بروشور معرفی زندگی با آیهها.pdf
27.16M
📚بروشور معرفی حرکت ملی همافزای «زندگی با آیهها»
#معرفی
#زندگی_با_آیه_ها
#مسطورا
سطر سطر، زندگی با آیهها
معرفی حرکت همافزای زندگی با آیهها.pptx
17.81M
📚پاورپوینت معرفی حرکت ملی همافزای «زندگی با آیهها»
#معرفی
#زندگی_با_آیه_ها
#مسطورا
سطر سطر، زندگی با آیهها
اهداف و فرازهای عملیات رمضان.pdf
465.5K
اسامی برندگان پویش حضور در پای صندوق رای 🗳🇮🇷
۱- فاطمه صدیقیان از مدرسه شهید صفدری
۲- فاطمه ماهیان از مدرسه پروین اعتصامی
۳- محمد مهدی صدیقی از مدرسه شهیدان شفیعی و شهنازی
۴- رقیه باقریان از مدرسه @@@ روستای ده آباد
۵- یلدا غلامی از مدرسه شهید صفدری
۶- فاطمه قنبریان از مدرسه شهید صفدری
۷- هلیا شفیعی از مدرسه شهید صفدری
۸- فتانه صباحی از مدرسه شهید صفدری
۹- مائده گلی زاده از مدرسه شهید تحویلیان
۱۰- نازنین شیرخشتی از مدرسه مرتضایی فر
برندگان جهت دریافت هدیه خود به آیدی @m7074esi پیام دهید😊✌️
حوزه بسیج دانش آموزی شهید فهمیده نطنز
VID_20240314_215538_235.mp3
3.65M
🖊حمید مبارک نژاد
🎙مهدی ابوطالبیان
🎙متین عابدنظر
🎙پویا محمدی
در سوگ متین حاجی سلطانی🖤
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
در شگفتم من...
نمی پاشد ز هم دنیا چرا...؟
روابط عمومی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان نطنز
⬛كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ
●همکاران گرامی
سرکار خانم اکرم السادات رسول زاده حسینی مدیر محترم دبستان شهید غنمی
با نهایت تأسف و تأثر ضایعه در گذشت مادر همسر گرامیتان را خدمت شما و خانواده محترم تسلیت عرض نموده، بقای عمر با عزت برای شما و همچنین رحمت واسعه برای آن مرحومه را از خداوند متعال خواهان و خواستاریم🌱
⚫ روابط عمومی مدیریت آموزش و پرورش شهرستان نطنز
https://eitaa.com/amozeshvaparvareshnatanz
9.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدای پای بهار می آید.. 🌸🌸🌸
برپایی جشن نوروز و بهار و اهدای جوایز نو آموزان همراه با اجرای برنامه های شاد.
کودکستان باغ گلدونه
IMG_20240315_212200_577.mp3
2.48M
🎙آیدا عنایتی
🎙مونا صالح زاده
دبیرستان فاطمیه
24.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨خرم آن کس که در این محنتگاه
خاطری را سبب تسکین است✨
▪️بیست و پنجم اسفندماه زادروز پروین اعتصامی، بانوی شاعر ایرانی است.
گوشه ای از ابیات این بانوی هنرمند به سفارش سازمان جهانی ایکوم توسط خنیاگر گروه بینالمللی مهرآفرینان بادرود دانش آموز فرهیخته مهردخت فاطمه زهرا شفیقی کلاس اول دبستان نورا شهرستان نطنز،اجرا و برای شما به نمایش گذاشته میشود ✨
17.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
دانش آموز خبرنگار: نرگس روحانی رفتار
☑️با موضوع مبطلات روزه
#دبیرستان_فاطمیه
🍃🌺🍃🌺🍃
✨خدایا در این ماه مبارک دریچه قلبمان را خالصانه به سوی تو میگشاییم تا نسیم رحمتت به آن بوزد و نوری از محبت و عشق تو به قلبمان ببارد...
بوی بهار میآید🍃
✨بهاری از جنس استغفار و بخشیده شدن
✨رمضان آمده است
و ما اینجا دلمان سخت معجزه میخواهد
چشم انتظار ضیافت آسمانی تو هستیم
شاید معجزه قلب ما در مهمانی تو و به دست توست.
✨خـ♡ـدایا
خیلیها به پیشواز مهمانیات آمدهاند
به حرمت تمام روزه داران ماه رمضان را پر از خیر و برکت و لبریز از پاکی و نور برایمان مقدر بفرما🌱
#خبرگزاریپانا
#دبیرستان_فاطمیه_نطنز
#رمضان_۱۴۰۲
سی روز سی خاطره
✍✍اولین سالی که روزه گرفتم توی ماه شهریور بود.
بعد از خوردن سحری و نماز صبح کمی خوابیدم.
اما صدای مرغ و خروس های بیقرار خواب از سرم پراند.
اومدم توی باغچه تا خودم رو مشغول کنم اما چشم تون روز بد نبیند انگار عالم و آدم دست به دست هم داده بودند که روزه ی من باطل شود.
بوی میوه ها هوش از سرم می پراند . مگه میوه ی روی درخت قبلا این همه بو داشت؟؟؟
سیب های ترش بومی از درخت گوشه ی حیاط آویزان شده بودند و هی چشمک می زدند انگار می گفتند:
بیا من رو بخور بیا من رو بخور
دهنم آب افتاد و شیطان رو لعنت کردم؛ شیطان هم گفت :
به من چه خوب برو یه جا دیگه نزدیک درخت سیب ترش ایست نکن برو اونطرف تر کنار داربست کوتاه انگورهای شیرین کشمشی...
لعنت به شیطان آخه این چه پیشنهادی بود.
داشتم می دویدم توی خانه که محکم خوردم به مادربزرگ مهربان و همیشه در حال فعالیتم . بنده خدا گفت: مگه سر می بَری کجا با این عجله؟؟؟
گفتم : دارم می رم توی خونه تا شیطان و دار و دسته اش اولین روزه ی من رو خراب نکنند.
جعبه ی زولبیا و بشقاب خرما از سحر کنار سماور توی آشپزخانه مانده بود سعی کردم اصلا از فضای پرفریب خوردنی ها دور بشم .
اومدم توی اطاق کتاب داستانی برداشتم تا خودم رو سرگرم کنم به قول بزرگترها می خواستم روز زودتر بگذره ....
آخه چرا کتابها این همه کیک و شکلات رنگی رنگی تو صفحات خودشون جا کرده بودند؟ دیس پر از ماکارانی قرمز رنگ روی میز از کجا پیداش شد؛ کتاب را بستم وگوشه ای گذاشتم .
مامانرو صدا زدم و پرسیدم
چند ساعت دیگه تا افطار مونده؟
مامان گفت : حالا حالا مونده ...
بلند شو وضو بگیر و بساط سجاده ی خودت و من رو آماده کن تابریم مسجدبرای نماز جماعت .
توی مسجد دوستام همه حاضر بودند و برای راستی آزمایی داشتند زبان های سفید همدیگر رو چک می کردند ،
منم کنارشون نشستم و زبانم رو بیرون آوردم و به همه نشان دادم و با افتخار اعلام کردم روزه هستم.
#زهره_عبداله_زاده_حسینی