📲 #داستان_شبانه
💠حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
آورده اند که، #عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود #نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت
به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت : نه
مرد گفت : فلان #عابد بود
نانوا گفت : من از مریدان اویم
دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد
نانوا گفت اگر #قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد
وقتی همه شام خوردند
نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : #دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت #دل_بندۀ_خدا یک آبادی را نان دادی .....
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran