eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
43.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای پهلوانان 🇮🇷 قسمت ۴۹ : بازگشت به بلخ 🔮 @amoomolla بچه های گلم ! این کانال رو به بچه های دیگه معرفی کنید
📚 داستان تخیلی ، هیجانی و ماجراجویی 📚 دختران پوشیه پوش و پسر گربه ای 📚 قسمت اول 💎 چند نفر از دانشجویان دختر و پسر ، 💎 جشنی در منطقه کیانپارس ، ترتیب دادند 💎 سمیه را نیز دعوت کردند 💎 اما سمیه ، دعوت آنان را نپذیرفت 💎 و به آنها سفارش کرد 💎 تا از گرفتن جشن مختلط و پر سر و صدا ، 💎 اجتناب کنند 💎 سپس مرضیه را دعوت کردند 💎 مرضیه نیز ، دعوت آنان را پذیرفت . 💎 و بدون اینکه چیزی به سمیه بگوید 💎 به جشن مختلط آنان رفت . 💎 در همان جشن ، دختران مواد فروش ، 💎 در شربت مرضیه ، مواد مخدر گذاشتند 💎 فردای آن روز ، 💎 مرضیه ، احساس سردردی و گیجی می کرد 💎 دوباره همان دختران موادفروش ، 💎 مرضیه را به صرف چایی دعوت کردند . 💎 و باز در چایی مرضیه ، مواد گذاشتند . 💎 و مرضیه بعد از خوردن آن چایی ، 💎 سردردش خوب شد . 💎 چند روز ، این کار را ادامه دادند 💎 تا مرضیه کاملا معتاد شد . 💎 سپس ، یک روز کامل ، هیچی به او ندادند 💎 تا به خماری و گیجی و بدن دردی افتاد 💎 به نزد او آمدند و به او گفتند : 🔥 داروی تو ، فقط مواد مخدر است . 💎 مرضیه ، خیلی ناراحت شد 💎 فهمید که آن دختران ، او را معتاد کردند 💎 از دست آنها عصبانی شد 💎 و به آنها حمله کرد و خواست آنها را خفه کند 💎 اما قدرتی در بدنش نداشت . 💎 دوباره به مرضیه گفتند : 🔥 اگه می خوای خوب بشی ، 🔥 باید مواد مصرف کنی . 🔥 ما هم هیچ پولی ازت نمی گیریم 🔥 ناسلامتی ما با هم رفیقبم . 💎 سپس او را به خانه ای بردند 💎 که در آن همه معتادان جمع بودند . 💎 و هر کدام در گوشه ای نشسته اند 💎 و مواد می کشیدند 💎 اوایل ، مواد رایگان به مرضیه می دادند 💎 اما وقتی مرضیه کاملا معتاد شد ، 💎 مواد را برای او ، پولی کردند . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 🔮 @amoomolla
44.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی پرواز از اردوگاه 🇮🇷 با بازی جمشید هاشم پور 🇮🇷 اکشن ، مبارزه ای ، هیجانی 🇮🇷 قسمت سوم 🔮 @amoomolla
📚 داستان تخیلی ، هیجانی و ماجراجویی 📚 دختران پوشیه پوش و پسر گربه ای 📚 قسمت دوم 💎 چند روز بعد ، 💎 مرضیه را به خاطر اعتیاد ، 💎 از دانشگاه اخراج کردند . 💎 مرضیه نیز ، عصبانی و گریان ، 💎 از دانشگاه بیرون رفت . 💎 اما نمی توانست به خانه برود 💎 چون از پدر و مادرش ، خجالت می کشید 💎 پدر و مادری که برای او ، 💎 خون و دل خوردند و خیلی زحمت کشیدند 💎 پدر و مادری که ، همه تلاش خود را کردند 💎 تا مرضیه درس بخواند 💎 و به موقعیت اجتماعی خوبی برسد . 💎 مرضیه ، در پارک کنار دانشگاه نشسته بود 💎 و زار زار گریه می کرد . 