🚥 و مادرم را صدا می زد .
🚥 پدرم با صدای بلند ، مثل زنان ،
🚥 گریه می کرد و ضجه می زد .
🚥 تا حالا ندیدم او اینطوری گریه کند
🚥 او خیلی مادرم را دوست داشت
🚥 تا یک ساعت ،
🚥 با جسم بی روح مادرم درد دل می کرد .
🚥 اشک می ریخت و می گفت :
💎 خانمم ! حالا دیدی رفیق نیمه راه شدی ؟
💎 دیدی مرا تنها گذاشتی ؟!
💎 دیدی پشتم را شکستی ؟!
💎 دیدی رفتی و مرا ،
💎 بین این آدمای پست ، رها کردی ؟!
💎 آخر من بدون تو چکار کنم ؟!
💎 بدون تو من کجا برم ؟
💎 تو بودی که همیشه همراهم بودی
💎 پس چرا کم آوردی ؟!
💎 پاشو نگاهم کن
💎 که نگاهت دوای هر درد من است
💎 نگاهت برای من یک دنیا ارزش دارد
💎 پاشو خانومی !
💎 به خدا غیر از تو ،
💎 دیگه محرم و مرهم ندارم
💎 پاشو که دارد روح از بدنم پر می کشد
💎 پاشو و به حرفهایم گوش کن
💎 هنوز کلی حرف در دلم مانده
💎 و جز به تو ، به کسی نمی توانم بگویم .
💎 آخر بعد از تو ، آرامبخش من کیست ؟
💎 یار شبهای دلتنگی من کیست ؟
💎 همزاد روزهای بی قرارم کیست ؟
💎 کیست که اشکهایم را پاک می کند ؟
💎 قرار بود سنگ صبورم باشی ؟!
💎 قرار بود سرنوشت زیبایم باشی ؟!
💎 قرار بود مثل کوه ، پشت و پناهم باشی ؟!
💎 پس چی شد ؟ نکند کم آوردی ؟
💎 پاشو مرا ببین ... که در غل و زنجیر جنونم .
💎 پاشو ببین مظلومیت مرا .
💎 پاشو ببین تنهایی های مرا .
🚥 پدر آنقدر گریه کرد
🚥 که از حال رفت و روی مامان افتاد
🚥 اما ناگهان ... لبهای مامان تکان خورد ...
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla