8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی_های_ساختنی
بازی جهت شناخت اشکال و رنگ ها
مناسب برای 4 تا 7 سال
•┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
https://eitaa.com/amoomolla
📙 داستان نیمه بلند شهید حسین فهمیده
📗 قسمت اول
🕊 در آن سالهایی که شاه ستمگر و ظالم ،
🕊 در کشور ما حکومت می کرد
🕊 در شهر قم ، پسری زندگی می کرد
🕊 که اسمش محمد حسین بود .
🕊 محمد حسین ، پسری شجاع ، فعال ،
🕊 خوش اخلاق ، مهربان و خنده رو بود
🕊 و همیشه به مردم ، کمک می کرد
🕊 همه همسایه ها ، از او راضی بودند
🕊 و او را ، دوست می داشتند .
🕊 محمد حسین ،
🕊 به مدرسه رفتن و مطالعه کردن ،
🕊 علاقه زیادی داشت
🕊 با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بود
🕊 اما هر روز ، نمازش را سر وقت می خواند .
🕊 محمد حسین ، با تمام کوچکی اش ،
🕊 امام خمینی را ، خیلی دوست داشت
🕊 و هر وقت امام صحبت می کرد
🕊 به صحبتهای امام ، با دقت گوش می داد
🕊 آنقدر امام را دوست داشت که می گفت :
👈 امام هر چه بگوید ، حاضرم انجام دهم .
🕊 محمد حسین از همان کودکی ،
🕊 در مغازه پدرش ، کنار او کار می کرد
🕊 و از این طریق ،
🕊 حرفها و اعلامیه های امام را ،
🕊 به دست مردم و دوستانش می رساند
🕊 حتی بعضی وقت ها ،
🕊 با بچه های محل قرار می گذاشت
🕊 که رأس ساعت خاصی ،
🕊 از خانه ها بیرون بیایند
🕊 و شعار مرگ بر شاه و درود بر خمینی ،
🕊 سر دهند .
🕊 بعد از اینکه انقلاب پیروز شد
🕊 صدام جنایتکار و کشورهای استکبار ،
🕊 مثل آمریکا و انگلیس و اسرائیل و...
🕊 به ایران حمله کردند
🕊 و باعث شدند تا بین کشور ما و عراق ،
🕊 یک جنگ طولانی اتفاق بیفتد .
🕊 دشمن می خواست ،
🕊 ما مسلمانان دو کشور ، همدیگر را بکشیم
🕊 تا راحت وارد کشور و خانه های ما بشود
🕊 و ما را بکشد .
🕊 به خاطر همین ،
🕊 محمد حسین ، که آن زمان دانش آموز بود
🕊 وقتی دید که دشمن به کشور حمله کرد
🕊 به جای درس خواندن تصمیم گرفت
🕊 به جنگ با دشمنان برود .
🕊 چون دلش نمی خواست
🕊 که دشمن ، وارد کشورش بشود .
🕊 اما چون خیلی کوچک بود
🕊 هیچ کس اجازه رفتن به جبهه را ،
🕊 به او نمی داد تا اینکه ... .
📔 ادامه دارد ...
🇮🇷 @amoomolla
🧐 چیستان و معما در مورد شهید فهمیده 🤔
🌷 ۱. تاریخ تولد شهید حسین فهمیده ؟!
👈 ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۶
🌷 ۲. تاریخ شهادت شهید حسین فهمیده ؟!
👈 ۸ آبان ۱۳۵۹
🌷 ۳. محل تولد شهید حسین فهمیده ؟!
👈 قم
🌷 ۴. محل شهادت حسین فهمیده ؟!
👈 خرمشهر
🌷 ۵. محل دفن شهید فهمیده ؟!
👈 بهشت زهرا
🌷 ۶. برادر شهید حسین فهمیده ؟!
👈 شهید داوود فهمیده
🌷 ۷. دوست صمیمی شهید حسین فهمیده ؟!
👈 شهید محمدرضا شمس
🌷 ۸. مادر شهید فهمیده ؟!
👈 فاطمه کریمی
🌷 ۹. روز شهادت حسین فهمیده را ، به چه روزی نامیدند ؟!
