eitaa logo
130 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿🕊🌿 🔅🦋﷽🦋🔅 🌷 🟢 تحلیل خاطره امر به معروف برای ماموریت اعزام شده بودند اهواز، با دوستش رفتند کنار پل کارون، وضعیت نامناسب پوشش خانواده‌ها، اون رو ناراحت کرد💔 به دوستش گفت: بیا بریم 🗣 کشان کشان دوستش را برد طرف آن خانواده با رفت سراغ پیرمردی که سرپرست خانواده بود و گفت: 🙋🏻‍♂آقای محترم هیچ میدونید که اینجا بوی به مشام میرسد⁉️☄💥🔥میدونین اهواز ازشهرهای ❓ میدونید شما میزبان خوب رزمنده های اسلام هستید❓ 👴 پیرمرد گفت: منظورتون چیه؟ حالا باید چیکار کنیم؟ _ بهش گفت: ما چیزی نمی‌خواهیم ازتون، فقط اومدیم ازتون خواهش کنیم، به احترام این رزمنده ها و رو رعایت کنید.🙏 پیرمرد دوزاریش افتاد و صورت محمد را بوسید😚 و گفت: به شرطی که شما هم در اون دنیا ما را کنید😉🤝 یعنی نور شهادت در چهره محمد حسین بوده✨️🌷 🔴 این خاطره، نکات خیلی زیادی داشت☝️ 1⃣ نکته اول 👈 رفتن کنار پل کارون (اولین نکته داشتن در نقاط آسیب دیده است) حضور داشتن در پارک‌ها، در معبر و محل گذر، در تالارها، در تفرجگاه‌ها، در سینماها، خوبه مومنین حضور داشته باشند در این مکان‌ها✌️ هی میرن میچپن در خانه و بعد می‌گویند جامعه خراب شده😒 باشیییییم که بتوانیم بدهیم، برویم بیائیم، حضور داشته باشیم 👥👤👥👤👥 اینها هم می‌توانستند بنشینند در سنگرشان تا صبح قرآن بخوانند 📖 بعد تا شب مفاتیح بخوانند و دوباره تا صبح قرآن بخوانند🤦‍♂️ اما چکار کردند؟!🚶‍♂🚶‍♂رفتند با هم کنار پل کارون، وضعیت نامناسبی که دیدند ناراحت شدند، ناراحتی کافی نیست ❎ 👈 به رفیقش هم گفت: بیا بریم، کشان کشان دوستش را برد!! 2⃣ نکته دوم 👈 کردن با دیگران، دست دیگران را هم را بگیرید ببرید و در امر به معروف شریکشون کنید. چون دفعه های اول فقط ناظره، فقط ساکته، ولی نگاه میکنن ببینن که می‌شود داد و با زبون خوش تذکر به ثمر هم مینشینه ان شاءالله☺️ ⬅️ بعد آمد چه کار کرد؟ رفت سراغ پیرمردی که بود! الناس علی ملوکهم...، علی دین پدربزرگهم، علی دین رئیسهم، مدیرهم😉 3⃣ نکته سوم 👈 بریم سراغ آن کسانی که دارند، هر چند که ایشان می‌توانستند به آن خانمی هم که مثلا حجابش نامناسب بود بدهند، اشکالی ندارد🙌🏻 ولی مرد خانواده و مرد مسن و ریش سفید را به رسمیت شناخته و دیده که از طریق ایشان یا به واسطه ایشان، داده بشه و خب تاثیرگذاریشون اینجا بیشتر بوده و از این روش استفاده کرده ✅ 4⃣ نکته چهارم 👈 با روش شان و شخصیت قائل شدن به طرف مقابل، شروع کردند و بلافاصله نرفته سر اصل مطلب! قبلش یه تشکری کردند😊 با لفظ شروع کرده، با این الفاظ زیبا، بالاخره با تعریف کردن از او و تشکر کردن بابت پذیرایی از رزمندگان، که شما ما را مهمان خودتان کردین و ... بعد طرف میگه چیکار بکنیم؟؟😊 و اینکه میگه ما چیزی نمی‌خواهیم 🤷🏻‍♂ ببینید خیلی جالبه ها ... (اتبعوا من لا یسعلکم اجرا) تبعیت کنید از کسی که اجری ازتون نمیخواهد! 5⃣ نکته پنجم 👈 هیچی نخواستن، خیلی مهم است عزیزان، یک جاهایی که میبینین نمیتونیم و کنیم برای این است که دستمان زیر منگنه‌ی طرف مقابل، همون شخص بزرگوار هست. ما هیچی نمی‌خواهیم از شما عزیزان، فقط اومدم از شما خواهش کنم🙏 شاید تو ذهن اون پیرمرد این بوده که الان این آقا میگه پیکنیکتون رو میشه بدید؟ الان میگه یک ذره از غذاتون میشه بدید؟ نمیدانم بالاخره یک خواسته ای یا پولی میشود کمک به رزمندگان کنید؟🤦🏻‍♂ 🙏نه ما چیزی نمی‌خواهیم حاج آقا، فقط اومدیم خواهش کنیم که بچه ها به خاطرش می‌خواهند بروند خط مقدم، اینها را رعایت کنید. 