#قصه_های_قرآن
#حضرت_خضر(ع)
تسليت خضر عليهالسلام به بازماندگان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
امام باقر عليهالسلام فرمود: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم آنچنان اندوهگين شدند كه از شدت ناراحتى درازترين شبها را مى گذراندند (چشمشان به خواب نمى رفت ) تا آن جا كه آسمان بالاى سرشان، و زمين زير پايشان را فراموش كردند، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، خويش و بيگانه را با هم متحد و دوست كرده بود، و همه را حامى دين نموده بود. در اين حال، شخصى بر آنها وارد شد كه خودش را نمى ديدند ولى سخنش را مى شنيدند (كه به عنوان تسليت) مى گفت :
درود و رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد، با وجود خدا و در سايه لطف الهى، هر مصيبتى، قابل تحمل است، و هر از دسترفتهاى را جبرانى است، هر انسانى مرگ را مى چشد ، و قطعا خداوند در روز قيامت، پاداش شما را به طور كامل خواهد داد،... بر خدا توكل كنيد و به او اعتماد نماييد... شما را به خدا مى سپارم و سلام بر شما باد.
شخصى از امام باقر عليهالسلام پرسيد: اين تسليت از جانب چه كسى براى آنها آمد؟ امام باقر عليهالسلام فرمود:
مِنَ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى: از جانب خداوند متعال.(688)
[و از ثعلبى روايت شده كه اميرمؤمنان عليهالسلام به حاضران فرمود: صاحب صدا، برادرم خضر عليهالسلام است كه شما را در مورد مصيبت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تسليت مىگويد .(689)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_یحیی(ع)
خوف شديد يحيى عليهالسلام از خدا
هرگاه حضرت زكريا عليه السلام مى خواست بنى اسرائيل را موعظه كند، به طرف راست و چپ نگاه مى كرد ، اگر يحيى عليهالسلام را در ميان جمعيت مى ديد از بهشت و دوزخ سخنى نمى گفت.
روزى بر مسند نشست تا بنى اسرائيل را موعظه كند، يحيى عليهالسلام كه عبايش را بر سر نهاده بود، وارد مجلس شد و در گوشهاى در ميان جمعيت نشست. زكريا عليهالسلام به جمعيت نگريست، و يحيى عليهالسلام را نديد، آن گاه در ضمن موعظه فرمود:
اى بنى اسرائيل! دوستم جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد كه در جهنم كوهى به نام سكران وجود دارد، در پايين اين كوه دره اى هست كه نامش غضبان است، زيرا غضب خدا در آن وجود دارد، در پايين اين كوه دره اى هست كه طول آن به اندازه مسير صد سال راه است، در ميان آن چاه چند تابوت از آتش وجود دارد، و در ميان هر يك از آن تابوتها چند صندوق آتشين و لباس آتشين و زنجيرهاى آتشين هست.
يحيى عليهالسلام تا اين سخن را شنيد برخاست و با شيون، فرياد كشيد و گفت: واغَفلَتاه مِنَ السَّكرانِ؛ واى بر من از غافل شدنم از كوه سكران!
سپس حيران و سرگردان، سراسيمه از مجلس خارج شد و سر به بيابان گذاشت و از شهر خارج شد.
زكريا عليهالسلام بى درنگ از مجلس بيرون آمد و نزد مادر يحيى عليهالسلام رفت و ماجرا را به او خبر داد، و به او گفت: هم اكنون برخيز و به جستجوى يحيى عليهالسلام بپرداز، من ترس آن دارم كه ديگر او را نبينم مگر اين كه دستخوش مرگ شده باشم.
مادر يحيى عليهالسلام برخاست واز شهر خارج شد و به جستجوى يحيى عليهالسلام پرداخت، در بيابان چند نفر جوان را ديد، از آنها جوياى يحيى عليهالسلام شد، آنها اظهار بى اطلاعى كردند، مادر يحيى عليهالسلام همراه آن جوانان به جستجو پرداختند تا چوپانى را در بيابان ديدند، مادر يحيى عليهالسلام از او پرسيد: آيا جوانى با قيافه چنين و چنان نديدى؟
چوپان گفت: گويا در جستجوى يحيى پسر زكريا عليهالسلام هستى؟
مادر يحيى گفت: آرى، او پسر من است، نامى از دوزخ در نزد او بردند، او بر اثر شدت خوف، سراسيمه سر به بيابان گذاشته و رفته است.