💎 ناگهان ، همان دختران مواد فروش ، 💎 به طرف مرضیه آمدند ، 💎 و از اخراجش ، ابراز تاسف کردند 💎 و او را ، به پاتوق خودشان ، دعوت کردند 💎 اما مرضیه قبول نکرد 💎 و همه این اتفاقات را ، تقصیر آنها می دانست 💎 به خاطر همین ، با عصبانیت و ناراحتی ، 💎 سر آنها داد زد و گفت : 🌟 برید لعنتیا ، دیگه از جون من چی می خواین 🌟 معتادم کردید ، اخراجم کردید ، 🌟 بدبختم کردید 🌟 آبروی منو پیش دوستام بردید 🌟 دیگه از جون من چی می خواین ؟! 💎 یکی از دخترای موادفروش به مرضیه گفت : 🔥 خیلی خب بابا ، چته ؟! داد نزن 🔥 ما فقط می خواستیم کمکت کنیم 🔥 بیا این آدرسو بگیر 🔥 اگه مواد خواستی ، بیا به همین آدرس . 💎 دختران موادفروش ، آدرس را دادند و رفتند 💎 مرضیه نیز ، آدرس را به گوشه ای انداخت 💎 و در پارک ، مشغول قدم زدن شد 💎 اما هر چه می گذشت ، بی تاب تر می شد 💎 بدن و استخوان هایش ، درد می کرد 💎 نیاز به مواد مخدر داشت 💎 تا دوباره حالش ، خوب شود . 💎 اما مرضیه با خود می گفت : 🌟 نه ؛ من باید ترک کنم ، 🌟 من باید صبر کنم تا این زهرماری ، 🌟 از بدنم بیرون بره 💎 هر چه می گذشت ، 💎 تحمل درد برای او ، سخت تر می شد 💎 آرام آرام ، 💎 به طرف برگه آدرس آمد . 💎 و دو دل بود که آن را بردارد یا خیر 💎 ناگهان آن را برداشت و رفت . 💎 به منطقه کیانپارس که رسید 💎 نشانی روی برگه را ، 💎 از مردم و مغازه داران پرسید 💎 به در خانه که رسید ، زنگ خانه را زد 💎 خودش را معرفی کرد و وارد شد . 💎 افراد کامبیز ، او را زندانی کردند 💎 به او ، آب و غذا و مواد دادند 💎 اما اجازه بیرون رفتن ، به او ندادند 💎 مرضیه داد می زد و کمک می خواست ، 💎 اما کسی کمکش نکرد . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فضای مجازی ، بچه ها را تولید کننده محتوا ، بار بیاورید 🔮 @amoomolla
🔰 دعای روز دهم ماه مبارک رمضان 🇮🇷 اللهمّ اجْعلنی فیهِ 🇮🇷 مِنَ المُتوکّلین علیکَ 🇮🇷 و اجْعلنی فیهِ مِنَ الفائِزینَ لَدَیْکَ 🇮🇷 و اجْعلنی فیهِ مِنَ المُقَرّبینَ الیکَ 🇮🇷 بإحْسانِکَ یا غایَةَ الطّالِبین 🔸 خدایا قرار بده مرا در این روز ، 🔸 از متوکلان به درگاهت 🔸 و مقرر کن در آن از کامروایان حضرتت 🔸 و مقرر فرما در آن از مقربان درگاهت 🔸 به احسانت اى نهایت همت جویندگان
38.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 فیلم سینمایی پرواز از اردوگاه 🇮🇷 با بازی جمشید هاشم پور 🇮🇷 اکشن ، مبارزه ای ، هیجانی 🇮🇷 قسمت چهارم ( آخر ) 🔮 @amoomolla
🌸 ما مذهبیا باید تلاش کنیم 🌸 تا به مردم بفهمانیم 🌸 که مسجد ، 🌸 فقط جای عزاداری و غم و اندوه و افسردگی نیست . 🌸 با استفاده از رنگ های شاد ، 🌸 و تعبیه جایی برای وسایل بازی و ورزشی ، 🌸 و ایجاد باغچه و گل و درخت میوه ، 🌸 تا حد زیادی می توانیم 🌸 جوان ها و نوجوان ها را به مسجد ، 🌸 جذب کنیم . 🔮 @amoomolla