🟡 خیلی نکته مهمی است.☝️ 6⃣ نکته ششم 👈 درسته که در امر و نهی بهتره حالت استعلا درش باشه، ولی بعضی وقتا که خواهش کردن اثرش بیشتر هست، میتوان خواهش کرد، مخصوصا ایشان که سنی ازشون گذشته بود👴 و بعد هم اینکه، تذکر زیبا چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.💘 پیر مرده بلند میشه صورتش رو میبوسه و التماس دعای شفاعت هم از او دارد😘 خدا کمک کند تمام این رو بتوانیم مثل شهدا بلکه به مدد الهی و مدد شهدا، بهتر از شهدا در امر به معروف و نهی از منکرهامون به کار بگیریم🤲😊 ✍ برگرفته از سخنان در دوره‌ی سیره‌ی شهدا🕊 🆔️ @aamerin_ir
دختری با پوشش خیلییی نامناسب تو ایستگاه 🚎 منتظر به بهانه ی اینکه برام من کارتم رو شارژ کنه باهش ارتباط گرفتم. گفتم یه سئوال بپرسم؟ گفت : من حجاب و دوست ندارم. گفتم من که هنوز سئوالم و نپرسیدم!! گفت : فکر کردم برای حجاب میخواین بگین گفتم نه حالا که خودت گفتی ممنون میشم بگی چرا کلمه حجاب و خودت گفتی حجاب یعنی چی؟ گفت یعنی مثل شما گفتم الهی بگردمت که متوجه حجاب يعني چادر و پوشش هستی گفت اره مامان بزرگم چادریه و مثل شما مهربون خیلی دوسش دارم گفتم مشخصه فطرت تو پاکه و اجداد تو اهل بیتی گفت آره همه شون مؤمن هستند. گفتم خوش به حالت که تو خونواده با اعتقادی زندگی می کنی قدر خودت و بدون، از این نعمت استفاده کن که تو خونواده ای داری که اهل خدا و ایمان هستند گفت دوستام چکار کنم گفتم حرف خدا مهم است یا حرف دوستات که به ندای شیطان گوش میدن؟ گفت سئوال تون و نپرسیدن گفتم : هیچی فقط خواستم ازتون بپرسم که وظیفه ما به عنوان یک مخلوق در برابر فرمان خالق مون چیه؟ که وقتی فهمیدم خودت اهل ایمان و خونواده محترم و مؤمنی داری یادم شد گفت : من قبلا چادری بودم و اعتکاف با دختر داییم میرفتم ولی الان دوست دارم مسیحی باشم. خیلی دلم سوخت گفتم چرا به جای پیشرفت پسرفت؟ چرا دین مسیح که مربوط به 5 هزار سال، قبل از صدر اسلام هست و میخوای جایگزین دین و اسلام ناب محمدی کنی؟ به جای پیشرفت، پسرفت؟ متاسفانه بازهم گفت دوستام براش از زنان خارجی و سلیبریتی های خارجی که به اسلام ایمان آوردند و حجاب دار شدن گفتم و غصه برای جوونای هدر رفته و از دست رفته شیعه ایرانی که در مسیر ولایت شیطان قرار گرفتند و...... کمی تفکر
24 آذرماه جمعه شب با خانم موقر جلو پله های پاساژ ایستاده بودیم، خانم موقر اشاره کردند به دختری که جلو پاساژ، بالای پله ها سرلخت سیگار به دست بود. گفتن اون و چکار کنیم؟ گفتم من میرم سمتش رفتم بالا بهش سلام کردم، گفتم سلام عزیزم بفرمایید داخل غرفه با شکلات داغ پذیرایی بشین هوا سرده
سلام خدمت خواهران گلم.چن شب پیش رفتم عکس از دندونم بگیرم تو کلاهدوز .داخل که رفتم هم شل حجاب بود هم بیحجاب😔 .یه بررسی کردم🧐 گفتم بی حجابا واجبترن.با توسل به امام زمان رفتم جلو. به یه خانم تقریبا چهل سال به بالا اول سلام کردم بعد دعای خیر کردم براشون.بعد گفتم عزیزم شالتون افتاده سرتون کنین بد نگاهتون میکنن.ایشون گفتنن چشم حواسم نبود.سرشون کردن.😊 بعد به یه خانم بی‌حجاب دیگم همین‌رو گفتم ایشون گفتن به خودم مربوطه وسرشون نکردن.😔 بعد چون من هنوز نوبتم نشده بود بعد از چن دقیقه ای که گذشت دیدم سرشون کردن من خیلی خوشحال شدم😍. چن نفر شل حجابم تذکر دادم و رفتم.راستییییی جذب آمر م داشتم خدارو شکر.😍😍 اینم روزی چن روز پیشم .خدایا شکرت🤲 امام زمان جونم ممنونتم خدایا شکرت که هر وقت خواستم سر راهم بزاری گذاشتی و شمام گره زبونم باز کردی آقا جون😭.
