هدایت شده از Paradox 𓂀
داستایفسکی☕️
+چرا من؟!
_آیا عاقلانهاست الماس از خود بپرسد چرا من؟!
+اما من که فرد خاصی نیستم...
_زیبایِ من...انسان تنها موجود زندهای است که نمیخواهد آن چه را که هست بپذیرد...
در گذر زمان...هرچه بیشتر از افراد بشری متنفر میشدم،
عشقم به شما فزونتر میشد...
به خود آمدم و دیدم جهانم سراسر، همه عشق توست...
+عشق؟!....ولی شما مگه نگفته بودید که سراسر زمین از بالا به پایین، آکنده از اشک بشر است؟!
_درسته... من این حرف رو زدم...اما...
آیا حاضر نیستید با من زیر این باران یک عمر قدم بزنید؟!
باشد که عشقتان جاودان بماند🥂:
https://eitaa.com/anbari02
هدایت شده از "هُرم آتشین خیال"
هنوز نیمهشبه و طعم هندوانه و انار تا این زمان به کامم شیرینی میکنن. نشستم اینجا، بین قشنگترین سرخیهای جهان و نگاه میکنم به لبخندهای اطرافم.
برخلاف همیشه، مهربونتر و روشنتر از همیشه دارم فکر میکنم به تمام سرخیهایی که باعث وجودِ موجودیت من در این لحظه و در این مکان شدن.
/لحظه.
لبخندها انقدر زیاد هستن که ناخودآگاه با خودت میگی: خواب میبینم یا اینهمه خوشبختی واقعا برای منه؟ من اینجا بین اینهمه آدم که آدمخوبای قصه خودشون هستن چیکار میکنم؟ واقعا خدا اینا رو برای من رقم زده؟
/لحظه.
به قاچهای هندوانه نگاه میکنم و یاد تمام اون آدمها و بچههای خوشقلب و زیباروح میفتم که تو فاصله نهچندان دور از ما سرخی خونهاشون نشاندهندهی باوریه که به خودشون و خدای خودشون دارن؛ به یاد تمام خونهایی که سرخی هندوانه رو دارن، هندوانهای که صلح، عدالت، و آبادی سرزمینشون رو در بر داره.
/لحظه.
لبخندها، شعرها، رَحِم، خون، حافظ، تاریخ، ترکمن، هندوانه و مهمتر از همه خانواده تمام کلماتی هستند که یلدای امسال به من هدیه داد. کلماتی که انقدر آستانهی لبریز بودن در وجودشون هست که بیاندازه جای سخن دارن و حرفها میشه درموردشون گفت.
#گنجه