|⇦•من نگویم ظلم بر من کم کنید...
#روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا امام سجاد سلام الله علیه به نفس حاج عباس حیدرزاده•✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيم
یَا رَبِّ الْعَالَمِينَ
من نگویم ظلم بر من کم کنید
بلکه زنجیر مرا محکم کنید
*غل و زنجیر به گردن آقا امام سجاد انداختن، وقتی حضرت رو سوار بر شتر بی جهاز کردن نوشتن: شتر یک کوهانه بود، حضرت رویِ مرکب قرار نگرفت، از روی مرکب بر زمین افتاد، عوض اینکه بگن کجاوه بگذارین، محمل بگذارین، مرکب راهوار بیارین، میدونید چه دستور دادن؟ دستور دادن پاهای حضرت رو از زیر شتر ببندن...*
من نگویم ظلم بر من کم کنید
بلکه زنجیر مرا محکم کنید
*اگه میخواین تازیانه بزنید به من بزنید، میخواین سنگ بزنید به من بزنید....*
ظلم بر من بیشتر ز اینها کنید
لیک دست عمه ام را وا کنید
عمه ام چون مادرم زهرا شده
پشتش از بار مصیبت تا شده
مادرم گر پهلویش از در شکست
عمه ام را چوپ محمل سرشکست
*روضه های زین العابدین عجیبه، بی جهت نبود سی و پنج سال گریه میکرد... دَرِ دروازه شام یه جمله ای فرموده که کنار بدن بی سر بابا این جمله رو نفرمود، فرمود: ای کاش مادر من رو نزایده بود... آدم وقتی صحنه ای ببینه که از دنیا سیر بشه، میگه: ای کاش من نبودم نمی دیدم...
مگه حضرت چه صحنه ای میدید؟ شاید یه نگاه میکرد میدید عمه هاش رو دارن تازیانه میزنند، یه نگاه میکرد میدید خواهراش رو دارن سنگ میزنند، یه صحنه ای نوشتن جگر رو آتیش میزنه، نوشتن: یه پیرزن شامی از بالای بام یه سنگی پرتاب کرد این سنگ به سر بُریده ابی عبدالله اصابت کرد، سر از بالای نیزه رو زمین افتاد، زین العابدین این صحنه رو دید...
اما من بگم: آقا! دستات بسته بود، جلو چشمتون عمه هاتون رو میزدن، خواهراتون رو میزدن... دستای شما در غل و زنجیر بود، اما این تازگی نداشت، یه روز هم مدینه دستای جدت علی رو بستن ... اون روز جلو چشم بابات علی مادرت زهرا رو میزدن، اون روز جلو چشمای امیرالمومنین مادرت زهرا زمین خورد ...*
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی زند
*الهی اگه مادری رو میزنن جلو چشم دخترش نزنن...*
بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت
مادر، کسی مقابل دختر نمیزند
*اما این بیت از زبانِ بی بی زینبِ...*
دیدم که ریخت خصم ستمکار بر سرت
قدّم نمی رسید که خود را سپر کنم
*قدم نمی رسید، این عقده توی سینه اش بود، مدینه قدش نمی رسید که خودش رو سپر مادر کنه، اما کربلا تلافی کرد، زینب هرکجا میخواستن بچه هارو بزنن میدوید بازوش رو سپر میکرد، رقیه رو نزنید، سکینه رو نزنید، زینب رو بزنید، هرکجا نشستی به قصد فرج ناله بزن: یا حسین ...*
#حاج_عباس_حیدرزاده
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
|⇦•خوش آمدی تو از سفر بابا..
#روضه و زمزمه بسیار جانسوز ویژۀ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس مرحوم حاج حسن جمالی •ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
چوبی به لبت نشسته دیدم
دندان تو رو شکسته دیدم
چشمان تو را پر آب دیدم
دورِ سرِ تو شراب دیدم ..
ــــــــــــــــــ
خوش آمدی تو از سفر بابا
تو رو خدا منو ببر بابا
کجا یهو تو بی خبر بابا
گذاشتی رفتی ..
دیگه تموم گریه و زاریم
تموم این شبایِ بیداریم
آخه نگفتی دختری داری
گذاشتی رفتی ..