📚 داستان تخیلی ، هیجانی و ماجراجویی 📚 دختران پوشیه پوش و پسر گربه ای 📚 قسمت سوم 💎 فردای آن روز ، دیگر به مرضیه مواد ندادند 💎 به مرضیه گفتند : 🔥 تو امروز آزادی ، می تونی بری 🔥 و مواد رو از دخترا بگیر 💎 مرضیه را ، در پارک راه آهن پیاده کردند 💎 مرضیه ، در پارک ، 💎 دنبال دختران مواد فروش می گشت 💎 آنها در پارک نشسته بودند 💎 مرضیه ، نزد آنها رفت و از آنها خواست 💎 تا به او مواد بدهند . 💎 اما دختران مواد فروش وظیفه داشتند 💎 مرضیه را معطل کنند 💎 تا دختر پوشیه پوش سر برسد . 💎 و او را در تله بیاندازند 💎 یعنی مرضیه ، 💎 طعمه ای برای به دام انداختن سمیه بود . 💎 بعد از آمدن سمیه و دعوایش 💎 با دختران موادفروش و چهار مرد غول آسا ، 💎 دوباره مرضیه را دزدیدند 💎 و با ماشین دیگر ، سمیه را با خود بردند . 💎 مرضیه را ، به خانه ای بیرون شهر بردند 💎 و او را در اتاقی زندانی کردند . 💎 در آن اتاق ، دختران دیگری نیز بودند 💎 یکی از آن دختران شیدا بود 💎 که از چند روز پیش ، گم شده بود . 💎 همه آن دختران ، 💎 فریب حرف های مواد فروشان ، 💎 و دورغ های اساتید بی سواد را خورده بودند 💎 موادفروشان و قاچاقچیان انسان ، 💎 به دختران وعده داده بودند 💎 تا آنها را به خارج ببرند 💎 و برایشان کار و زندگی خوبی درست کنند 💎 دختران نیز ، به حرفهای آنها اعتماد کردند 💎 تا شاید 💎 به زندگی پر از خوشبختی و آرامش برسند 💎 قرار بود یک مرد آمریکایی ، 💎 همه آن دختران را بخرد 💎 و با خود به ترکیه ببرد . 💎 و از آنجا نیز ، آنها را به آمریکا منتقل کند . 💎 اما بعد از دستگیری کامبیز و افرادش ، 💎 آن مرد آمریکایی ، مخفی شد 💎 و ارتباطش را با کامبیز قطع کرد . 💎 نگهبانان این دختران نیز ، بلاتکلیف ماندند 💎 از یک طرف ، خیلی ترسیده بودند 💎 که نکند آنها نیز لو بروند 💎 و از طرف دیگر ، 💎 نمی دانستند که با این دختران چکار بکنند . 🌷 ادامه دارد ... 🌷 🔮 @amoomolla
🌹 شعر در مورد ایران 🌹 🇮🇷 ما گلهای خندانیم 🇮🇷 فرزندان ایرانیم 🇮🇷 ایران پاک خودرا 🇮🇷 مانند جان می دانیم 🇮🇷 ما باید دانا باشیم 🇮🇷 هوشیار و بینا باشیم 🇮🇷 از بهر حفظ ایران 🇮🇷 باید توانا باشیم 🇮🇷 آباد باش ای ایران 🇮🇷 آزاد باش ای ایران 🇮🇷 از ما فرزندان خود 🇮🇷 دل شاد باش ای ایران 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون زیبای افسانه آرش 🇮🇷 قسمت ۱۶ : بیابان 🔮 @amoomolla 👈 لطفا مارو به دیگران معرفی کنید
39.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شب های برره 🇮🇷 کمدی ، طنز ، تخیلی 🇮🇷 قسمت ۴۴ : بز کجاست 🔮 @amoomolla
قهرمان رمضان امسال باش😊😍🌺 بازی موبایل شهر قرآنی ویژه رمضان : ✅ برگزاری جشنواره مسابقات با هدایای ویژه مانند دوچرخه، تبلت و.... ✅ بازی های جدید و جذاب نماز و وضو و مسجد ✅ سوره های جزء سی ✅ بازی آموزش آیت الکرسی با روشی جدید ✅ مطابق استاندارد روانشناسی طراحی بازی ✅ مناسب کودکان ماموریت قرآنی رو شروع کن👇: http://cafebazaar.ir/?id=com.boombstudio.qurancity&ref=share دوچرخه و تبلت برنده شو👇: @ghorani_city
