eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
28.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای شکرستان 🇮🇷 رده سنی : خردسال ، کودک و نوجوان 🇮🇷 قسمت دهم 🔮 @amoomolla
42.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شش قهرمان و نصفی 🇮🇷 طنز ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت ۱۱ 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۸ 🐈 🐈 🐈 🌸 شکارچی از روی ناراحتی و عصبانیت ، 🌸 دستش را بالا برد 🌸 تا به صورت شیعه فاطمه سیلی بزند 🌸 اما شیعه فاطمه ، همچنان سنگ در دستش را 🌸 به طرف شکارچی گرفته بود . 🌸 و به چشم های شکارچی نگاه می کرد . 🌸 ناگهان چشم شکارچی ، به سنگ افتاد . 🌸 آن سنگ به رنگ طلا ، در آمده بود . 🌸 شکارچی با دیدن تغییر رنگ سنگ ، 🌸 دستش را پایین آورد . 🌸 و سنگ را برداشت و بررسی کرد . 🌸 سپس سنگ را به زمین سائید . 🌸 تا ببیند رنگش می رود یا نه . 🌸 اما شگفت زده دید که رنگ آن عوض نشد . 🌸 به شیعه فاطمه و زهرا گفت : ☀️ شما همین جا باشید تا من بیام 🌸 شکارچی ، به طلافروشی رفت 🌸 و سنگ را به او نشان داد . 🌸 طلافروش با تعجب به شکارچی نگاه کرد . 🌸 شکارچی گفت : چیزی شده ؟ 🌸 طلافروش گفت : 🌟 اینو از کجا آوردی ؟ 🌸 شکارچی گفت : چطور مگه ؟ 🌸 طلافروش گفت : 🌟 این یک طلای خالصه 🌟 همه جای دنیا رو بگردی ، 🌟 هیچ جا مثل اینو پیدا نمی کنی . 🌸 شکارچی گفت : چقدر می ارزه ؟ 🌟 طلافروش گفت : 🌟 کم کمش ، ۵۰۰ میلیون تومان 🌸 شکارچی ، طلا را گرفت 🌸 و به طلافروشی دیگری رفت . 🌸 آن طلافروش نیز همان را به شکارچی گفت . 🌸 شکارچی ، نزد شیعه فاطمه برگشت 🌸 و با تعجب گفت : ☀️ تو کی هستی ؟ اینو از کجا آوردی ؟ 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 فکر کنید مامور خدا هستم 👑 تا شما و این گربه ها رو نجات بدم 🌸 شکارچی گفت : ☀️ چطوری این سنگو ، طلا کردی ؟ 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 این کار من نبود ، کار خدا بود . 👑 و خداوند بر هر کاری قادر و تواناست . 🌸 شکارچی نگاهی به زهرا انداخت . 🌸 زهرا نیز با چشم هایش ، 🌸 حرفهای شیعه فاطمه را تایید کرد 🌸 شکارچی ، پس از آن ، دیگر چیزی نگفت . 🌸 به طرف قفس ها رفت ، 🌸 و گربه ها را آزاد کرد . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
🌸 قلب نوجونان و کودکان ، 🌸 مانند زمین خالی است . 🌸 هر تخمی را که در زمین خالی ، 🌸 افشانده شود ، به خوبی می‌ پذیرد . 🌸 کودکان و نوجوانان نیز ، 🌸 نسبت به دریافت و پذیرش مفاهیم دینی 🌸 و اصول تربیتی و اخلاقی ، 🌸 سریع تر از دیگرانند . 🌸 پس بر والدین لازم است 🌸 که در ذهن کودکان خود ، 🌸 بذر محبت به خدا بکارند . @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای آرمن 🇮🇷 تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت نهم : ورود به زیرزمین 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای مهارت های زندگی 🇮🇷 این قسمت : فرهنگ به چین می رود 🔮 @amoomolla 🎥
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای رعنا دختر دهقان 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla 🎥 🎥