چوپان گفت: من همين ساعت او را در كنار گردنه فلان كوه ديدم كه پاهايش را در ميان گودال آب فرو برده و چشم به آسمان دوخته بود و چنين مناجات مى كرد :
وَ عزَّتِكَ مَولاىَ لاذِقتُ بارِدَ الشَّرابِ حَتى انظُرَ مَنزِلَتِى مِنكَ؛
اى خدا و اى مولاى من به عزتت سوگند، آب خنك ننوشم تا بنگرم كه در پيشگاه تو چه مقامى دارم؟
مادر يحيى عليهالسلام به سوى آن كوه حركت كرد، يحيى عليهالسلام را در آن جا يافت، نزديكش رفت و سرش را در آغوش گرفت، و او را سوگند داد كه برخيزد و با هم به خانه بازگرديم.
يحيى عليهالسلام برخاست و همراه مادر به خانه بازگشت، مادرش از او پذيرايى گرمى كرد، ولى در آن حال احساس لغزش نمود، و برخاست و همان لباسهاى زير موئين را از مادرش طلبيد و پوشيد و به سوى مسجد بيت المقدس حركت كرد، تا در آن جا به عبادت خدا بپردازد. مادرش از رفتن او جلوگيرى مى كرد ، زكريا عليهالسلام به مادر يحيى عليهالسلام فرمود:
دَعيهِ فانَّ وَلَدِى قَد كُشِفَ لَهُ عَن قِناعِ قَلبِهِ وَ لَن يَنتَفِعُ بِالعَيشِ؛
رهايش كن، اين پسرم به گونهاى است كه پرده حجاب از روى قلبش برداشته شده، كه زندگى دنيا هرگز روح و روانش را اشباع نمىكند و به او سود نمى بخشد.
يحيى عليهالسلام خود را به مسجد بيت المقدس رسانيد، و در كنار علما و عابدان بنى اسرائيل به عبادت خدا پرداخت، و همچنان تا آخر عمر به آن ادامه داد. (746)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_یحیی(ع)
مقام ارجمند يحيى عليهالسلام در پيشگاه خدا
يحيى عليهالسلام بر اثر پاكزيستى و رابطه تناتنگ با خدا، مقامش به جايى رسيد كه خداوند او را (در سوره مريم آيه 12 تا 15) به داشتن شش خصلت برجسته ستوده سپس بر او سلام مى كند ، از جمله (در آيه 13 مريم) مى فرمايد : وَ حنّاناً مِنَ لدُنّاً وَ زكاةً وَ كانَ تَقِيّاً؛
ما يحيى عليهالسلام را مشمول رحمت و محبت خود ساختيم، و پاكى روح و عمل به او داديم، او انسان پرهيزكارى بود.
ابوحمزه مىگويد : از امام باقر عليهالسلام پرسيدم: منظور از اين آيه چيست؟ فرمود: منظور رحمت و لطف سرشار خدا به يحيى عليهالسلام است.
عرض كردم: تا چه اندازه؟
فرمود: رحمت و لطف خدا به يحيى عليهالسلام به اندازهای رسيد كه وقتى كه او خدا را صدا مى زد و مى گفت : يا رَبِّ؛ اى پروردگار من! خداوند بى درنگ مى فرمود : لَبَّيكَ يا يَحيى؛ بلى، يا يحيى!(750)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_عیسی(ع)
نمونهای از تواضع حضرت عيسى عليهالسلام
روزى عيسى عليهالسلام به حواريون (اصحاب نزديك و خاص) خود فرمود: من كارى با شما دارم، آن را انجام دهيد. (از آن جلوگيرى نكنيد.)
حواريون: كارت را انجام بده، ما آماده هستيم.