سفر در قطار وارد کوپه شدیم کوپه ۶ تخته بود و ما ۴ نفر شبیه به هم از لحاظ اعتقادی با اضطراب منتظر دونفر دیگر بودیم که کی باشه کی نباشه .... که دیدم وااای دوتا دختر مکشفه با خانواده ۸ نفره آمدن که ۲ تاشون بیان تو کوپه ما مادر خانواده مسن بود و بنده خدا در راهرو سرگردان که من کدام کوپه برم و ... من و دوستم که هر دو سفیر هدایت هستیم در لحظه تصمیم گرفتیم این مادر را تا زمانیکه موقعیت اسکان شان ثابت می شود پذیرای این مادر سالخورده باشیم و پسری ۶ ساله که اونم فرزند همان خانم مکشفه بود را به کوپه دعوت کردیم در این حین خواست خدا و امام زمان صمیمی شدیم و وقتی مامان پسر کوچولو دید بچه اش با ما جور شده با اینکه کمی با ما گارد داشت در کوپه ما اسکان کرد خلاصه روزگار را در صلح و صفا گذراندیم و اصلن در مورد حجاب صحبت نکردیم دو ساعت به رسیدن به مقصد حرف از انرژی های منفی و ماورایی ها و اجنه و شیطان را پیش کشیدیم از لحاظ طب اسلامی و تخصصی صحبت کردیم مادر این خانم هم از ما خوشش آمده بود و مهمان ما شده بود و تمام صحبت‌ها در حضور مادرش اتفاق افتاد چند اتفاق باعث شد که دخترک جوان قصه ما 😄 که ۲۵ سالش بود و آرایشگر بود و ناخن کاشت هم داشت با ما دوست شود اول در وهله اول برای پوشش چیزی نگفتیم دوم احترام هم در گفتار بهش داشتیم سوم تخصص خودمان را بهش عرضه کردیم که بیشتر روی حرفهای ما حساب باز کنه و حتی دوستم درمانگر طب اسلامی بود چیزهایی رو مطرح کرد که دقیقن نیاز اون بود یعنی ابتدا ما مسئله را از زبان خودش متوجه شدیم از بین حرفهایی که زد و طبق نیازش حرفها و کمک‌هایی را بهش کردیم و سوم تشویقش کردیم چون گفته بود که مراقب مادر و پدرش هست و ما این دوستی را سبب را دعای مادر دانستیم مادرش کلی خوشحال بود که ما با فرزندش صحبت میکنیم کلی دعا کرد و دخترک جوان قول داد که مسیر عاشقی را با امام زمان طی کند به او گفتم اولین تو دهنی به شیطان اینه که ناخنهات رو ریمو کنی تا بدنت طهارت داشته باشه تا چاکراهای بدنت برای ورود انوار الهی باز بشه و ...... یهو مهماندار وارد کوپه شد و ملافه ها را خواست این با همان حالت و عادت همیشگی شال سرش نکرد و من اونجا با شوخی و مزاح گفتم بزن دهن شیطان دیگه 😁😄 شالت رو بپوش که اونم سریع کشید کله اش 😂 و به اعترافات خودش گفت دوستم باعث این سهل انگاری های من شده تو زندگی ام بهش گفتم میخوای من دوستت بشم اون خوشحال قبول کرد و شماره داد به من و گفتم دوری کن از دوست بد که باعث سقوط انسانه خودش هم گفت :آره انرژی دوستم منفیه لحظه قشنگ ماجرا اون جایی بود که وقتی داشتیم از راه آهن خارج می شدیم دوستش مکشفه بود و اون شالش رو محکم پیچیده بود دور سرش و در لحظه ای من دیدم دوستش هم شالش رو سر کرد و چقدر دیدن این صحنه من رو خوشحال کرد بهش گفته بودم تو تاثیر بگذار روی دوستت نگذار شیطان تو را فریب دهد شب تولد بانوی دوعالم به من پیام تبریک داد و باعث شد که بخواهم برایش دوستی پایدار شوم انشالله