43.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال نابرده رنج 🇮🇷 طنز ، کمدی ، ماجراجویی ، معمایی 🇮🇷 قسمت هفتم 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۱۹ 🐈 🐈 🐈 🌸 شکارچی ، گربه ها را آزاد کرد 🌸 و هر کدام از گربه ها ، به طرفی رفتند . 🌸 بچه گربه ها ، به آغوش مادرشان بازگشتند 🌸 مادر بچه گربه ها نیز ، 🌸 از شیعه فاطمه تشکر کرد و رفت . 🌸 فرامرز هم ، به طرف شیعه فاطمه آمد . 🌸 و از او تشکر کرد . 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 خواهش می کنم وظیفه ام بود 👑 ولی انگار تو یک انسانی ؟ 🐈 فرامرز گفت : از کجا فهمیدی ؟ 👑 شیعه فاطمه گفت : 👑 از دو فرشته نگهبانی که ، 👑 روی دوش شما هستند فهمیدم . 👑 همه انسانها ، دو فرشته‌ی نگهبان دارند 👑 یکی در شانه سمت چپ ، 👑 یکی هم در شانه سمت راست . 🌸 فرامرز ، آهی کشید و حسرتی از دل برآورد 🌸 و با ناراحتی گفت : 🐈 آره من انسان بودم 🐈 ولی خدا از من انتقام گرفت 🐈 من خدا رو از خودم نامید کردم 🐈 خودم و بالاتر از خدا گرفتم 🐈 به مقدساتش بی احترامی کردم 🐈 به خاطر همین ، اونم منو گربه کرد 🌸 شیعه فاطمه گفت : 👑 اگه خدا دوستت نداشت 👑 حتما تا ابد مسخت می کرد 👑 و کسی که مسخ بشه ، 👑 فرشته های مراقب ، از دوشش پرواز می کنن 👑 و بعد از سه روز ، حتما می میره 👑 اما با وجود این فرشته ها روی شونه شما ، 👑 معلومه که موقتا گربه شدی . 👑 پس تلاشتو بکن تا زودتر دوباره انسان بشی 🐈 فرامرز با ناراحتی گفت : 🐈 دلم برای مادرم تنگ شده . 👑 شیعه فاطمه گفت : 👑 خونتون کجاست ؟ 👑 آدرستو بگو تا ببرمت اونجا ؟! 🐈 فرامرز گفت : 🐈 چندبار می خواستم برم خونه 🐈 ولی نشد ، موفق نشدم 🐈 حالا هم نمی دونم با چه رویی برگردم ؟! 🐈 من خیلی مادرم رو اذیت کردم 🐈 خیلی مردم و همسایه هارو اذیت کردم 🐈 همیشه مزاحم ناموس مردم می شدم . 🐈 با وجود اینکه دلم می خواد مادرم و ببینم 🐈 ولی فعلا نمی تونم بر گردم خونه 🐈 اگه خدا بخواد می خوام خودمو پیدا کنم 🐈 می خوام خودم و خدامو بشناسم ، 🐈 و به عنوان یک انسان به خونه برگردم 🐈 به هر حال ، ممنون که نجاتمون دادی 🍎 شیعه فاطمه لبخندی زد و گفت : 👑 خواهش می کنم ، قابلی نداشت 👑 مواظب خودت باش 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت س
🌹 آموزش مفاهیم دینی به زبان انگلیسی 🌹 🌹 موضوع : دعای سلامتی امام زمان 🌹 قسمت چهارم 🕌 حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً 🕌 until such time when you 🕌 bestow upon him the honor 🕌 of heading the (Divine) Government 🕌 آنتِل ساچ تایم وِن یو 🕌 بِستو اِپان هیم دِ هانِر 🕌 آف هِدِن دِ دِواین گاوِرمِنت 🔮 @amoomolla
✍ مفردات انگلیسی دعای سلامتی امام زمان 🌸 until ( آنتِل ) 👈 تازمان ، تا وقتی که 🌸 such time ( ساچ تایم ) 👈 چنین زمانی 🌸 when ( وِن ) 👈 وقتی که 🌸 you ( یو ) 👈 تو ، شما 🌸 bestow ( بِستو ) 👈 بخشیدن، عطاء کردن 🌸 upon ( اِپان ) 👈 بر 🌸 him ( هیم ) 👈 به او 🌸 the honor ( دِ هانِر ) 👈 غیرت ، افتخار ، خوشنامی ، آبرو، نجابت ، احترام ، عزت ، شرافت ، فخر ، شرف 🌸 heading ( هِدِن ) 👈 عنوان 🌸 Divine ( دِواین ) 👈 الهی ، خدایی 🌸 Government ( گاوِرمِنت ) 👈 دولت ، حکومت
😍 😊 بچه های این دوره زمونه ، 😊 تبلت و لپ تاپ و موبایل می خوان . . 😊 ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﻦ اینا بودم 😊 ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺍسته ام ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ 😊 که ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿﺎﺭ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ 😊 ﻣﻨﻮ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﻦ پوست خیارارو بخورم 😊 یا لاستیک می ذاشتم دهنم 😊 به عنوان آدامس می جویدم . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😂 😄 😁 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌💟 @ghairat