حضرت عيسى عليهالسلام برخاست و پاهاى آنها را شست، آنها عرض كردند: اى روح خدا! ما سزاوارتر به اين كار هستيم.
حضرت عيسى عليهالسلام فرمود: سزاوارترين انسان به تواضع و فروتنى، عالِم است، من اين گونه به شما تواضع نمودم، تا بعد از من، شما نسبت به مردم، اين گونه تواضع كنيد.
آن گاه عيسى عليهالسلام افزود:
بالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ، وَ كَذلِكَ فِى السَّهلِ ينبُتُ الزَّرعُ لا فِى الجَبَلِ؛
بناى حكمت با تواضع ساخته مى شود، نه با تكبر، و همچنين زراعت در زمين نرم مى رويد، نه در زمين سخت.(785)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_محمد(ص)
دعوت خويشان نزديك، به اسلام
از آن جا كه اگر خويشان و نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دعوت او را مى پذيرفتند ، هم زبان اعتراض دشمنان بسته مى شد (مثلاً نمى گفتند اول برو اهل و عيال و عموهاى خود را اصلاح كن بعد به سراغ ما بيا) و هم آنها پشتوانه داخلى و نزديك خوبى براى پيامبر مى شدند ، از طرف خداوند به پيامبر فرمان داده شد كه:
وَ اَنذِر عَشِيرَتِكَ الاَقرَبِينَ؛
خويشان نزديك خود را انذار و دعوت كن.(824)
در اين كه آيا اين فرمان در آن سه سال اول قبل از دعوت عمومى بوده، يا بعد از سه سال اول، از قرائن تاريخى استفاده مى شود ، كه اين دعوت مربوط به آن سه سال اول است. بعضى گويند اين دعوت در سال دوم بعثت صورت گرفته است.
چگونگى تشكيل جلسه و چگونگى دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از خويشان، مختلف نقل شده، در اين جا به ذكر يك نمونه آن كه بيشتر همين را ذكر كردهاند مى پردازيم :
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به على عليهالسلام دستور داد مقدارى غذا و مقدارى شير تهيه كند(825) آن گاه چهل نفر (به نقل بعضى چهل و پنج نفر) از سران بنى هاشم را دعوت نمود، وقتى كه آنها حاضر شدند از غذا خوردند ابولهب (يكى از عموهاى پيامبر) فهميد كه مجلس براى دعوت به رسالت پيامبر تشكيل شده (طبق نقل بعضى از مورخين) دو بار مجلس را به هم زد، تا بار سوم، هنوز مجلس به هم نخورده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به آنها رو كرد و فرمود:
اى فرزندان عبدالمطلب! من از جانب خدا به سوى شما، مژده دهنده و ترساننده، فرستاده شدهام . به من ايمان بياوريد و مرا يارى كنيد تا هدايت شويد.
سپس فرمود: هيچكس مانند من براى خويشان خود چنين ارمغانى نياورده، من خير و سعادت دنيا و آخرت را براى شما آورده ام. آيا كسى هست كه با من برادرى كند و از دين من پشتيبانى نمايد تا خليفه و وصى من گردد و در بهشت نيز با من باشد؟
سكوت مجلس را فرا گرفت، دعوت شدگان در فكر فرو رفتند، ناگهان على عليه السلام (كه حدود سيزده سال داشت) برخاست و گفت:
اى رسول خدا! من تو را يارى مى كنم . رسول خدا به او فرمود: بنشين.
بار دوم گفتار خود را تكرار كرد، باز على عليهالسلام برخاست و گفت: من تو را يارى مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: بنشين. براى بار سوم حاضران را دعوت كرد، هيچيك از حاضران به دعوت پيامبر پاسخ ندادند، جز على عليهالسلام كه براى بار سوم نيز برخاست و گفت: من تو را يارى مى كنم . در اين هنگام پيامبر فرمود:
اءنّ هذَا اَخِى وَ وصيى وَ خَلِيفَتى عَلَيكُم فاسمَعُوا لَهُ و اَطِيعُوهُ؛
اين - اشاره به على عليهالسلام - برادر و وصى و جانشين من بر شما است، سخنان او را گوش دهيد، و از او اطاعت كنيد.
