سلام...
ظرفیت کلاس تابستانی ما در
هر دوره فقط ۲۰ نفر است.
▫️ثبت نام از ۱۰ خرداد آغاز میشه و
قطعی شدن ثبت نام، بعد از مصاحبه
با والدین و بچه ها اطلاع داده میشه
🔺یعنی بعد از اعلام آمادگی شما، یک
وقت مصاحبه برای چهارشنبه ۱۶ یا
پنجشنبه ۱۷ خرداد یا یکشنبه ۲۰ خرداد تعیین میشه، هر دو
والدین به همراه پسر گل تشریف میارید،
نکات مهم و لازم، انتظارات دو طرف و
قواعد مطرح میشه و امضا و...
در صورت تایید هم، مرحله آخر هم واریز وجه
🔸آغاز کلاس ها از دوشنبه ۱۹ خرداد ماه هست
و البته حواسمون به امتحانات بعضی بچهها
هم هست.
🔺(ضمنأ دو هفتهٔ ابتدای شهریور کلاسها
به مناسبت اربعین و دهه آخر صفر تعطیل است
ولی بعد از اون،) کلاسها و فعالیتها تا
30شهریور ادامه خواهد داشت.🔺
.
سوالی اگه هست👇
@alo_salsabil
سلام
دیروز یک جلسه حدود ۹۰ دقیقهای
با جناب استاد قاسمی داشتیم برای
بهتر برگزار شدن انبردست۳
.
در انبردست۳ مراحل مختلفی خواهیم
داشت، که هر گروه باید امتیازهای لازم
را برای ورود به مرحله بعد کسب کند🥳
.
هدایت شده از کانال حمید کثیری
پنجشنبه صبح بود.
با بچهها رفته بودیم سرزمین بازیِ فلان!
جایی که حرکت کردن رکن اصلی بازیها بود ...
با دو پسر هشت ساله و چهار سالهام رفتیم. حسابی شلوغ بود و سر و صدا از هر گوشه میآمد. باباها کنار بچهها بازی میکردند، شاید هم بچهها کنار باباها!!
من چند دقیقهای در حال نوشتن پست و استوری برای دعوت به هیئت روز جمعه بودم و بچهها مشغول بازی بودند. کارم که تمام شد، رفتم سراغ پسرها. خودم را به بچهها سپردم و آنها تعیین میکردند که سمت کدام بازی برویم. من هم مطیع بودم. کمتر حرف میزدم و سعی میکردم صرفاً همراه باشم.
وسط یک بازیِ خیلی ساده بودیم که پسر بچهای حدودا ۶، ۷ ساله به سمت ما آمد. میخواست وارد بازی ما شود. خیلی ساده پذیرفتیم. مادرش جلو آمد، گفت سینا جان (اسمش سینا نبود و برای رد گمکنی نوشتم سینا 😊) بگذار بازی آنها تمام شود بعد وارد شو. گفتم ایرادی ندارد بگذارید بیاید ...
بچه وارد بازی شد، اما مادر مدام راهنماییاش میکرد!
مدام میگفت:
مامان از این طرف برو!
دست به توپ آبی نزن!
آرامتر بزن!
روی زمین قِل بده!
مراقب باش گل نخوری!
و ...
آن بازی را رها کردیم و رفتیم سراغ یک بخش دیگر!
چند دقیقه بعد سینا! با مادرش آنجا بود. مادر مدام راهنمایی میکرد. فکر میکرد در حال لطف کردن به فرزندش است. تقریبا پسرک را دیوانه کرده بود. میخواستم از مادر خواهش کنم پسر را چند دقیقهای به حال خودش رها کند، بگذارد خودش وسایل را امتحان کند! نمیخواهد مدام خطاهایش را بگیری! نمیخواهد اینقدر همه چیز را آموزش بدهی! فرصتی هم برای کشف به کودک بده!! اما من که بودم؟! محلی از اعراب نداشتم این حرفها را بزنم ...
محیط آنجا فوقالعاده امن بود و امکان آسیب از سمت وسایل وجود نداشت اما پسرک هر جا میرفت، مادر هم دنبالش بود! و شاید هر دقیقه بیش از ۵، ۶ بار اسمش را صدا میزد! اِرشاد یا اِنذاری میکرد و بعد ادامه ماجرا ...
برای پسر بچه واقعا ناراحت بودم. اینقدر که دلم میخواست با عتاب به مادر بگویم به خاطر بچهات و خودت! دقایقی او را به حال خودش بگذار. اما مادر کنترلگر ثانیهای او را رها نمیکرد. شاید سینا هم به همین کنترلگری عادت کرده بود. اگر لحظهای مادر دور میشد، او هم با چشم دنبالش میگشت!!
آن روز گذشت و هنوز ذهنم درگیر است. درگیر مادرهایی که دلسوزانه و سختگیرانه در حال آسیب به بچهها هستند!
به مادرها میگویم یک کاغذ روی درب یخچال بچسبانید و هر بار که نام کودک را صدا کردید یک خط روی آن کاغذ بکشید. ببینید در طول روز چقدر با او کار دارید! چقدر در حال دستکاری هستید! چقدر فرصت کشف و آزمون و خطا را از فرزندتان میگیرید! ...
👈 لطفاً از سر راه رشد بچهها کنار بروید و بگذارید مسیر خودشان را طی کنند. لطفاً بچهها را دستکاری نکنید!
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
آغاز کلاس های انبردست۳
از ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
پایان کلاسها انتهای شهریور ماه
با امید و توکل بر خدا