📖 برشی از کتاب کتاب خون دلی که لعل شد؛ شرح حال مقام معظم رهبری:
🍃نواب در سال ۱۳۳۲ به مشهد سفر کردو در محلی به نام مهدیه -شبه مدرسه ای با هدف یاد حضرت مهدی (عجل الله)- اقامت گزید. نواب به خانه ی هیچکس نرفت، بلکه این مرکز مهم دینی را انتخاب کرد.
💠در یکی از روزها نواب تصمیم گرفت از مدرسه سلیمان خان دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم. نواب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود.
🌀در مدرسه حجره بزرگی بود که به آن "مَدرَس" می گفتند؛ آن را رفت و روب و مرتب کردیم و برای آمدن این میهمان و همراهانش آماده ساختیم و در انتظار ساعت موعود ماندیم.
🔅درِ ورودی مدرسه باز شد و عدّه ای میهمان وارد شدند، چشم من در میان آنها در جستوجوی نواب بود، که در ذهن خود از او تصویر مردی تنومند و بلند قامت داشتم، اما به جای چنان مردی که در تخیلم بود، مردی لاغر و کوتاه قد را دیدم که عمامه ای سیاه بر سر داشت و چهره اش بشّاش بود و هر که را می دید، با گشاده رویی برخورد می کرد و به او سلام می داد. اگر هم به یک نفر سِید برمی خورد، می گفت: "پسر عمو! سلام علیکم." با خود گفتم: عجب! نواب صفوی که رژیم شاه را گیج و حیران کرده، این است؟!
🔷در واقع، از وقتی چشمم به این مرد افتاد، دیدم با تمام احساسم مجذوب اویم و از ژرفای قلبم او را دوست می دارم.
#شهید_سیدمجتبی_نواب_صفوی
@Amoozeha