حاضران از مجلس برخاستند، در حالى كه هر كسى سخنى در رد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى گفت ، ابولهب در ميان جمع تحريك شده به طور استهزاءآميز به ابوطالب رو كرد و گفت:
محمد، پسرت على را بزرگ تو قرار داد و دستور داد از او پيروى كنى.(826)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_محمد(ص)
دورنمايى از غزوه حمراء الاسد
در پايان جنگ احد، به فرمان ابوسفيان لشكر به ظاهر فاتح او به سرعت به سوى مكه حركت كرد، هنگامى كه اين لشكر به سرزمين روحاء رسيدند، از كار خود سخت پشيمان شدند، و تصميم به بازگشت به مدينه گرفتند تا بقيه مسلمانان را به قتل برسانند.
دستگاه اطلاعاتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين موضوع را به پيامبر گزارش داد، پيامبر فوراً فرمان داد كه مجروحان نيز در اين جنگ شركت نمايند.
مسلمانان همراه مجروحين، بسيج شده و به سوى لشكر دشمن، حركت كردند.(837)
در ارزش كار اين دليرمردان كفر ستيز آيات 172 تا 174 سوره آل عمران نازل شد كه ترجمه آيات چنين است: آنان كه دعوت خدا و پيامبر را، پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از ميان آنها براى كسانى كه نيكى كردند و راه تقوا پيمودند، پاداش بزرگى خواهد بود - اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به شما) اجتماع كردهاند ، از آنها بترسيد، اما آنها ايمانشان زيادتر شد و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما مىباشد. - به همين جهت، (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از فرمان خدا پيروى كردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است.
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
#قصه_های_قرآن
#حضرت_محمد(ص)
🍀 بيعت زنان
مسلم است كه بيعت با رهبر اسلامى از امور سياسى است، و بيعت مردم با پيامبر بيانگر آن است كه دين با سياست آميخته است، و هيچگونه جدايى بين آنها نيست و لذا تمام امت چه مرد و چه زن در راه پايدارى اسلام بايد با پيامبر بيعت كنند، و اين مطلب حاكى از آن است كه زنان نيز بايد در امور سياسى اسلام دخالت كنند و به حمايت از آن برخيزند.
در تاريخ صدر اسلام، در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، زنان دو بار با آن حضرت بيعت كردند، يك بار در بيعت عقبه كه هفتاد و چوند نفر از مردم مدينه (قبل از هجرت) در سرزمين عقبه (نزديك مكه) با پيامبر بيعت كردند كه سه نفر از آنها زن بودند. و ديگرى بيعتى بود كه زنها در روز چهارم فتح مكه با پيامبر انجام دادند. چنان كه آيه 12 سوره ممتحنه بر اين مطلب دلالت دارد؛ اصل آيه اين است:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛
1 - شريكى براى خدا قرار ندهند.
2 - دزدى نكنند.
3 - زنا نكنند.
4 - فرزندانشان را نكشند.
5 - تهمت به كسى نزنند. (فرزندانى كه مربوط به ديگران است به شوهران خود نسبت ندهند.)
6 - در كارهاى نيك با پيامبر مخالفت ننمايند.
در اين صورت با آنان بيعت كن؛ (بيعتشان را بپذير) و از درگاه خدا برايشان طلب آمرزش كن؛ بىگمان خداوند، آمرزنده مهربان است.