46.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای فرزندان آفتاب 🇮🇷 قسمت اول 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون دیرین دیرین 🇮🇷 این قسمت : انگری قهوه ای 🇮🇷 نکته اخلاقی : خشم ، دل را سیاه می کند 🔮 @amoomolla 🕌
🌸 تربیت دینی فرزندان ، 🌸 و آشنایی آنها ، 🌸 با واجبات و مناسبت‌های مهم دینی ، 🌸 باید از سنین کودکی آغاز شود . 🌸 مثل گرفتن روزه ، 🌸 که یکی از واجبات دین است . 🌸 ماه مبارک رمضان ، 🌸 یکی از مهم‌ترین و پربرکت‌ ترین ماه‌ها ، 🌸 برای ما مسمانان است . 🌸 و در این ماه ، 🌸 خداوند به گرفتن روزه ، 🌸 به ما فرمان داده است . 🔮 @amoomolla
🌷 شعر کودکانه ماه مبارک رمضان 🌷 🕋 توی ماه رمضون 🕋 یک ماه روزه می گیریم 🕋 از سحری تا افطار 🕋 هیچ چیزی نمی خوریم 🕋 غروب که شد دوباره 🕋 سر سفره می شینیم 🕋 خرما و شیر تازه 🕋 توی سفره می چینیم 🕋 دعای وقت افطار 🕋 چه خوب و دل نشینه 🕋 دعا ، نماز ، عبادت 🕋 خیلی به دل می شینه 🕋 توی ماه مبارک 🕋 ما مهمونیم بچه ها 🕋 ماه رمضون میریم 🕋 به مهمونی خدا 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۰ 🐈 🐈 🐈 🌸 فرامرز ، از دیوار بالا رفت . 🌸 دوباره به شیعه فاطمه نگاهی کرد و گفت : 🐈 راستی ، تو چی ؟ کی هستی ؟ اسمت چیه ؟! 🍎 گفت : من شیعه فاطمه هستم . 🐈 فرامرز گفت : تو انسانی ؟! 🌸 شیعه فاطمه فقط لبخند زد 🌸 و جوابی به او نداد . 🌸 فرامرز دوباره گفت : 🐈 نه ، تو انسان نیستی ، پس چی هستی ؟! 🍎 شیعه فاطمه گفت : 👑 فعلا نمی تونم بهت بگم 👑 برو به سلامت . 🌸 فرامرز خداحافظی کرد 🌸 و به دنبال مینه و دوست شکارچی ، 🌸 با سرعت به طرف بندرگاه رفت . 🌸 شکارچی ، همه مدت در تعجب بود . 🌸 تعجب از تبدیل سنگ به طلا 🌸 تعجب از حرف زدن دختر کوچولو با گربه 🌸 و تعجب از اینکه آن گربه ، یک انسان بوده . 🇮🇷 ‌فرامرز ، همه بندرگاه را گشت ، 🇮🇷 اما چیزی پیدا نکرد . 🇮🇷 سپس سوار یکی از کشتی ها شد . 🇮🇷 و آن کشتی را ، جستجو کرد 🇮🇷 اما مینه را پیدا نکرد . 🇮🇷 سپس به کشتی های دیگری رفت . 🇮🇷 در یکی از کشتی ها ، 🇮🇷 یکی از ملوانان ، فرامرز را دید 🇮🇷 و قصد داشت تا او را از کشتی بیرون کند 🇮🇷 فرامرز در قسمت بار ، مخفی گشت . 🇮🇷 و در آنجا ، قفسی پر از گربه دید . 🇮🇷 از آنها ، سراغ مینه را گرفت . 🇮🇷 امّا کسی او را نمی شناخت . 🇮🇷 با گربه های در قفس ، آشنا شد . 🇮🇷 و خودش را به آنها معرفی کرد . 🇮🇷 و قول داد که راهی پیدا کند ، 🇮🇷 تا همه آنها را نجات دهد . 🇮🇷 کم کم هوا تاریک شد . 🇮🇷 سپس آرام از قسمت بار بیرون آمد . 🇮🇷 کشتی در حال حرکت بود . 🇮🇷 برای پیدا کردن مینه ، 🇮🇷 به قسمت های مختلف کشتی رفت . 🇮🇷 اما اثری از او پیدا نکرد . 🇮🇷 از شدت خستگی ، پشت طنابها ، 🇮🇷 در روی ارشه ، خوابش برد . 🇮🇷 چند ساعت بعد ، در نیمه های شب ، 🇮🇷 دزدان دریایی به آن کشتی حمله کردند . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
38.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شش قهرمان و نصفی 🇮🇷 طنز ، ماجراجویی 🇮🇷 قسمت ۱۲ 🔮 @amoomolla
🌹 یکی از واجبات روزه ، نیت است . 🌹 نیت روزه ، باید در طول روز ، تا افطار ، 🌹 استمرار داشته باشد . 🌹 و نیت خود را به باطل کردن روزه ، 🌹 تغییر ندهد . 🔮 @amoomolla
