eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
933 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از یا علی بن موسی الرضا
وابسته مثل جوجه اردک خاله داشت برای مادر درد و دل می‌کرد. البته درد و دل نبود، بیشتر غر زدن بود. داشت از جوجه اردکی می‌گفت که چند ماه پیش برای پسرش خریده بود و حالا عذاب جانشان شده بود، حرف می‌زد. می‌گفت همه جا دنبالشان می‌رود، می‌گفت همیشه می‌ترسد زیر دست و پا بماند. می‌گفت جوجه بهشان وابسته شده. می‌گفت جوجه حتی توی رختخواب هم همراه پسرخاله می‌رود. می‌گفت می‌ترسد جوجه بیچاره زیر تن پسرش له شود. خاله دلش برای جوجه می‌سوخت و من به یاد آدم‌هایی افتادم که این روزها در فضای مجازی نویسنده و صاحب‌نظر شده‌اند. آدم‌هایی که دنباله‌رو هشتگ‌ها هستند. آدم‌هایی که گاهی بی‌خبر از همه جا داستان‌پراکنی می‌کنند و هشتگ می‌سازند.
هدایت شده از ف.مضیق رشادی
شاید بادکنک‌های قدیمی
هدایت شده از ف.مضیق رشادی
موش موش‌ها موجوداتی موذی هستند که بیشتر ما از آن‌ها می‌ترسیم وبا دیدن‌شان فرار می‌کنیم...واما داستانک. بچه‌‌میوه‌ها در مهد کودک میوه‌ای درحال بازی بودند. خانم هویج معلم مهد،باآن کلاه بزرگش درحال نظارت بود که کدو تنبل گفت:«اِ زیزیگولو اومده» موزی به سمتی که کدو اشاره کرد نگاه کرد و بادیدن موش بزرگ فریاد زد«اون زیزیگولو نیست، اون موشِ فرار کنید...» بادکنک از دست خانم هویج رها شد و جیغ‌کشان در هوا چرخید...خانم هویج از جا برخاست و بادِ موشِ بادکنکی اسباب بازی را خالی کرد. بچه میوه‌ها بادیدن آن صحنه فهمیدند که زود قضاوت کردند و بی‌خودی ترسیدند...😜😂
قفل یاد دیشب افتادم. همان لحظه ای که از همه، مخصوصا عمه که تا دم در آمده بود خداحافظی کردیم و قفل کتابی در دستش را دیدم. آن را آورده بود تا در‍ِ بزرگ چهارلنگه ی حیاط را قفل کند و محکم ببندد. مبادا که مثل دفعات قبل خداینکرده دزد به خانه نزند و گوسفندان را با خود نبرد. به فکر فرو می روم. در هر دو بار دزد نا محترم از در داخل نیامده بود، بلکه یکبار از سوراخی داخل دیوار و بار دیگر از روی دیوار تشریف فرما شده بود. پس مشکل از در نبود‌. بلکه دیوار بود‌. مثل این که اهل آن خانه سنگ را بسته بودند و سگ را ول کرده بودند. چقدر مثل خیلی از کار های ماست. می دانیم یک جایی از کیسه سوراخ است و نشتی دارد اما همچنان اصرار بر غلط خود داریم و بر سر خود می زنیم که وا مصیبتاه از گره کار ها. چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید....
هدایت شده از م توفیقی
ماهی زندگی بعضی هامون شده مثل ماهی ها ،انگار نه انگار آدمیم، گاهی واسه دیده شدن و خودنمایی ،تا آخر عمر زندگی تو ویترین آکواریوم رو ترجیح میدیم. بعضی ها هم فرقی نمیکنه کی تغذیه شون می کنه و فقط برای طعمه شدن فربه می شن. بعضی ها دلشون خیلی بزرگه،دلشون دریاست، صیاد همیشه دنبال صید شون هست . می بینی ماهی هم آزادش دست نیافتنی تره،آزاده باش تا دم دستی نباشی
💠 اطلاعیه 🔰 همان طور که نرم افزار کتابخوان طاقچه ، قسمتی به نام طاقچه بی نهایت دارد که می توانید با عضویت ماهانه یا چندماهه در آن کتابهای مختلفی را بدون خریدن ، مطالعه کنید ، جدیدا نرم افزار کتابخوان فیدیبو هم قسمتی به نام فیدی پلاس راه انداخته که میتواند کتابهای زیادی را بدون خریدن و فقط با پرداخت حق عضویت بخوانید. 👈 فیدیبو یک تخفیف فوق العاده را تا ساعت 24 امشب قرار داده که با کد تخفیف fp70 می توانید اشتراک 6 ماهه آن را با 70 درصد تحفیف بخرید که حدودا 36 هزار تومان می شود که بسیار بسیار عالیست ، در این 6 ماه شما می توانید کتابهای محتلفی با موضوعات مختلف را بدون خریدن و فقط با پرداخت همین حق عضویت شش ماهه بخوانید. مهلت تحفیف تا ساعت 24 امشب است. 👌 ابتدا اپلیکیشن " فیدیبو " را دانلود کنید ، سپس وارد شوید ، و در قسمت گزینه های پایین نوار ، گزینه فیدی پلاس را انتخاب کنید و حق عضویت شش ماهه را خریدار کنید. ✅ از خوبی های فیدیبو این است که هم نسبت به طاقچه کتابهای بیشتری دارد و هم اینکه برخی کتابها که در طاقچه باید حتما خریداری شوند ، در فیدیبو پلاس و با پرداخت همان حق عضویت ، نیازی به خریدن نیست. حتما استفاده کنید و خواهشا به دیگر دوستان کتابخوان خود هم هدیه دهید ، مخصوصا در این اوضاع گرانی کتاب فرصتی عالی هست البته من خودم استفاده نکردم و اطلاع ندارم چجوریِ. صرفا جهت اطلاع و ترویج و مطالعه و از این حرفها.