تشريفات بيعت مردان چنين بود كه با پيامبر مصافحه مىكردند و دست به دست آن حضرت مى دادند به گونهاى كه دست آن حضرت بالاى دست آنها بود؛ ولى در مورد بيعت زنان، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دستور دادند كه ظرفى پر از آب بياورند و آن گاه مقدارى عطر در آن ريختند، سپس دست خود را در ميان آن گذارد و آيه فوق را (كه حاوى شش ماده و شرط بيعت) بود تلاوت كرد؛ سپس از جاى خود برخاست و به زنان چنين فرمود: كسانى كه حاضرند طبق اين شرايط (ششگانه) با من بيعت كنند، دست در ميان آب ظرف كرده و رسماً وفادارى خود را نسبت به اين موارد، اعلام بدارند.(901)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹
📿
#قصه_های_قرآن
⬅️داستان #حضرت_آدم (علیه السلام)➡️قسمت دهم
📝اشعار جانسوز آدم( عليه السلام) در سوگ هابيل
🌹آدم (عليه السلام )در سوگ جانسوز پسر شهيدش، اشعار زير را سرود و خواند:👇
🎶تغيّرت البلاد و من عليها
🎶 فوجه الْأَرْض مغبرّ قبيح
🎶 تغير كل ذى طعم و لون
🎶 و قَلَّ بشاشة الوه المليح
🎶 ارى طول الحياد علىَّ غمّاً
🎶و هل انامن حياتى مستريح
🎶 و مالى لا اجود بسكب دمع
🎶و هابيل تضمنه الضريح
🎶 قتل قابيل هابيلاً اخاه
🎶فواحُزنى لَقَد فقد المليح
👈يعنى: سرزمينها و آن چه در آنها هست همه دگرگون شده، و چهره زمين غبارآلود و زشت گشته است.😔
👈مزه هر غذايى، و رنگ هر چيزى تغيير يافته، وچهره شاداب و نمكين اندك شده است.😔
👈طول زندگى را براى خود اندوهى دراز مى نگرم، آيا روزى خواهد آمد كه از اين زندگى پر رنج راحت شوم⁉️
👈 چه شده كه اشكهايم جارى نمى گردد، و چشمهايم از اشك فشانى دريغ مى كنند، با اين كه پيكر هابيل در ميان قبر قرار گرفته است.😔
⏪قابيل برادرش هابيل را كشت، واى بر اين اندوه كه به فراق هابيل زيبايم گرفتار شدم.⏩
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
⬅️#شيث وصى حضرت آدم (عليه السلام)➡️
⭕️هابيل به شهادت رسيد، ولى خداوند با لطف و عنايت خاص خود، به زودى با جانشين پسرش، جاى او را پر كرد.
🖇 هنگام كشته شدن او، همسرش حامله بود كه پس از مدتى داراى پسرى شد و آدم (عليه السلام) او را به نام پسر مقتولش، هابيل نهاد و به عنوان هابيل بن هابيل خوانده مى شد.
🌿پس از آن به لطف خداوند، از حوا پسر ديگرى متولد شد
〰 آدم نام او را شيث گذاشت و فرمود: اين پسرم هبة الله (عطيه خدا) است.
💯 شيث هم پيامبر بود و هم وصى حضرت آدم (عليه السلام)
👈شيث كم كم بزرگ شد و به سن ازدواج رسيد.
خداوند حوريه اى به صورت انسان كه نامش #ناعمه بود براى شيث فرستاد
✅ شيث تا او را ديد شيفته او شد، خداوند به آدم (عليه السلام )وحى كرد تا ناعمه را همسر شيث گرداند
🌹آدم نيز چنين كرد و پس از مدتى از اين زن و شوهر جديد دخترى متولد شد و به سن ازدواج رسيد، آدم به دستور خدا او را همسر هابيل بن هابيل (پسر عمويش) نمود و به اين ترتيب نسل آدم عليهالسلام از اين طريق، افزايش يافت.
.................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹
📿
#قصه_های_قرآن
⬅️داستان #حضرت_آدم (علیه السلام)➡️قسمت ۱۱
⁉️چند پرسش آدم( عليه السلام) و پاسخهایشان
⭕️ روزى حضرت آدم( عليه السلام) در محلى نشسته بود، ناگاه شش نفر را كه سه نفر از آنها سفيد روى و نورانى و سه نفر از آنها سياه روى و بد منظر بودند مشاهده كرد.