👈 روز نوجوان
🇮🇷 @amoomolla
#روز_نوجوان
#روز_دانش_آموز
#معما #چیستان
#شهید_فهمیده
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
📜 شعر روز #دوشنبه
⛱ ذکر روز دوشنبه
⛱ یا قاضی الحاجاته
⛱ ذکر خدای خوبم
⛱ شیرین تر از نباته
⛱ از ته دل میخونم
⛱ خدای مهربونم
⛱ تو قلبای ما جاته
⛱ قدر تو رو میدونم
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
16.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گروه سرود شهیون
بچه های روستای اسلام آباد
با حمایت های قرارگاه پیشرفت و آبادانی سپاه حضرت ولی عصر عجل الله فرجه
🇮🇷 @amoomolla
🇮🇷 مردانِ ایران ،
🇮🇷 چو شیرِ غرّان
🇮🇷 همیشه بیدار ،
🇮🇷 میانِ میدان .
🇮🇷 پیر و جوانان
🇮🇷 با عشق و ایمان
🇮🇷 حافظِ مرز و
🇮🇷 ناموسِ ایران
🇮🇷 مردان ایران
🇮🇷 از قلبِ تهران
🇮🇷 تا خوزستان و
🇮🇷 تا رشت و کرمان
🇮🇷 در هر لباسی
🇮🇷 با هر احساسی
🇮🇷 آمادهی رزم
🇮🇷 بی هیچ هراسی
✍ شعر از حامد طرفی
👈 نکته : می توانید به بچه ها بگوئید که بعد از هر مصرع ، بگویند : هِی ... مثلا :
🇮🇷 مـردانِ ایـران هِی
🇮🇷 چو شیرِ غرّان هِی
🇮🇷 @amoomolla
احکام شانه زدن مو
فواید و مضرات شانه کردن
زیاد شانه کنید
اما ایستاده شانه نکنید
موهای خیس را شانه نکنید
🇮🇷 @ghairat
🎉 شعر تولدت مبارک 🎉
🎈 ماه سعادتِ من ، تولدت مبارک
🎈 گُلِ عبادتِ من ، تولدت مبارک
🎈 تولدِ تو زیباست ، تولدت مبارک
🎈 هر چی بخوای ، مهیاست ، تولدت مبارک
🎈 فامیل همه اومدن ، تولدت مبارک
🎈 اومدن کادو بِدَن ، تولدت مبارک
🎈 مادرت شاد و خندون ، تولدت مبارک
🎈 کِل میزنه عمه جون ، تولدت مبارک
🎈 تاجِ سری ماشالله ، تولدت مبارک
🎈 گل پسری/گل دختری ماشالله ، تولدت مبارک
🎈 نورِ دو چشمِ پدر ، تولدت مبارک
🎈 عزیزِ دلِ مادر ، تولدت مبارک
🎈 بلبل شاد و خندان ، تولدت مبارک
🎈 گلِ زیبای گلدان ، تولدت مبارک
🎈 تو هدیه ی خدایی ، تولدت مبارک
🎈 پر از مِهر و صفایی ، تولدت مبارک
🎈 ای پسرِ ( دختر ) مهربان ، تولدت مبارک
🎈 بوی تو ، بوی قرآن ، تولدت مبارک
🎈 شکر خدای منان ، تولدت مبارک
🎈 که شدی بر ما مهمان ، تولدت مبارک
✍ شعر از حامد طرفی
🇮🇷 @amoomolla
#تولد #جشن_تولد #جشن_تکلیف
#تولد_مذهبی #تولد_اسلامی
محتوای تربیت کودک
📙 داستان نیمه بلند شهید حسین فهمیده 📗 قسمت اول 🕊 در آن سالهایی که شاه ستمگر و ظالم ، 🕊 در کشور ما ح
📙 داستان نیمه بلند شهید حسین فهمیده
📗 قسمت دوم
🕊 محمد حسین ، با اصرار زیاد توانست
🕊 با گروهی که به جبهه می روند
🕊 به مدت یک هفته ،
🕊 به جبهه کردستان سفر کند .
