سلام بر محرم
صبح که شد خورشید از پشت کوه ها بالا آمد. یواشکی از آسمان پایین را نگاه کرد.
خیلی عجیب بود. آن پایین روی زمین همه چیز یک جور دیگر شده بود. همه جاپرشده بود ازپرچم. پرچم های سبز وسیاه و قرمز. پرچم های عزاداری. خورشید آهی کشید و به پرچم ها که با باد تکان تکان می خوردند نگاه می کرد. بادیدن آنها حسابی دلش گرفت. یاد خاطره ای قدیمی افتاد .
اتفاقی تلخ وغمگین.
کربلا ظهر گرم عاشورا .
خورشید غمگین شد.
یک دفعه صورت گرد وطلایی اش پر ازاشک شد.
او اشکهای طلایی اش راپاک کرد و همین جور که پایین را نگاه می کرد و نور طلایی اش را همه جا می پاشید، داد زد:
سلام محرم.
سلام ماه شمشیر.
سلام ماه شهادت.
سلام سرزمین گرم کربلا.
سلام برشما و امام حسین شهید علیه السلام.
سلام بر یاران فداکار آن حضرت.
سلام بر عزاداران حسینی.
سلام بر عزادار اصلی این روزها.
#شاگرد_مدرسه_امام_حسینم
#دلنوشته
#سلام_بر_محرم
کانال در پیام رسان بله
https://ble.ir/amozesh_fahmequran
کانال در پیام رسان ایتا
@amozesh_fahmequran