نزار بازم بهم جسارت شه
همین لباس پاره غارت شه
منو ببر که عمه راحت شه
بابا بابایی ..
نبودی از همه کتک خوردم
یه جوری زد که عمه گفت مُردم
به خاطرِ تو طاقت آوردم
بابا بابایی ..
*رقیه گفت به ما انتطار یعنی چه ..
چهل منزل طوری انتظارِ امامش رو کشید که وقتی به وصالش رسید براش جون داد ..*
بیابونا نمیره از یادم
بابا تو راهِ کوفه جون دادم
تو خواب من از رو ناقه افتادم
بابا بابایی ..
سه ساله تُ چقدر دادن آزار
گوشایِ خونیمو دیدی انگار
بزار بگم چی شد تویِ بازار
بابا بابایی ..
ما رو به همدیگه نشون میدن
به زور گوشواره هامو دزدیدن
به مجلس مِی ما رو کشیدن
بابا بابایی ..
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#مرحوم_حاج_حسن_جمالی
#شب_سوم_محرم
#ویژه_ایام_صفر
#ویژه_ایام_محرم
⚫️روضه جانسوز_ماجرای ام حبیبه و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج مجید سبزعلی⚫️
➖⚫️➖➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ السلام علیک یا اخیک الشهید ابوالفضل العباس "
نام زینب در شئون زندگی گل می کند
در دل عشاق ایجاد تحول می کند
مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست
در مقام ذکر با زینب توسل می کند
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هرآنکه گدای شما نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خونبها نشد
در خلقتش زمین و مکانهای محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد ....
ما گندم رسیده ی شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
*داداش*
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
شاعر:علی اکبر لطیفیان
ایام شهادت ابی عبدالله و شهدای کربلا ، روضه،روضه ی عمه ی سادات حضرت زینب یااباعبدالله؛
وارد کوفه شدن کنیز ام حبیبه اومد گفت خانم یه مشته زن و بچه اومدن،لباسا همه پاره،پای برهنه،خیلی گرسنه اند، ام حبیبه یه زنبیل پر از نان و خرما کرد گفت ببر،کنیزه اومد تو کاروان خرماها رو دادن،بچه ها همه گرسنه" خانم کلثوم اومد نون و خرماها رو از دست بچه ها گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه ...."
برگشت، (قدیمیا وقتی کارد به استخوانشون میرسید به دو نفر توسل میکردن بعد از عاشورا،یکی حضرت صغری،یکی هم روضه ام حبیبه)گفت نون و خرماها رو برگردون،ام حبیبه تعجب کرد گفت مکه تو نگفتی اینا گرسنه ان،چند روزه غذا نخوردن؟گفت خانوم،تا نون و خرماها رو دادم دست بچه ها یه خانمی اومد گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه"
بلند شد از جا گفت صدقه فقط به یه خانواده حرامه"اونم بنی هاشمیان ...."
اومد خود ام حبیبه با گریه زنبیلای نان و خرما رو آوردن از بچه ها سوال کرد بزرگ شما کیه؟همه یه خانم قد خمیده رو نشدن دادن؛همه زینب و نشون دادن ..." اومد ام حبیبه،گفت چرا این نان و خرماها رو نزاشتید بچه ها بخورن؟گفت صدقه بر ما حرامه" گفت خانم جان صدقه نیست نذره ...."گفت ام حبیبه نذرت چیه؟گفت نذر من اینه هر کاروانی اومد تو این شهر نان و خرما نذر می کنم،نذرم اینه یه دفعه دیگه خانمم زینبو ببینم ..." یه موقع زینب صدا زد ام حبیبه" نذرت قبول شد ... من زینبم ...." گفت اگه تو زینبی چرا قدت خمیده؟چرا موهات سپید شده؟باورم نمیشه تو زینبی ،اون زینبی که من میشناسم"هیچ موقع از حسین جدا نمیشد ..." یه موقع عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب صدا زد ام حبیبه اون سری که بالا نیزه ست سر حسینه ...."
حسین
لذا چند روز اهل بیت ابی عبدالله رد تو یه خرابه ای نگه داشتن،نه بامی نه در " ده هزار نفر نوشته مرحوم اشتهاردی شهر رو محاصره کرده بودن گفتن الان جیگر بچه های حسین رو میسوزونیم"چی کار کردن؟شروع کردن غذا پختن ...." بچه ها زینب و میگرفتن،عمه ما گرسنمونه ...."