🕊 اما وقتی فرمانده ،
🕊 این پسر کوچک را دید
🕊 فوراً دستور داد
🕊 تا هر چه سریع تر ، او را به عقب ببرند
🕊 و او را به خانواده اش ، تحویل دهند
🕊 تا مبادا برایش اتفاقی بیفتد .
🕊 دو نفر از رزمنده ها ، او را به شهر آوردند
🕊 و به مادرش تحویل دادند
🕊 و از او خواستند قول بدهد
🕊 که دیگر به جبهه باز نگردد .
🕊 ولی محمد حسین که پسر شجاعی بود
🕊 گفت :
🌷 من نمی توانم به شما قول دروغ بدهم
🌷 چون من باز هم به جبهه بر می گردم .
🕊 خانواده او ،
🕊 از قم به کرج ، اسباب کشی کردند .
🕊 حسین فهمیده ، یک روز به بهانه خرید نان ،
🕊 از خانه خود در کرج خارج شده
🕊 و به تهران رفت .
🕊 در تهران ، افرادی سعی کردند
🕊 تا او را منصرف کنند ، ولی موفق نشدند
🕊 پس از آن ، به سمت خوزستان راهی شد .
🕊 در آنجا با تلاش بسیار ، فرمانده را راضی کرد
🕊 تا با آنها به خرمشهر برود .
🕊 با وجود اینکه فرماندهان ،
🕊 با بودن او در جبهه ، مخالفت می کردند
🕊 ولی وقتی شجاعت و توانایی او را دیدند
🕊 و فهمیدند فرستادن او به خانه ،
🕊 هیچ فایده ای ندارد
🕊 تصمیم گرفتند تا قبول کنند
🕊 که او هم در جبهه بماند .
🕊 از این به بعد ، محمد حسین ،
🕊 به همراه دوستش محمد رضا شمس ،
🕊 در یک سنگر قرار داشتند .
🕊 مدتی بعد ، در حمله عراقی ها ،
🕊 هر دو زخمی شدند
🕊 و آنها را به بیمارستان ماهشهر بردند .
🕊 حسین و محمدرضا ، تا حالشان خوب شد ،
🕊 دوباره به جبهه برگشتند .
🕊 اما این بار ، فرمانده اجازه نمی داد
🕊 تا حسین ، به خط مقدم نبرد برود .
🕊 محمدحسین ، همیشه دنبال موقعیتی بود
🕊 تا لیاقت و شجاعت خود را ثابت کند
🕊 چند روز بعد ،
🕊 حسین ، تک و تنها ، به طرف عراقی ها رفت .
🕊 و کلی لباس و اسلحه ، از عراقی ها گرفت
🕊 و پیش فرمانده شان آمد .
🕊 فرمانده با کمال تعجب فهمید
🕊 که محمدحسین ، اینها را ،
🕊 با دست خالی از عراقی ها ، غنیمت گرفت .
🕊 همین شد که به حسین اجازه داد
🕊 تا دوباره به خط مقدم برگردد .
🕊 بعد از حمله عراقی ها به خرمشهر ،
🕊 محمدحسین و دوستش ، محاصره شدند
🕊 در این درگیری ،
🕊 محمدرضا شمس ، زخمی شد .
🕊 و محمد حسین مجبور شد تا او را ،
🕊 با سختی و زحمت زیاد ،
🕊 به پشت خط جبهه برساند
🕊 و خودش نیز ، دوباره به سنگر بر گردد
🕊 تا با عراقی ها بجنگد .
🕊 ناگهان متوجه شد که تانکهای عراقی ،
🕊 رزمندگان را ، مورد هدف قرار دادند .
🕊 و کسی جز محمدحسین ،
🕊 از این نقشه دشمن خبر نداشت .
🕊 محمد حسین با دیدن این صحنه ،
🕊 تصمیم گرفت تا جلوی آنها را بگیرد .
🕊 اما هر چه فکر کرد نتوانست چیزی پیدا کند
🕊 تا با آن بتواند آن تانک ها را ، متوقف نماید
🕊 تنها راه آن است که ،
🕊 خودش را برای نجات همرزمانش فدا کند .
📔 ادامه دارد ...
🇮🇷 @amoomolla