🌟 بعضی علم ها ، 🌟 تا روز قیامت ، به درد انسان می خورد 🌟 مثلا ثواب آموزش قرآن و احکام و اخلاق ، 🌟 و یا عبادت و احترام به والدین و... 🌟 به کودکان و نوجوانان و حتی جوانان ، 🌟 حتی تا بعد از مرگ معلم نیز ، 🌟 به او ثواب آن علم ها را می دهند . 🔮 @amoomolla
📚 داستان تخیلی ، هیجانی و ماجراجویی 📚 دختران پوشیه پوش و پسر گربه ای 📚 قسمت چهارم 💎 چند روز گذشت 💎 مرضیه و شیدا و بقیه دختران ، 💎 از درد خماری به خود می پیچیدند 💎 تقاضای مواد می کردند 💎 اما کسی به آنها مواد نمی داد . 💎 همین باعث شد تا مواد از بدنشان ، دفع شود 💎 دختران ، خیلی نگران بودند 💎 تقریبا همه دختران فهمیدند 💎 که قضیه خارج رفتن و خوشبختی ، دروغه 💎 مرضیه به آنها گفت : 🌟 خارج رفتن ، چه دروغ باشه چه راست 🌟 من نمی خوام بیام 🌟 من می خوام توی کشورم باشم 🌟 الآنم که همه ما زندانی هستیم 🌟 باید تلاش کنیم تا از اینجا فرار کنیم 💎 مرضیه ، همه تلاش خود را کرد 💎 تا از آنجا فرار کند 💎 اما تلاش او بی فایده بود 💎 سپس مرضیه با خودش گفت : 🌟 اگه سمیه جای من بود ، چکار می کرد ؟! 🌟 ای کاش اینجا بودی سمیه 🌟 دلم خیلی برات تنگ شده دختر . 🌟 تو رو خدا بیا کمکم کن . 💎 مرضیه با دختران دیگر صحبت کرد 💎 تا آنها را راضی کند که از این خانه فرار کنند 💎 اما عده ای از دختران ، هنوز باور داشتند 💎 که قرار است در خارج ، 💎 به آرامش و خوشبختی برسند . 💎 به خاطر همین ؛ 💎 با نقشه فرار مخالفت کردند . 💎 اما عده ای دیگر ، 💎 از خارج رفتن پشیمان شدند 💎 و می خواستند به خانه خود برگردند . 💎 مرضیه به آن دخترانی که هنوز باور داشتند 💎 که در خارج ، خوشبخت می شوند ، گفت : 🌟 باور کنید دخترا ، 🌟 توی خارج ، هیچ خبری نیست 🌟 بلفرض که رفتید خارج ، آخرش چی ؟! 🌟 مگه مقالات قاچاق انسان رو نمی خونید ؟! 🌟 یا اعضای بدنتون رو قطع می کنن و می فروشن 🌟 یا از شما برده جنسی درست می کنن 🌟 یا شما رو تبدیل می کنن به حیوان خانگی 🌟 و چیزای دیگه ... 🌟 اگه دنبال خوشبختی و عشق و آرامش هستید 🌟 به خدا همین جا توی همین ایران ، 🌟 قابل دست یافتنه 🌟 فقط کافیه که بخواهیم 💎 دختری به نام رجا گفت : 🔹 خب حالا نقشه ات چیه ؟! 💎 مرضیه گفت : 🌟 خب ببینم چکار می تونم بکنم 🌟 اگه قراره ما رو از اینجا ببرن 🌟 حتما می خوان مارو بیهوش کنن 🌟 یا دهان و دست و پای مارو ببندن 🌟 تا سروصدا نکنیم 🌟 پس باید هر چه سریعتر ، از اینجا فرار کنیم 🌟 یکی از ماها ، وقتی می خواد بره دستشویی 🌟 همین که پاش رو بیرون گذاشت 🌟 نگهبان در رو ، به سمت داخل اتاق ، هُل بده 🌟 ما هم دست و پا و دهانش رو می بندیم 💎 رجا قبول کرد تا خودش این کار را انجام دهد 💎 نگهبان را صدا زد و گفت : 🔹 آهای آقا ! من باید برم دستشویی 🔹 لطفا درو باز کن 💎 نگهبان ، به طرف در آمد و در را باز کرد 💎 رجا از اتاق بیرون رفت 💎 همه دختران نیز ، 💎 پتوهای خود را در دست گرفته بودند 💎 و آماده بودند تا از نگهبان پذیرایی کنند 💎 نگهبان می خواست در را ببندد 💎 که ناگهان ، رجا او را به داخل اتاق هُل داد 🌷 ادامه دارد ... 🌷 🔮 @amoomolla