🖇اتفاقاً آن شش نفر نزد آدم آمدند، سفيدرويان در سمت راست آدم و سياهرويان در سمت چپ او نشستند.🌿
〰براى آدم چنين منظرهاى شگفت آور و غير عادى بود، بى درنگ از آنها خواست خود را معرفى كنند و بعد به سمت راست خود توجه كرد و از يكى از سفيدرويان پرسيد: تو كيستى⁉️
👈 من عقل و خرد هستم.
🌹آدم (عليه السلام): جاى تو در كجاست⁉️
👈 جاى من در مغز و دستگاه انديشه انسان است.
🌹آدم (عليه السلام) از سفيدروى ديگر پرسيد: تو كيستى⁉️
👈من مهر و عطوفت هستم.
🌹آدم (عليه السلام): جاى تو در كجاست⁉️
👈 جاى من در دل انسان است.
آدم (عليه السلام) از سومين نفر از سفيد رويان پرسيد: تو كيستى⁉️
👈 من حيا هستم
🌹آدم( عليه السلام) جاى تو در كجاست⁉️
👈 جاى من در چشم انسان است.
💯به اين ترتيب، آدم( عليه السلام )فهميد كه
✨ مركز و مظهر عقل مغز است،
✨ مركز و مظهر مهر و عاطفه قلب است
✨و مظهر و مركز حيا، چشم مى باشد.
⏪آن گاه حضرت آدم( عليه السلام) به سمت چپ نگريست و از سياهرويان خواست تا خود را معرفى كنند.
از يكى از آنها پرسيد: تو كيستى⁉️
👈 من خودخواهى و كبر هستم.
🌹آدم (عليه السلام) جاى تو در كجاست⁉️
👈 جاى من در مغز و دستگاه انديشه انسان است.
🌹آدم (عليه السلام): مگر عقل در آن جا قرار نگرفته است⁉️
👈چرا، ولى هنگامى كه من در آن جا مستقر مى شوم، عقل فرار مى كند.
🌹آدم از دومين نفر از سياهرويان پرسيد: تو كيستى⁉️
👈 من رشك و حسد هستم.
🌹آدم (عليه السلام): جاى تو در كجاست⁉️
👈 جاى من در دل است.
🌹آدم (عليه السلام): مگر مهر و عاطفه در آن جا قرار نگرفته است⁉️
👈 چرا، ولى وقتى كه من در آن جا جاى مى گيرم مهر و عاطفه بيرون مى رود.
🌹آدم (عليه السلام )از سومين نفر از سياه رويان پرسيد: تو كيستى⁉️
👈من طمع و آز هستم.
🌹آدم عليهالسلام: جاى تو در كجاست⁉️
👈جاى من در چشم است.
🌹آدم( عليه السلام): مگر حيا در آن جا جاى نگرفته است⁉️
👈چرا، ولى زمانى كه من در آن جا جاى بگيرم، حيا مى رود.
⏪به اين ترتيب حضرت آدم (عليه السلام )درك كرد كه
✨ خودخواهى و كبر دشمن عقل است، ✨رشك بردن مخالف عاطفه مى باشد
✨ و طمع و حيا ضد همديگرند.
.................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌹🌹🌹
📿
#قصه_های_قرآن
⬅️داستان #حضرت_آدم (علیه السلام)➡️قسمت۱۲.
🔴پايان عمر آدم( عليه السلام )و جانشين شدن شيث
🌹حضرت آدم (عليه السلام )در بستر رحلت قرار گرفت و در حالى كه زبانش به يكتايى خدا و شكر و سپاس از الطاف الهى اشتغال داشت، از دنيا چشم پوشيد.
📿جبرئيل همراه هفتاد هزار فرشته براى نماز بر جنازه آدم (عليه السلام )حاضر شد و همراه خود كفن و حنوط و بيل بهشتى آورد.
🌱شيث (عليه السلام) جسد حضرت آدم (عليه السلام) را غسل داد و كفن كرد، و به او نماز خواند، جبرئيل و فرشتگان هم به او اقتدا كردند.
🦋فرشتگان بسيارى براى عرض تسليت نزد شيث (عليه السلام)آمدند، در پيشاپيش آنها جبرئيل به شيث (عليه السلام) تسليت گفت و شيث به دستور جبرئيل، در نماز بر جنازه پدرش، سى بار تكبير گفت.