هدایت شده از زهرا
هدایت شده از زهرا
☆ستاره☆ رخت وخوابم روی پشت‌بام پهن می‌کنم. درونش دراز می‌کشم. با درخشش تیزی، دستم را مقابل چشمانم می‌گیرم. لای انگشت هایم را باز می‌کنم؛ تا دید راحت تر شود. بعد از گذشت چند ثانیه دستم را پایین می‌آورم. به دریای‌ ستارگان آسمان نگاه می‌اندازم. نگاهم به ستاره درخشان رو به رو قفل می‌شد. چشمک می‌زند. درخشش نمایان تر می‌شود؛ دقیق تر روی ستاره درخشان زوم می‌شوم. چشمانم تا آخرین درجه گرد می‌شوند. حرکت می‌کند! تا به خودم می‌آیم، دستم به پیشانی خورده و آخم بلند شده. آخر ستاره درخشان و در حال حرکت، که نمی‌شود، جز اینکه چراغ هواپیما باشد.
هدایت شده از یا ام البنین
تخم مرغ ،دلفین،قطره
هدایت شده از یا ام البنین
قطره وضو می گیرم ،اماده خواندن قرآن می شوم . قرآن که تمام می شود .می بوسمش .وبا احترام می گذارمش روی طاقچه. چراغ ها را خاموش می کنم.مجدد روی بچه ها پتو می کشم .می بوسمشان و از خدا می خواهم مراقب بچه هایم باشد تا خواب خوب ببینند. به طرف اتاقم می روم .روی تخت می نشینم . اسپری گلاب را برمی دارم وروی صورتم اسپری می کنم .بعد با چند ضربه وماساژ به صورت .به سمت تخت پاهایم را دراز می کنم .موهایم را به یک طرف می ریزم‌ وبا آرامش حاصل از عطر گلاب چشمانم را با لبخند لبانم می بندم... قطره های گلاب آرام آرام جذب پوست صورتم می شوند ..ومن هم آرام آرام به خواب می روم. شب ها وقتی من خواب هستم ..این قطره ها خیلی ساکت واروم وبا کیفیت کار می کنند...هنوز چشمانم خیلی گرم خواب نشده ..بوی گلاب را نه تنها من بلکه اشیای داخل اتاق استمشام می کنند. ...خواب آرام آرام تمام وجودم را فراگرفته...حس بویایی من آرام تر می شود...گلاب سرعت خواب مرا بیشتر کرده.. قطره ها وقتی متوجه می شوند من کاملا خوابم رفته... آرام آرام جذب پوستم می شوند...من خواب هستم .....بعضی هایشان سر خوردند و روی موهای سرم ریخته شده اند...موهای من عطر گلاب گرفته اند ...این قطره ها آرام باهم حرف می زنند ...وانقدر گرم صحبت می شوند که متوجه نمی شوند کی خوابشان رفته وکاملا خشک شده اند....