سوال : چه چیزهایی ، استمرار در نیت روزه را ، به هم می‌زنند ؟                                                                جواب : ۱. نیت قطع روزه ( یعنی در اثنای روز از نیت روزه گرفتن برگردد . به طوری که قصد ادامه‌ی روزه نداشته باشد) : در اینجا روزه‌اش باطل می‌شود و قصد دوباره‌ی او برای ادامه‌ی روزه ، فایده ندارد . البته تا اذان مغرب باید از کاری که روزه را باطل میکند ، خودداری نماید . ۲. تردید در ادامه‌ی روزه ( به این معنی که هنوز تصمیم نگرفته است که روزه اش را ادامه دهد یا باطل کند ) : در اینجا احتیاط واجب آن است که روزه را تمام کند و بعداً هم آن را قضا نماید . ۳. نیت قاطع ( یعنی تصمیم بگیرد کاری را که موجب باطل شدن روزه است ، انجام دهد و هنوز آن را انجام نداده است ) : در اینجا احتیاط واجب آن است که روزه را تمام کند و بعداً هم آن را قضا نماید . 🔮 @amoomolla
🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۲۱ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 دزدان دریایی ، به کشتی حمله کردند 🇮🇷 و دست و پای ملوانان و ناخدا را بستند 🇮🇷 کشتی را تصاحب کردند . 🇮🇷 مسافران را در اتاقهای خودشان زندانی کردند 🇮🇷 و کشتی را به طرف پناهگاه خودشان ، 🇮🇷 تغییر مسیر دادند . 🇮🇷 نزدیک اذان صبح بود . 🇮🇷 فرامرز ، از سر و صدای آنان ، از خواب پرید . 🇮🇷 و از دیدن دزدان دریایی ترسید . 🇮🇷 به فکر فرو رفت . 🇮🇷 و دنبال راهی برای نجات کشتی گشت . 🇮🇷 همه دزدان دریایی را رصد کرد 🇮🇷 و با دقت آنها را شمارش کرد . 🇮🇷 و فهمید هر کدام از آنها ، 🇮🇷 در کجا ایستاده است . 🇮🇷 فرامرز ، کنار دوتا از دزدان دریایی بود ، 🇮🇷 که ناگهان با اذان صبح ، انسان شد . 🇮🇷 دزدان ، از دیدن فرامرز تعجب کردند . 🇮🇷 و می خواستند به او شلیک کنند . 🇮🇷 اما فرامرز ، در حالی که نشسته بود ، 🇮🇷 با سرعت ، با پای خود ، 🇮🇷 به پاهای یکی از دزدان زد ، 🇮🇷 و او را به زمین انداخت . 🇮🇷 و با مشت ، ضربه محکمی به سرش کوبید 🇮🇷 و او را بیهوش کرد 🇮🇷 سپس چاقوی او را برداشت 🇮🇷 و دزد دومی را با آن چاقو کشت . 🇮🇷 سپس به طرف اتاقی که ، 🇮🇷 ناخدا و ملوانان در آن زندانی بودند ، رفت . 🇮🇷 دوتا از دزدان دریایی ، 🇮🇷 کنار درب آن اتاق ، نگهبانی می دادند 🇮🇷 فرامرز ، کنار آنها مخفی شد . 🇮🇷 یک دفعه ای و با سرعت بیرون آمد 🇮🇷 و سر آن دوتا را ، به هم زد 🇮🇷 و آنها را بیهوش کرد . 🇮🇷 کلید اتاق را از جیب دزدان برداشت 🇮🇷 ناخدا و ملوانان را ، آزاد کرد . 🇮🇷 و اسلحه های دزدان را به آنها داد و گفت : 🐈 بیایید بیرون من اومدم کمکتون کنم 🇮🇷 ناخدا تشکر کرد و گفت : 👨🏻‍✈️تو کی هستی ؟ اینجا چکار می کنی ؟ 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 الآن وقت ندارم خودمو معرفی کنم 🐈 باید با کمک هم ، کشتی رو نجات بدیم . 🇮🇷 فرامرز ، چند نفر از ملوانان را ، 🇮🇷 به طرف سالن مسافران فرستاد و گفت : 🐈 شما اونجا مستقر بشید 🐈 همین که صدای شلیک گلوله شنیدید 🐈 به اونا حمله کنید و مسافران رو نجات بدید 🇮🇷 فرامرز و ناخدا و چند ملوان دیگر نیز ، 🇮🇷 به طرف ارشه رفتند . 🇮🇷 و با کمک هم ، 🇮🇷 موفق شدند دزدان دریایی را محاصره کنند 🇮🇷 بعد از تیراندازی و مبارزه ، 🇮🇷 همه آنها را دستگیر کردند . 🇮🇷 و به پلیس دریایی ، زنگ زدند . 🇮🇷 اما با طلوع آفتاب ، 🇮🇷 دوباره فرامرز ، به گربه تبدیل شد . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای رستوران جنگل 🇮🇷 این قسمت : دندان شیری 🇮🇷 رده سنی : خردسال و کودکان 🔮 @amoomolla 🎥 🎥