زخانه ها بوی طعام می آید .....
اینم برا شهدا،شهدای مدافع حرم زینبی؛ دارن حرکت می کنن،یه موقع زینب دید شمر و زجر ابن قیس و سنان و دیگر نانجیبا دارن به رباب میخندن ...." آخ آخ ..... یه نگاهی کرد حضرت زینب دید رباب دستاشو داره تکون میده ،اما خوابه ...."گفت خانم جان،رباب،همسر برادر بیدار شو ببین این نانجیبا دارن بهت میخندن ....." گفت خانم جان خوابم برد ؛ خواب علی اصغر و دیدم..... خواب دیدم علی اصغر تو بغلمه،دارم براش لالایی می گم ..... دستمو تکون میدادم ........."
حسین ..........
غم عشقت بیابون پرورم کرد .......
هوای وصل بی بال و پرم کرد ......
ای دل .....ای دل .....
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد ......
دلم را هر چه میخواهی بسوزان
تنم را هرچه میخواهی بلرزان
ولی در کوچه های کوفه و شام ....
به پیش چشم نامحرم مگردان ...
حسین .........
@majmaozakerine
#حاج_مجید_سبزعلی
#ویژه_ایام_محرم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
روضه واقعه تنور خولی4_5848240960172983501.mp3
زمان:
حجم:
1.34M
⚫️روضه جانسوز_تنور خولی و کوفه اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج محمود کریمی⚫️
⚫️➖🔴⚫️➖🔴⚫️➖🔴⚫️➖🔴
روضه برات بخونم،زن خولی میگه دیدم از تنور خانه نور به آسمان بلند ...." وارد مطبخ شدم ، دیدم چهار زن مجلله، دور تنور نشستن،سر حسین تو تنوره ...."
یکی میگه حسین جان ، مادرت حوا به فدای تو،یکی میگه حسین .... هاجر فدای تو،یکی میگه مریم فدای تو ... یکی میگه آسیه فدای تو" همه داشتن گریه می کردن" یه وقت دیدم یه هودجی از آسمان پایین آمد،پایین آمد،پایین آمد" این چهار بانوی بهشتی بلند شدن،رفتن کمک کردن از این هودج یه خانم قد خمیده ای را آوردن ...."
خمیده خمیده این بانو آمد کنار تنور ..." نشست ؛ سر در تنور کرد " هی صدا میزد مادرت برات بمیره حسین ..... '"
این بازدید اون دیدار هایی که نیمه شب حسین میرفت سر قبر مادرش ...." مادرم شبا بازدیدشو پس میداد ..." اولین بازدید شب یازدهم محرم بود" خانم زینب کنار بدن پاره پاره ....." زبان گرفته ...." مجلس عزا گرفته ..... یه وقت دیدن هم نوا و هم ناله پیدا شد ...." خوب که دقت کرد دید صدای ناله ی مادرش فاطمه ست ...." هی صدا میزنه غریب مادر
#حاج_محمود_كريمی
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
#تنور_خولی
#روضه_شام_جمعه
@majmaozakerine
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
⚫️روضه جانسوز_ماجرای ام حبیبه و اسارت خاندان اهل بیت علیهم السلام _حاج مجید سبزعلی⚫️
➖⚫️➖➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ السلام علیک یا اخیک الشهید ابوالفضل العباس "
نام زینب در شئون زندگی گل می کند
در دل عشاق ایجاد تحول می کند
مهدی زهرا که خود رمز توسل با خداست
در مقام ذکر با زینب توسل می کند
بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد
آقا نشد هرآنکه گدای شما نشد
مقصود از تکلم طور از تو گفتن است
موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد
روز ازل برای گلوی تو هیچ کس
غیر از خدای عز و جل خونبها نشد
در خلقتش زمین و مکانهای محترم
بسیار آفرید ولی کربلا نشد ....
