🦋 داستان 🦋
#زرافه_گردن_دراز
#نق_زدن #حکمت_تفاوتها
#داستان
🦒🦒🦒🦒🦒🦒🦒🦒🦒🦒🦒
به نام خدای مهربان
یه روزی روزگاری در یک جنگل سرسبز قشنگ
یک زرافه گردن دراز زندگی می کرد که با گردنش مشکل داشت
وهمیشه می گفت ؛ آخ چرا باید گردنم دراز باشه 😬
وقتی می خواست بین درخت ها رد بشه گردنش به شاخه ها گیر می کرد 🌴🌳
یا می خواست با دوستاش صحبت کنه صداشون رو خوب نمی شنید 🦒🐢🦆🐇
تا اینکه یه روز گردنش گیر کرد به یک شاخه و شکست 🤕
از اون روز دیگه نمی تونست گردنش رو بالا بگیره
گردنش کوچیک شده بود اما مجبور بود علف های روی زمین که زیر پای همه له شده بودند بخوره 🥴
چندروز همینطوری بود
که دیگه خسته شد و گفت خدایا چرا من همش نق می زدم که گردنم درازه
من گردن درازمو می خوام 🥺
لاکپشت دانا بهش گفت ؛ اگر می خوای گردنت خوب بشه 🐢
باید یکماه بخوابی روی زمین و با دوتا چوب میمون ها ببندنش و تکون نخوری🐒
زرافه سختش بود اما قبول کرد
یکماه گذشت و گردن زرافه خوب شد و ازاون به بعد دیگه غر نزد
و برگ های تازه ی درخت ها رو می خورد و کیف می کرد و دیگه هیچ وقت از نعمتی ک خداوند بهش عطا کرده بود گله وشکایت نمیکرد وهمیشه شکر گذار بود .🌿🌱🌳
┄┅═✼✿🌼✿✼═┅┄
❣کانال کودک و نوجوان
ایتا و واتساپ
🆔 eitaa.com/amoopakdel
🆔https://chat.whatsapp.com/CBHpk5v8ERc45MnMSVpRmC
┄┅═✼✿🌼✿✼═┅┄