۱۴ دی خیابان سراب از کلاس با دوستم بیرون آمدیم ۳ تا دختر که مکشفه اونم با پیراهن حتی یکی شون جوراب هم پاش نبود و ایستاده بودن با یک ماشین قدیمی عکس میگرفتن و گویا یک ربع اونجا در این وضع بودند ولی هیچ کس بهشون هیچی نگفته بود دوستم که قبل من اینا رو دیده بود زنگ زد به من که زود بیا .فقط تو میتونی اینها خیلی تیپ لباسشون بده 😩 به سمتشان که رفتم گفتم سلااااام چه اروپایی !بچه ها خیلی اروپایی تیپ زدید توریست هستید !؟🤪 دخترها تو هنگ بودن انگار توقع نداشتن کسی جرات کنه با اینا حرف بزنه گفتن ما شیرازی هستیم گفتم :پس آمدید زیارت امام رضا دیگه ؟! گفت آره گفتم فدای اون قلب مهربانت به اون یکی دیگه هم که مبهوت بود گفتم تو هم آمدی زیارت ؟!. گفت آره گفتم واای نکنین تو رو خدا این کارا رو امام رضا ناراحت میشه بچه ها مگه دوستش نداشتید که آمدید زیارت ؟ گفت الان برای عکاسی اینجوری تیپ زدیم گفتم بالاخره همه دارند میبین شماها رو و همه دارند قضاوتتان می‌کنند(یعنی که مثلن دخترهای خوبی نیستید ) هیچ کس دوست نداره به بدی قضاوت بشه بعد پرسیدم تو دوست داری قضاوت بشی ؟ بعد خودم باز گفتم .میدونم دوست نداری هیچ کس دوست نداره مشخصه با شخصیت هستی بعد همینجور اون محل من نمی‌داد و داشت عکسش رو می‌گرفت از دوستش با کت و شلوار از یک ماشین قدیمی بهش گفتم از خودتون با حرم امام رضا بگیرید گفت گرفتیم گفتم تو قلبت هم حکش کن عزیز دلم بعد پرسیدم میشه جواب این سوالم رو بدهید این بدپوششی ضررش اول به کی میرسه ؟ همینو به من بگو بعد همون که داشتم صحبت می‌کردم گوشیش رو دم گوشش گرفت و شروع کرد به صحبت منم ادامه دادم میدونم که میدونی و تو ذهنت داری میگی به دخترا بچه ها رعایت کنید اینجا مشهده .همه جاش حرمت داره و متاسفانه نایستادن تا بیشتر بگم بهشون ولی کمی جلوتر دوستم که اونم از کلاس می‌آمد بهشون برخورد داشته و یک چیزهایی هم اون گفته ولی کاش حرف زدن رو نترسیم و از جایی با توکل شروع کنیم حق با ماست چرا بعضی ها اینقدر میترسن از گفتن و حرف زدن
سفر در قطار وارد کوپه شدیم کوپه ۶ تخته بود و ما ۴ نفر شبیه به هم از لحاظ اعتقادی با اضطراب منتظر دونفر دیگر بودیم که کی باشه کی نباشه .... که دیدم وااای دوتا دختر مکشفه با خانواده ۸ نفره آمدن که ۲ تاشون بیان تو کوپه ما مادر خانواده مسن بود و بنده خدا در راهرو سرگردان که من کدام کوپه برم و ... من و دوستم که هر دو سفیر هدایت هستیم در لحظه تصمیم گرفتیم این مادر را تا زمانیکه موقعیت اسکان شان ثابت می شود پذیرای این مادر سالخورده باشیم و پسری ۶ ساله که اونم فرزند همان خانم مکشفه بود را به کوپه دعوت کردیم در این حین خواست خدا و امام زمان صمیمی شدیم و وقتی مامان پسر کوچولو دید بچه اش با ما جور شده با اینکه کمی با ما گارد داشت در کوپه ما اسکان کرد خلاصه روزگار را در صلح و صفا گذراندیم و اصلن در مورد حجاب صحبت نکردیم دو ساعت به رسیدن به مقصد حرف از انرژی های منفی و ماورایی ها و اجنه و شیطان را پیش کشیدیم از لحاظ طب اسلامی و تخصصی صحبت کردیم مادر این خانم هم از ما خوشش آمده بود و مهمان ما شده بود و تمام صحبت‌ها در حضور مادرش اتفاق افتاد چند اتفاق باعث شد که دخترک جوان قصه ما 😄 که ۲۵ سالش