👈از آن پس، شيث( عليه السلام) به جاى پدر نشست،
✨ و آيين پدرش آدم (عليه السلام) را به مردم مى آموخت
✨و آنها را به دين خدا فرا مى خواند،
✨و به آنها بشارت مى داد كه: پس از مدتى خداوند از ذريه من پيامبرى را به نام نوح( عليه السلام) مبعوث مى كند
〽️ او قوم خود را به سوى خدا دعوت مى نمايد، قومش او را تكذيب مى كنند و خداوند آنها را با غرق كردن در آب به هلاكت مى رساند.
🌿بين آدم تا نوح، ده يا هشت پدر به ترتيب ذيل، واسطه وجود داشته است.
👈1 - شيث
2 - ريسان (انوش)
3 - قينان
4 - احليت
5 - غنميشا
6 - ادريس كه نام ديگرش، اخنوخ و هرمس است
7 - برد
8 - اخنوخ
9 - متوشلخ
10 - لمك كه نام ديگرش از فخشد است.
💯جنازه حضرت آدم (عليه السلام )را در سرزمين مكه دفن كردند و پس از گذشت 1500 سال، حضرت نوح (عليه السلام) هنگام طوفان، جنازه آدم (عليه السلام )را از غار كوه ابوقبيس (كنار كعبه) بيرون آورد و به همراه خود با كشتى به سرزمين نجف اشرف برد و در آن جا به خاك سپرد.
🔴هم اكنون قبر آدم (عليه السلام )و قبر نوح( عليه السلام) در كنار حرم مطهر اميرمؤمنان على( عليه السلام)در نجف اشرف قرار دارند.
⬅️پايان داستانهاى زندگى حضرت آدم (عليه السلام )➡️
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
.................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚📚🕙
#قصه_های_قرآن
#قسمت چهارم
#داستان زندگانی حضرت هود (ع)
يكى از پيامبرانى كه نام او در قرآن (ده بار) آمده، و يك سوره به نام او ناميده شده، حضرت هود عليهالسلام است. سلسله نسب او را چنين ذكر نمودهاند:
هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سم بن نوح. بنابراين نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح عليهالسلام مىرسد.
حضرت نوح عليهالسلام هنگام رحلت، به پيروان خود چنين بشارت داد: بعد از من غيبت طولانى رخ مىدهد. در طول اين مدت طاغوتهايى بر مردم حكومت مىكنند و بر آنها ستم مىنمايند، سرانجام خداوند آنها را به وسيله قائم بعد از من كه نامش هود عليهالسلام است، نجات مىدهد. هود عليهالسلام رادمردى باوقار، صبور و خويشتندار است.
در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودى خداوند هنگام ظهور هود عليهالسلام، دشمنان شما را با طوفان شديد به هلاكت مىرساند.
بعد از رحلت حضرت نوح عليهالسلام، مؤمنان و پيروان او همواره در انتظار حضرت هود عليهالسلام به سر مىبردند، تا اين كه به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان كوبنده و شديد، به هلاكت رسيدند.(121)
از اين رو به او هود گفته شد، كه از ضلالت قومش هدايت يافته بود و از سوى خدا براى هدايت قوم گمراهش برانگيخته شده بود.
