🔸️داستانهای شعری از زندگی پیامبر ص
🔸️این قسمت: آرامش گل
پیامبر عزیز ما
نشسته بود کنار
در مادری هم آنجا آمد
با پسری کاکل به سر
مادر بچه، بچه را
فوری گذاشت رو پای او
پیامبر عزیز ما
خندهای کرد برای او
بچه با خوشحالی میکرد
رو پای او اسب سواری
اما یک وقت دیدند که کرد
رو پیرهنش خرابکاری
مادر بچه ناگهان
دادی کشید بر سر او
پیامبر عزیز ما
خندید و گفت: چیزی نگو
#داستان_های_شعری_از_زندگی_پیامبر_ص
#حضرت_محمد_ص
@amorohani