بود و آرایشگر بود و ناخن کاشت هم داشت با ما دوست شود اول در وهله اول برای پوشش چیزی نگفتیم دوم احترام هم در گفتار بهش داشتیم سوم تخصص خودمان را بهش عرضه کردیم که بیشتر روی حرفهای ما حساب باز کنه و حتی دوستم درمانگر طب اسلامی بود چیزهایی رو مطرح کرد که دقیقن نیاز اون بود یعنی ابتدا ما مسئله را از زبان خودش متوجه شدیم از بین حرفهایی که زد و طبق نیازش حرفها و کمک‌هایی را بهش کردیم و سوم تشویقش کردیم چون گفته بود که مراقب مادر و پدرش هست و ما این دوستی را سبب را دعای مادر دانستیم مادرش کلی خوشحال بود که ما با فرزندش صحبت میکنیم کلی دعا کرد و دخترک جوان قول داد که مسیر عاشقی را با امام زمان طی کند به او گفتم اولین تو دهنی به شیطان اینه که ناخنهات رو ریمو کنی تا بدنت طهارت داشته باشه تا چاکراهای بدنت برای ورود انوار الهی باز بشه و ...... یهو مهماندار وارد کوپه شد و ملافه ها را خواست این با همان حالت و عادت همیشگی شال سرش نکرد و من اونجا با شوخی و مزاح گفتم بزن دهن شیطان دیگه 😁😄 شالت رو بپوش که اونم سریع کشید کله اش 😂 و به اعترافات خودش گفت دوستم باعث این سهل انگاری های من شده تو زندگی ام بهش گفتم میخوای من دوستت بشم اون خوشحال قبول کرد و شماره داد به من و گفتم دوری کن از دوست بد که باعث سقوط انسانه خودش هم گفت :آره انرژی دوستم منفیه لحظه قشنگ ماجرا اون جایی بود که وقتی داشتیم از راه آهن خارج می شدیم دوستش مکشفه بود و اون شالش رو محکم پیچیده بود دور سرش و در لحظه ای من دیدم دوستش هم شالش رو سر کرد و چقدر دیدن این صحنه من رو خوشحال کرد بهش گفته بودم تو تاثیر بگذار روی دوستت نگذار شیطان تو را فریب دهد شب تولد بانوی دوعالم به من پیام تبریک داد و باعث شد که بخواهم برایش دوستی پایدار شوم انشالله
یه روز تو پاساژ فردوسی برای خواهرم رفتیم شال مجلسی بخریم قیمت ها رو خیلییی بالا میگفتند 300 هزار تا 680 هزار تو یه مغازه دختر جوان شل حجابی بود بهش گفتم حالا که برخی ها کشف حجاب کردند، چطوریه بازم قیمت روسری و شال اینقدر بالا😳 دختر جوانی بود گفت دیگه چون برای یه عده ارزشی شده قیمتش رفته بالا 👌 ولی خودش شل حجاب بود و ادامه داد، ما ایرانی هستیم و دین عرب ها هست واسه همین، حالا، مردم واقعیت بین شدند😏 گفتم : نگین واقعیت بین به روشن فکرا توهین میشه طاغوتِ جهل، تمام بچه‌های حتی، نخبه ما رو فرا گرفته 😔 که به جای دانستن واقیعت، با چشم بینا، دچار جهل و عقب افتادگی از واقعیت و حرف و قانون خدا شدند گفت خوب ما ایرانی هستیم گفتم خوب مگر ایرانی هستیم باید از طاغوت و ظلم غرب پیروی کنیم و شلوار پاره پاره و چسب و کوتاه و بدن نما و لخت بپوشیم؟ گفت نه خوب تا یه اندازه ای گفتم خط کش و اندازه رو خدا مشخص میکنه، یا مسیح علی نژاد و علی کریمی و بایدن و مکرون؟معنی امنیت و شخصیت زن و ما خودمون می‌فهمیم؟ یا دشمنان خدا و اسلام؟ گفت من کار ندارم فقط میدونم چرا ما باید از دین عرب ها پیروی کنیم گفتم چرا نکنیم چرا غربی ها برخی یهودیان حالا پیشرفت کنند و اسلام و پیامبر ما رو بپذیرند ما که اجدادمون شیعه هستند حالا از اصل واقعی حرف خدا عقب نشینی کنیم؟ بهش گفتم عموی حضرت ابراهیم اسمش چی بود گفت نمیدونم گفتم تو گوگل سرچ کن اسمش آذر بوده مگه آذر اسم ایرانی نبوده؟ گفت چرا گفتم مگه نسل پیامبر از حضرت ابراهیم خلیل الله نیست؟ گفت نمیدونم با خنده 😊گفتم بلا پس چی میدونی؟ فقط هم آرایش کردن و یاد گرفتی😉 کمی علم خودت و ببر بالا دوستات و از جهل و جهالت نجات بده💞 ادامه دادم نسل پیامبر در واقعیت واقعیت ایرانی هست و چون در شبهه جزیره عربستان، به علت جهالت کافران از کفر برای هدایت شون و خونه خدا سُکنا گرفتند🕋 عرب نامیده شدند. وقرآن عربی بهشون نازل شد🍃 گفت پس چرا عربی قرآن نازل شده؟ گفتم چون عرب ها خیلی جهالت شون بالاتر از دیگر قوم ها هست خداوند به زبان عربی نازل کرد که زودتر و راحت تر ایمان بیاورند اگر به زبان عجم (ایرانی) نازل میشده مطمئن باش به هیچ عنوان اونها ایمان نمی اورند چون عرب خودش و در جنگ آوری و قدرت شمشیر زدن بالاتر از هر قومی میدونسته و می‌داند. گفتم حالا هم با افتخار سرت و بالا بگیر که ایرانی هستی و از تبار سلمان فارسی از نسل پیامبر و فاطمه بعد هم پوشش و از اول زن ایرانی داشته گفت به این محکمی نَ* مثل شماها گفتم( کلمه چ) که چارقَد و چادر هست تو زبان عرب نیست ولی زن ایرانی از اول چارقد و چادر و داشته وگرنه عرب عبا داشته و پیامبر با آوردن اسلام پوشش و کامل تَرش کردند خدا رو شکر خودش گفت تا حدی شبهه ام برطرف شد🍃 مامانم چادریه ولی هیچ وقت اینطور برام چادر و پوشش و باز نکرده بود گفتم خوب خودت که جوان هستی باید مطالعه داشتی باشی و روشنفکر بشی و به مادرت یاد بدهی بنده خدا از کجا بیاره معلومات تو رو زیاد کنه شما برو تحقیق کن به زن بودن و ایرانی بودن و شیعه بودنت افتخار کن به دوستات هم یاد بده از این چالشی که غرب برای شما و امثال شما به راه انداخته دوستان تو آگاه کن حالا طفلی تو این مدت حرف زدنِ من 20 تا شال و روسری برای خواهرم باز کرد به خواهرم اشاره کردم دست خالی از مغازه اش بیرون نرین با وجود سخت پسندیش همونجا خرید کرد و با روی خوش خداحافظی کردیم و اومدیم بیرون خاطره های اون روزِ خوبِ پاساژ، ادامه دارد.... 😉
یک خاطره... این روز ها خیلی یاد یکی از بیمارانم تو مطب قبلی میکنم. یه پدر و دختر اهل ترکیه که سالها بود ساکن آلمان بودن. یه دختر ۱۳ ۱۴ ساله ناز و یه پدر نسبتا مسن بازنشستهِ خیلی جدی! ولی وقتی پدر خانواده رو میدیدی نا خودآگاه میگفتی چه خانواده محترمی. اتفاقا نیکو هم خیلی دوستشون داشت قبلا گفته بودم تو بخش اورتودنسی غالبا خود من یا نیکو به مریض ها نوبت بعدی رو میدادیم یه دفعه وقتی نوبت بعدی این بیمار رو مشخص کردم پدرش گفت فلان هفته نمیتونیم بیایم و در جواب اصرار من که وقتش خیلی مهمه و بهتره بیاین گفت اون هفته دارم میرم ترکیه برای شرکت در انتخابات... من نمیدونم که ایا میشه از آلمان هم رای بدن یا نه یا اینکه اصلا این قانون اجباری بودن شرکت در انتخابات ترکیه شامل شهروندانی که ساکن کشور های دیگه هم هستن میشه یا نه من فقط اینجا میبینم مردم ترکیه خیلی خوب یادگرفتن پشت هم باشن و برای پیشرفت متحد بشن. این نکته ای که حداقل در المان به وضوح دیده میشه و نتیجه ظاهری و ساده این اتحاد شده اینکه بیشترین سوپر و رستوران حلال در آلمان مربوط به ترکیه است. جوری که مردم کشورهای دیگه هم مجبورا باید به همین فروشگاه ها و رستورانها مراجعه کنن. مردم ترکیه خیلی اینجا از اقتصاد کشور و هم وطنانشون حمایت میکنن. تو پرانتز بگم برخلاف ایران، اینجا جنس های ترک کیفیت نسبتا پایینی دارن و قیمتشون در مقایسه با سوپرهای آلمانی معمولا بالاتره یعنی صادقانه از نظر عقلانی و اقتصادی به نفع نیست خرید ازشون. بزرگترین مساجد و همینطور بیشترین تعداد مسجد در آلمان مربوط به ترکیه است. جوری که مردم ترکیه معتقدا که دور هم جمع بشن و با هم باشن که تو بعضی شهر ها محله مخصوص ترک ها داریم، حالا بینشون انواع و اقسام فرقه ها و انواع اعتقادات و اختلاف نظر ها هم هست ها... یعنی اصلا اینطور نیست که بینشون همیشه صلح و صفا باشه ( من اختلاف ها دیدم بینشون) اما در مقابل بقیه ملت ها بدجوووور پشت هم هستن. انگار یادگرفتن و میدونن باید متحد باشن تا قوی بشن و این سر بزنگاه ها نجاتشون میده کانال در ایتا دوستانتون رو به این کانال دعوت کنید🌱 مشاهدات و تجربه های یک مادرِ دندانپزشک ساکن آلمان https://eitaa.com/joinchat/3509321946Cbb998519ef انتشار مطلب فقط با ذکر منبع
12.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مشهد، صیادشیرازی، شب شهادت امام سجاد علیه السلام، چه خبر بود.؟ .... خانمی جوان با دختر 10 ساله اش، اومد شربت گرفت بهش یه گیره روسری هدیه دادم براش از امام حسین و حضرت زینب که امام زمان خودش و با حجابش یاری کرد، گفتم اجازه داد شال نازکش و با گیره روسری سرش کردم و محکم کردم. دوست داشت بره کربلا وقتی گفت به امام حسین خیلیییییییی ارادت دارم، بهش گفتم : کربلا برین چطوری میرین؟ خودش متوجه شد. گفت :باچادر گفتم : تو شهر کربلا به احترام امام حسین علیه السلام که شهر مقدسی هست، هیچ کس بدون حجاب نیست ولی امام رضای غریب، 😔تو شهر خودش هم واقعا غریبه😢 و کمی صحبت در مورد امام زمان و امام حسین علیه السلام که روی دوستمون خیلیییییییی تأثیر گذاشته بود، امر به معروف به همین سادگی بعد از یک ساعت برگشت با چادر 👏👏🌺 گفت به همسرم گفتم، و رفتیم چادر هم برای خودم. هم دخترم، خریدیم 5 شاخه گل مریم هم خریده بود و اومد، گفت :گفتیم با شاخه گل 💐 بیایم پیش تون🌟 شما که ما رو شاد کردید، 😊و آگاه کردین ماهم شما رو خوشحال کنیم و تشکر کنیم 🤲😊 و این همه زیبایی با توسّل و نظر اهل بیت علیهم السلام و ارادت و عشق به امام حسین و امام رضا علیه السلام َ تأثیر مثبت میزاره و نتیجه میده🌸