┄┅─✵🕷🕋🕷✵─┅┄ 💞 این مادر است 💞 که فرهنگ و معرفت و تمدن ، 💞 و ویژگی‌های اخلاقیِ یک قوم و جامعه را ؛ 💞 با جسم خود ، با روح خود ، 💞 با خُلق خود و با رفتارِ خود ، 💞 دانسته و ندانسته 💞 به فرزند منتقل می‌کند . 🌹 امام خامنه ای 🌹 ┄┅─✵🕷🕋🕷✵─┅┄ 🔮 @amoomolla
📚 داستان تخیلی ، هیجانی و ماجراجویی 📚 دختران پوشیه پوش و پسر گربه ای 📚 قسمت پنجم 💎 نگهبان می خواست در را ببندد 💎 که ناگهان ، رجا او را به داخل اتاق هُل داد 💎 همه دختران با پتوهایشان ، 💎 روی نگهبان پریدند و او را کتک زدند 💎 و دست و پا و دهانش را بستند 💎 و چندین پتو ، روی او پیچیدند . 💎 سر و صدای زیادی از دختران بلند شد 💎 نگهبانان دیگر ، که در حال تماشای فیلم بودند 💎 متوجه سر و صدای آنها شدند 💎 به یکی دیگر از نگهبانان گفتند : 🔥 برو ببین این سر و صدا برای چیه ؟! 💎 او هم رفت 💎 اما چیز مشکوکی ندید 💎 چهارتا از دختران را دید 💎 که در حال بازی بودند 💎 و بقیه دختران ، آنها را تشویق می کردند 💎 نگهبان دومی می خواست برگردد 💎 که ناگهان متوجه شد 💎 که هیچ قفلی روی در نیست 💎 شیدا و رجا ، 💎 که پشت نگهبان مخفی شده بودند 💎 ناگهان بیرون آمدند 💎 و با چوب و لوله ، روی سر او زدند 💎 او نیز بیهوش ، روی زمین افتاد 💎 دختران ، او را نیز در اتاق گذاشتند 💎 و خودشان یکی یکی ، 💎 آرام و بی صدا ، از اتاق بیرون آمدند 💎 و در را ، به روی نگهبانان قفل کردند . 💎 به دستور مرضیه ، 💎 دختران به آن دو نگهبان نیز حمله کردند 💎 و دست و پایشان را بستند . 💎 دختران ، به حیاط خانه رفتند 💎 اما درب بیرونی قفل بود 💎 به ناچار ، از روی دیوار بالا رفتند 💎 و به آن طرف دیوار ، پریدند . 💎 همه به دنبال مرضیه حرکت می کردند . 💎 هیچ خانه و جاده ای نبود 💎 هیچ کسی نبود تا به آنها کمک کند 💎 ناگهان ماشینی را دیدند 💎 که به طرف آنها می آمد 💎 مرضیه به رجا گفت : 🌟 تو برو توی بوته ها مخفی شو 🌟 هر اتفاقی هم که بیفته ، بیرون نیا 🌟 تا خودم بهت میگم . 💎 رجا ، آرام آرام ، به عقب رفت 💎 و از پشت دختران ، 💎 به سمت بوته ها رفت و مخفی شد 💎 ماشین ، نزدیکتر آمد . 💎 سه نفر ، درون آن بودند . 💎 مرضیه و شیدا ، یکی از آنان را شناختند . 💎 او استاد آزاد ، یکی از اساتید دانشگاه بود 🌷 ادامه دارد ... 🌷 🔮 @amoomolla
┈••❅❈✾ ﷽ ✾❈❅••┈ 🌷 به کودکان ، 🌷 مهربانی و خوبی و عزت نفس ، 🌷 هدیه دهید ؛ 🌷 نه عصبانیت و فحاشی 🌷 و نه ملامت و تحقیر 🔮 @amoomolla ┈••❅❈✾🌸 🕋 🌸✾❈❅••┈
45.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شب های برره 🇮🇷 کمدی ، طنز ، تخیلی 🇮🇷 قسمت ۴۵ : سرشمارون 🔮 @amoomolla