هود عليهالسلام در قيافه و قامت همشكل حضرت آدم عليهالسلام بود.سر وصورتى پر مو و چهرهاى زيبا داشت.(122)
هود عليهالسلام دومين پيامبرى است كه در برابر بت و بتپرستى قيام و مبارزه كرد، كه اولى آنها حضرت نوح عليهالسلام بود.(123)
∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞🔷📚📚
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
#قصه_های_قرآن
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_دوم
✨از هفتاد و سه حرف اسم اعظم خداوند، بیست و پنج حرف را خداوند به آدم آموخت و خداوند دستور داد تا همه بر آدم سجده کنند و همه فرشتگان و جنّیان بر آدم سجده کردند و قابل ذکر است که این سجده نه به خاطر آدم بلکه جهت اطاعت از فرمان خداوند بود. و ابلیس که در صف ملائک بود تکبّر ورزید و از دستور خداوند سرپیچی کرد و این عمل او اولین معصیت او شد و خداوند از ابلیس پرسید؛ «چه چیزی تو را از سجده بر مخلوقی که من به قدرت و عنایت خویش آفریده ام منع کرده؟»
✨ ابلیس گفت: خدایا مرا از این سجده بر آدم معاف کن و در مقابل به گونه ای بندگی تو را می کنم که هیچ فرشته ای تو را عبادت نکرده باشد و نیز گفت: من چگونه بر او سجده کنم که من از آتشم و او از خاک. و خداوند فرمود؛ «مرا به بندگی و عبادت تو احتیاجی نیست و چون ابلیس نافرمانی کرد خداوند او را از درگاه خود راند» و در جواب ابلیس فرمود؛ آتش از درخت است و درخت از خاک و اصل درخت از خاک و گِل است.
✨خداوند فرشتگان را از نور، جن ها را از آتش و گروهی را از باد، و آب آفرید و غیره... و آدم را از گِل و آنگاه نور و آتش و باد و آب را در انسان جریان انداخت تا بوسیله نور فکر کند و با آتش بخورد و بیاشامد و با گرمای آتش، معده غذا را هضم کند. و خداوند درون انسان پنج عنصر قرار داد در حالی که ابلیس که از نژاد جن است تنها یکی از این پنج عنصر را در اختیار او گذاشت، که ابلیس به آن مغرور شد. پس ابلیس اعتراض کرد و گفت: پس این همه عبارت و بندگی من چه می شود، اگر تو خداوند عادلی هستی؟ خداوند فرمود؛ به تو هر آنچه که دنیوی باشد می بخشم و به ابلیس زندگی تا روز قیامت و قدرت را به او عطا کرد تا قادر به فریب آدمیان باشد و به هر شکلی که می خواهد بر آنها ظاهر شود.
✨آن هنگام که پروردگار نیروی تسلط بر انسان را به ابلیس عنایت کرد، آدم فرمود؛ بار خدایا تو نیروی تسلط بر من و نسل من را به ابلیس بخشیدی. به من و فرزندانم چه می دهی؟ فرمود؛ به اندازه هر گناهی همان گناه و به اندازه هر کار خیر و نیکی دَه برابر پاداش می دهم و آدم بیشتر از این را طلب کرد و خداوند توبه را تا آخرین دقایق حیات از انسان قبول کرد و آدم باز هم بیشتر درخواست کرد و خداوند فرمود؛ بی حساب خواهم بخشید و آدم به همین امر اکتفا کرد.
✨خداوند متعال حقایق هر علمی را به آدم آموخت و سپس ارواح «محمّد صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام ، فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام » را 44 در پشت آدم قرار داد، بگونه ای که نور وجود آنها تمام عرش را فرا گرفت و خداوند دستور داد تا همگان در برابر عظمت آدم سجده کنند.
هنگامی که روح بر آدم دمیده شد، او به عطسه افتاد و خداوند امر کرد تا جمله «الحمد اللّه رب العالمین» را بگوید. و هنگامی که دید فرشتگان بر او سجده کردند، دچار غرور شد از خداوند سؤال کرد، آیا مخلوقی محبوب تر از من آفریده شده است؟
✨خداوند پاسخ داد؛ بله آنها گروهی هستند که خلقت تو به خاطر وجود آنهاست. آنها ارواح پاک پنج تن هستند و این بشارت خداوند بر آدم به وجود پنج تن بود.
آدم به بالاترین نقطه عرش نگاه کرد، خداوند فرمود؛ این ارواح، برترینِ مخلوقات من می باشند به وسیله آنها می دهم و باز می گیرم و توسط آنها پاداش می دهم و مجازات می کنم و تو ای آدم به آنها توسّل بجوی، هرگاه دچار گرفتاری و مصیبتی گشتی.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran