eitaa logo
عمو روحانی 🇵🇸
707 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
859 ویدیو
91 فایل
کانالی پر از ایده های فرهنگی و مطالب آموزشی برای طلاب ، معلمان و مربیان گرامی تربیت مربی کودک ایده های نو و جذاب آموزش اجرای استیج کار کودک شعر و کاردستی و ... 09372359441 موسسه عشاق المهدی (عج) مدیر @Mahdi_akbari1414
مشاهده در ایتا
دانلود
و تونل که آوا سادات هاشمی که با ایده گرفتن از کانال درست کرده😊🌸 @amorohani
نقاشی گام به گام 🐛🐛🐛🐛 @amorohani
نقاشی 🐏🐏🐏🐏 @amorohani
پستچی آقای پستچی هر روز نامه هارو میاره گاهی همراه نامه بسته ای هم میاره توی اداره ی پست پستچی مشغول کاره نامه ها که می رسه واسه صاحبش میاره 👨‍✈️📬📬📬📬📬📬📬👨‍✈️ @amorohani
مانند دست است هر خانواده هر کس یک انگشت در خانواده بابا درین دست انگشت شصت است آن که نخستین انگشت دست است انگشت بعدی یعنی نشانه او مادر ماست خانم خانه انگشت سوم یعنی برادر اینجا نشته پهلوی مادر پس این یکی کیست؟ انگشت دیگر آری درست است او هست خواهر من هستم آخر انگشت کوچک انگشت را دیدی تو تک تک ما پنج انگشت هستیم با هم با هم شریکیم در شادی و غم گرچه جداییم ما پنج انگشت هستیم با هم مانند یک مشت @amorohani
بره سیاه کوچولو یکی بود یکی نبود، یک پسر کوچولویی بود که یک بره سیاه کوچولو داشت. این بره با همه بره‌ها فرق داشت؛ چون سرتاپاش سیاه بود و حتی یک لکه سفید هم روی بدنش نبود.6 یک روز پسر کوچولو یعنی امیلیو تصمیم گرفت برۀ خودش رو به بازار سالانه شهر ببره تا شاید یک جایزه‌ای نصیبش بشه. وقتی که رسیدند امیلیو بره رو به طویله برد و دررو بست تا به بازار بود و تماشائی بکنه. بره کوچولو خیلی غمگین شد. آخه اونجا تنهای تنها بود. اونم دلش می‌خواست به تماشای چیزهای قشنگ توی بازار بره. بالاخره تصمیم گرفت که از اونجا خارج بشه. فشاری به در داد و با تعجب دید که در باز شد. بره کوچولو به سرعت از طویله خارج شد. وقتی به بازار شهر رسید چیزهای خیلی قشنگی دید. توی بازار پر از مردمی بود که از این طرف به اون طرف می‌رفتند. اون تابه حال جایی به این شلوغ پلوغی ندیده بود. چه سروصدایی برپا بود. خلاصه، چیزهای عجیب و غریبی اونجا دید تا اینکه کم کم ترسید و به سرعت به طویله برگشت. بعد امیلیو برگشت و بره کوچولو خوشحال شد. همون روز امیلیو در مسابقه بزرگ شرکت کرد و بره کوچولو جایزه اول رو برنده شد. امیلیو هم چیزای خیلی زیاد و قشنگی برای بره کوچولو خرید. بره کوچولو در حالیکه مشغول خوردن خوراکی‌های خوشمزه بود توی دلش خوشحال بود که امیلیو متوجه بیرون رفتن اون نشده بود و با خودش عهد کرد که دیگه از طویله فرار نکنه. 🍃🌸🌼🍃🌸 @amorohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عارفی سی سال، مرتب ذکر می گفت: استغفر الله مریدی به او گفت: چرا این همه استغفار میکنی؟ ما که از تو گناهی ندیدیم! جواب داد: سی سال استغفار من به خاطر یک الحمداللهِ نابجاست! روزی خبر آوردند بازار بصره آتش گرفته، پرسیدم حجره ی من چه؟ گفتند حجره ی شما نسوخته؛ گفتم: الحمدلله... معنی آن این بود که مال من نسوزد، مال مردم ارتباطی به من ندارد! آن الحمدلله از روی خود خواهی بود نه خدا خواهی چقدر از این الحمدلله ها گفتیم و فکر کردیم که شاکر هستیم؟! @amorohani