هدایت شده از یا ام البنین
تخم مرغ تخم مرغ از اول غذای حاضری ایرانی ها بود... یه مدتی قیمتش بالا کشید ... همیشه هرجا هروقت حرف از کیک های پف کرده و کوکوهای خوب درآمده است...نام تخم مرغ می درخشد... بچه که بودیم دائی ام یک مرغ و خروس تو حیاط خونه مادربزرگم نگهداری می کرد . وقت هایی که تخم می داشتن می رفتیم واز زیرشان تخم مرغ برمی داشتیم وشب ها املت درست می کردیم.یا مادربزرگم آنها رو به کوکو می زد و همه خاله ودایی ها رو جمع می کرد. این مرغ بیچاره هم زبون بسته شب بازیچه دخترخاله ها وپسرخاله ها بود.. یک روز به دائی ام گفتم :بیا واین تخم مرغ را از زیر این مرغ بیچاره یکبار هم که شده برندار ! من دلم می خواهد جوجه شدنش را ببینم! دائی من هم که منو خیلی دوست داشت قبول کرد! خیلی صبر کردیم...تا این خانم مرغه کارش تمام شود واز روی تخمش بلند شود...من سعی می کردم شبها خونه مادربزرگم بخوابم تا هروقت این جوجه سرازتخم برآورد من نظاره گر باشم. دائی ام گفت :امروز ،فردا هست که جوجه سر از تخم در بیاورد! صبح شد وما صبحانه را که تمام کردیم.. دائی ام داد زد ...بدو بدو بیا ...سریع دویدم توحیاط.. صحنه جالبی بود....این جوجه تمام تلاششو می کرد از تخم دربیاد! جالب اصلا مادرش وپدرش هیچ کمکی برای بیرون آمدنش نکردند. جوجه زشت ما هم بیرون آمد وصدای جیک جیک خونه مادربزرگم پر کرد.. از اون روز تا مدتها صبح ها وشب ها خونه مادربزرگ من صدای جیک جیک پخش می شد.که من حاضر نبودم اون لحظات با هیچیز عوض کنم.
یا سالباً قمَرَ السَّماءِ جَمالَهُ! ------------------- ای بُرده به تاراج جمالِ ماه را! 🌟ترکیب: یا: حرف ندا سالبا: منادی شبه مضاف قمر: مفعول به سالب السماء: م. الیه جماله: بدل اشتمال از قمر @ANARSTORY https://eitaa.com/joinchat/3737649200C929d332cc9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه خانگی - امام حسین(ع) - 1198.mp3
12.76M
🎙بر گودی گلوی تو من بوسه می زنم... 🔻روضه (ع) ⏱ | 16:17 👤کربلایی سید 💡 کانال روضه‌های کوتاهِ کاملِ خانگی بیست‌وششم ♥️ @ANARSTORY @RozeKhanegee
Labbayk-Ya-Hosein.mp3
2.4M
🖤🥀 از حبیب و حر و زهیر و جَوْن و بُرَیْر و مسلم بخوان... 🎤مهدی سلحشور بیست‌وششم ♥️ @ANARSTORY http://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯چایی روضه. نور. جلسه بیست‌و‌ششم. ابتدا یک ، سپس می‌گذارم. کوتاه. بعدش یک که حتما باید گوش کنید. بعدش بزنید روی دریافت پول یک استکان چایی که تبرک است و حتما بعدش یک چایی بخورید به نیت چای روضه. سپس برای امامِ حاضرِ بچه شیعه‌ها دعا کنید. برای سلامتی‌اش. برای ظهورش. برای اینکه قلب‌مان از سیاهی پاک شود تا نور نزول اجلال کند. ان‌شاءالله با یک تا چایی ادامه می‌دهیم. اگر کسی خواست به این روضه مجازی کمک مالی کند به خودم خبر دهد. از اینجا👇 @evaghefi خب بریم برای سخنرانی و روضه و مداحی و چایی. پ.ن پول یه استکان چایی رو 500 تومن حساب کردم. دیگه سخت نگیرید. بیست‌و‌ششم قبول باشد. حالا که اشک ریختید بلند شوید و یک چایی برای خودتان بریزید و عکسش را بگیرید و بفرستید. در کانال زیر که عضو شوید بعد از چند ساعت ادمین می‌شوید و می‌توانید عکس چایتان را برای بقیه به اشتراک بگذارید. https://eitaa.com/joinchat/3507159149C9decdf8353 حتما از هشتگ یا استفاده کنید. برای دریافت هزینه چایی از گروه : جایی برای به اشتراک گذاشتن شات ها و فیلم های خام برای تولید کلیپ های جذاب. ترجیحا حجم بالا نداشته باشه...و تایمش هم مناسب کلیپ های یک دقیقه ای باشه. https://eitaa.com/joinchat/3198156918C9fc948072d https://ble.ir/anarclip https://pay.eitaa.com/v/?link=WX1q3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سفر دوگ بارنارد بلاگر آمریکایی در پیاده روی اربعین. 🔹او این‌روزها انسانیت را به تصویر می‌کشد... @ANARSTORY