سیزدهم فروردین مصادف با روز شهادت مولا امیرالمومنین ع با خواهران مجاهد برای دور دور در پارک قرار گذاشته بودیم 😉 ساعت ۹:۳۰ بوستان چهل بازه خیلی خلوت بود و دختران جوان تنهایی رو در پارک دیدیم که پوشش ناقص و نامناسبی داشتند از کارت‌هایی که به نیت خشنودی امیرالمومنین و امام زمان تهیه کردیم به آنها دادیم و فالهای شهدایی را جلوشون گرفتیم تا خودشون نیت کنند تا کدام شهید قسمتشان شود 😉 و بعد هم که دیدم الحمدالله دختران با ادبی بودند به یک هدیه کوچک که نبات تبرکی (به عشق امام زمان )تهیه شده و بسته بندی شده بود به آنها دادیم🥰 به آنها گفتم که این شهیدان برای امنیت ما از جانشان خرج کردند و مااز مال مان ؛؛برای شما عزیزانی که سرمایه های وطن ایرانمان هستید دخترها پوشش خوب و حجاب جز وصیت آنها بوده و در ضمن اینکه شماها با پوشش کامل در امنیت بیشتری هستید بنظر شما مردم عادی در کوچه و خیابان ارزش دیدن جواهر وجودی شما را دارند !؟؟ و خودشان سرشان را پایین انداختند گفتم دخترها از امروز میتونید شروع کنید و به نیت این روز و مدد گرفتن از مولامون به این نوشته کارت عمل کنید 😉😊 جالبه که موهاشون رو جمع نکردن و فقط سکوت کردن و ما آنها را به ایزد منان سپردیم نیم ساعت بعد همان دوتا دوباره جلو ما پیدا شدند و این بار با صراحت به یکی که خیلی موهاش از جلو و پشت بیرون بود گفتم میخوای بهت گیره بدم شالت را سفت کنی آخه احساس میکنم موهات خیلی زیادن جمع نمیشن 🙃 گفت نه نمیخام گفتم پس جمعشون کن😉😊 اونم جمع کرد واتفاق جالب تر اینجا بود در لحظاتی که دیگه داشتیم خارج می شدیم از بوستان یک خانم با دختر ۸ سالش جلو ما پدیدار شد این خانم خیلی شل حجاب بود و چنان رژی زده بود که نگم 😵‍💫 جوری که دوستم اصلن احتمال نمی داد که ایشان با ما برخورد خوبی داشته باشه ابتدا با سلامی یکی از کارت‌ها رو که نوشته بود بهترین هدیه به امام زمان ترک گناه است را بهش دادم با تعجب داشت نگاه می‌کرد که با یک جمله مزاح آمیز خندش رو درآوردم 😉 گفتم چیه .بدنگاه میکنی نکنه امام زمان را نمیشناسی 😅😂 خندید و خودش رو انداخت تو بغلم و گفت چراااا😂 گفتم پس شروع کن بعد گفت اتفاقن چند روز پیش چند تا دختر ناف هاشون رو پرسینگ کردن انداختن بیرون منم بهشون گفتم چرا اینجوری هستید ؟ یعنی به شما هیچی نمیگن !! میگه منو فحش کش کردن میگفت تو رو خدا مواظب خودتان باشید من شماها رو خیلی دوست دارم شما کسانی هستید که وقت می‌گذارید و انسان تر از ماها هستید گفتم اصلن اینجوری نیست ماهم گناه داریم ولی در حد خودمان 😌 خلاصه بنده خدا ماها رو فرشته می دید هی هم میگفت مواظب خودتان باشید منم بهش یک شیشه نبات دادم باورش نمیشد رایگان باشه .گفت سوئد هیچ چیز رایگان نمیدن گفتم اینجا عشق به ائمه موج میزنه و خیلی کارها میکنن به عشق ائمه😍 بعد گفت من سوئد زندگی میکنم میرم و میام ایران و اونجا خیلی اونجا سخته که امنیت نیست و در آخر یک کتاب چرا حجاب را بهش هدیه دادم باز گفت تو رو خدا رایگانه !!!😂 گفتیم برو حلالت فقط برو سوئد برای امام زمانت یک کاری بکن شماهم میتونی مثل ما فرشته باشی برای دیگران و امام زمان منتظر تک تک ماهاست (شیعیانش) شماره همراهم را به او دادم و کانال استاد شیخ قمی را معرفی کردم و اینکه تمام اون یک ربع که حرف میزدیم مردم کنجکاوانه به ما نگاه می‌کردند وقتی خداحافظی من و دوستم را بغل کرد و باز ابراز خوشحالی از دیدن ما 🤩 نکته اینکه با یک مزاح همان چند ثانیه اول دل طرف رفت 😁 و اینکه مستقیم در مورد پوشش همان ابتدا صحبت نکردیم