ما گندم رسیده ی شهر ری توایم
شکر خدا که نان تو از من جدا نشد
یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم
حالا که کربلای تو روزی ما نشد
*داداش*
داغ تو اعظم است تحمل نمی شود
در حیرتم چگونه قد نیزه تا نشد
شاعر:علی اکبر لطیفیان
ایام شهادت ابی عبدالله و شهدای کربلا ، روضه،روضه ی عمه ی سادات حضرت زینب یااباعبدالله؛
وارد کوفه شدن کنیز ام حبیبه اومد گفت خانم یه مشته زن و بچه اومدن،لباسا همه پاره،پای برهنه،خیلی گرسنه اند، ام حبیبه یه زنبیل پر از نان و خرما کرد گفت ببر،کنیزه اومد تو کاروان خرماها رو دادن،بچه ها همه گرسنه" خانم کلثوم اومد نون و خرماها رو از دست بچه ها گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه ...."
برگشت، (قدیمیا وقتی کارد به استخوانشون میرسید به دو نفر توسل میکردن بعد از عاشورا،یکی حضرت صغری،یکی هم روضه ام حبیبه)گفت نون و خرماها رو برگردون،ام حبیبه تعجب کرد گفت مکه تو نگفتی اینا گرسنه ان،چند روزه غذا نخوردن؟گفت خانوم،تا نون و خرماها رو دادم دست بچه ها یه خانمی اومد گرفت انداخت تو زنبیل گفت صدقه بر ما حرامه"
بلند شد از جا گفت صدقه فقط به یه خانواده حرامه"اونم بنی هاشمیان ...."
اومد خود ام حبیبه با گریه زنبیلای نان و خرما رو آوردن از بچه ها سوال کرد بزرگ شما کیه؟همه یه خانم قد خمیده رو نشدن دادن؛همه زینب و نشون دادن ..." اومد ام حبیبه،گفت چرا این نان و خرماها رو نزاشتید بچه ها بخورن؟گفت صدقه بر ما حرامه" گفت خانم جان صدقه نیست نذره ...."گفت ام حبیبه نذرت چیه؟گفت نذر من اینه هر کاروانی اومد تو این شهر نان و خرما نذر می کنم،نذرم اینه یه دفعه دیگه خانمم زینبو ببینم ..." یه موقع زینب صدا زد ام حبیبه" نذرت قبول شد ... من زینبم ...." گفت اگه تو زینبی چرا قدت خمیده؟چرا موهات سپید شده؟باورم نمیشه تو زینبی ،اون زینبی که من میشناسم"هیچ موقع از حسین جدا نمیشد ..." یه موقع عقیله ی بنی هاشم حضرت زینب صدا زد ام حبیبه اون سری که بالا نیزه ست سر حسینه ...."
حسین
لذا چند روز اهل بیت ابی عبدالله رد تو یه خرابه ای نگه داشتن،نه بامی نه در " ده هزار نفر نوشته مرحوم اشتهاردی شهر رو محاصره کرده بودن گفتن الان جیگر بچه های حسین رو میسوزونیم"چی کار کردن؟شروع کردن غذا پختن ...." بچه ها زینب و میگرفتن،عمه ما گرسنمونه ...."
زخانه ها بوی طعام می آید .....
اینم برا شهدا،شهدای مدافع حرم زینبی؛ دارن حرکت می کنن،یه موقع زینب دید شمر و زجر ابن قیس و سنان و دیگر نانجیبا دارن به رباب میخندن ...." آخ آخ ..... یه نگاهی کرد حضرت زینب دید رباب دستاشو داره تکون میده ،اما خوابه ...."گفت خانم جان،رباب،همسر برادر بیدار شو ببین این نانجیبا دارن بهت میخندن ....." گفت خانم جان خوابم برد ؛ خواب علی اصغر و دیدم..... خواب دیدم علی اصغر تو بغلمه،دارم براش لالایی می گم ..... دستمو تکون میدادم ........."
حسین ..........
غم عشقت بیابون پرورم کرد .......
هوای وصل بی بال و پرم کرد ......
ای دل .....ای دل .....
به ما گفتی صبوری کن صبوری
صبوری، طرفه خاکی بر سرم کرد ......
دلم را هر چه میخواهی بسوزان
تنم را هرچه میخواهی بلرزان
ولی در کوچه های کوفه و شام ....
به پیش چشم نامحرم مگردان ...
حسین .........
@majmaozakerine
#حاج_مجید_سبزعلی
#ویژه_ایام_محرم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