خواص درمانی خواندن سوره های قرآن
در برخی از روایات نیز برای هر یک از سوره های خواصی ذکر شده است که در این جا تنها به گزارشی اجمالی از آن بسنده می شود؛ چرا که بیان همه مشکلات و حوائج و آیات مرتبط با آن خود کتابی را می طلبد .
رفع سرماخوردگی و زکام: خواندن سوره شرح
درمان تاری دید چشم: خواندن سوره انفطار
رفع آبریزش چشم: خواندن سوره عبس
درمان آب مروارید: خواندن سوره بینه
درمان بیماری کبد: خواندن سوره قصص
رفع بی خوابی: خواندن سوره انبیاء
به خواب نرفتن: خواندن سوره نبأ
بندآمدن ادرار: خواندن سوره شرح
عدم سقط جنین: خواندن سوره قلم
رفع درد گوش: خواندن سوره اعلی
رفع وسواس: خواندن سوره یاسین
درمان یبوست: خواندن سوره دخان
درمان بواسیر: خواندن سوره اعلی
رفع درد مفاصل: خواندن سوره سجده
قطع شدن تب: خواندن سوره سجده
دفع شپش: خواندن سوره نبأ
باردار شدن: خواندن سوره عمران
رفع اضطراب و نگرانی: خواندن سوره انسان
بیداری به موقع از خواب: خواندن سوره کهف
زود سخن گفتن کودک: خواندن سوره اسراء
قطع خونریزی بدن: خواندن سوره لقمان
برکت مغازه: خواندن سوره غافر
دوری حوادث بداز خانه: خواندن سوره مریم
ایمن از قدرت زورمندان: خواندن سوره جاثیه
ایمن از حوادث ناگوار: خواندن سوره مجادله
کفاره گناه: خواندن سوره کهف
عاقبت به خیر شدن: خواندن سوره مؤمنون
افزایش برکت خانه: خواندن سوره های مریم / واقعه
توبه نصوح: خواندن سوره های تحریم / طلاق
کاهش گریه نوزاد: خواندن سوره های غاشیه / ابراهیم
ادای قرض: خواندن سوره های عادیات / تحریم
رفع درد دندان: خواندن سوره های قلم / غاشیه
رفع دل درد: خواندن سوره های توحید / قصص
گرفتن از شیر مادر: خواندن سوره های ابراهیم / بروج
رفع لرزه بدن: خواندن سوره های زلزله / قدر / شمس
درمان درد قلب: خواندن سوره های انسان / قریش / فصلت
رفع سردرد: خواندن سوره های سجده / فاطر / دخان
بیماری طحال: خواندن سوره های غافر / ممتحنه / قصص
آزادی زندانی: خواندن سوره های معراج / طور / حدید
ایمن از جن: خواندن سوره های ناس / محمد / جن
شاهد ظهور امام عصر (عج): خواندن سوره های اسراء / حدید / تغابن
زایمان راحت: خواندن سوره های عمران / ذاریات / انشقاق
افزایش شیر مادر: خواندن سوره های حجر / یاسین / حجرات / ق
افزایش حافظه: خواندن سوره های یاسین / فتح / قلم / حشر
ایمن از چشم زخم: خواندن سوره های فلق / یوسف / یاسین / جن
خیر و برکت دو عالم: خواندن سوره های فتح / حجرات / طور / نصر
رفع درد چشم: خواندن سوره های فصلت / الرحمن / منافقون / همزه
ایمن از دزد: خواندن سوره های شعراء / توبه / مریم / فتح
بیمه جان و ثروت و خانواده: خواندن سوره های نور / فتح / قدر / توحید
کاهش بیماری کودک: خواندن سوره های احقاف / بلــد/ فلق / ناس
ایمن از خطر در سفر: خواندن سوره های صف / علق / شوری / طور
رفع تشنج و صرع: خواندن سوره های لیل / تحریم / ق / غافر / زخرف
مورد احترام نزد مردم: خواندن سوره های زمر / احقاف / قمر / واقعه / شمس
نورانی شدن چهره: خواندن سوره های فجر / قیامت / کهف / شوری / یاسین
رفع تنگدستی: خواندن سوره های کهف / یاسین / واقعه / محمد / همزه
مرگ آسان: خواندن سوره های همزه / یوسف / صافات / ق / ذاریات
رفع فشار و عذاب قبر: خواندن سوره های نساء / احزاب/ یاسین / قلم / تکاثر
محفوظ از بلا: خواندن سوره های انعام / فلق / حدید / حشر / توحید
رفع ترس: خواندن سوره های زلزله / حجرات / مریم / فتح / عادیات
برآورده شدن حاجات: خواندن سوره های حمد / نوح / کافرون / توحید / انعام
درمان بیماری: خواندن سوره های فلق / منافقون / لقمان / حمد / محمد
ثروت و روزی وافر: خواندن سوره های همزه / شمس / صافات / حمد / حجر
بخشش گناهان: خواندن سوره های توحید / فجر / حمد / غافر / کافرون
#قران
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
_❤❤❤_
@anche_bayad_bedanid
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۴۸
_... امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم! تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!
از حرفهایش میفهمیدم..
شوهرش در #عملیات_انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا #طعمه کرده باشد..
که #مقابل_حرم قدمهایم به زمین قفل شد...
و او به سرعت به سمتم چرخید
_چته؟ دوباره ترسیدی؟
دلی که سالها کافر شده بود...
حالا برای حرم میتپید،.. تنم از ترس تصمیم بسمه میلرزید..
و او کمر به #قتل_شیعیان حاضر در حرم بسته بود...
که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد
_فقط کافیه چارتا مفاتیح پاره بشه تا #تحریکشون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همهشون رو میفرستن به درک!
چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله میکشید..
و نافرمانی نگاهم را میدید..
که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بیرحمانه تهدیدم کرد
_میخوای برگرد خونه! همین امشب #دستورذبح شوهرت رو تو راه ترکیه میده و عقدت میکنه!
نغمه مناجات از حرم به گوشم میرسید...
و چشمان ابوجعده دست از سر صورتم برنمیداشت که مظلومانه زمزمه کردم
_باشه...
و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد..
و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید...
باورم نمیشد..
به پیشواز کشتن اینهمه انسان #یادخدا باشد که مرتب لبانش میجنبید و #قرآن
میخواند...
پس از سالها #جدایی...
از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی ام این بار نه به نیت #زیارت که به قصد #جنایت میخواستم وارد حرم دختر حضرت علی(ع) شوم...
که قدم هایم میلرزید...
عده ای زن و کودک در حرم نشسته بودند،...
ادامه دارد....
@anche_bayad_bedanid
آنچه باید بدانید .......
💢 #تنها_میان_داعش 🌹 #قسمت_چهاردهم 💠 بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنا
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_پانزدهم
💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپارههای #داعش نبود که هرازگاهی اطراف شهر را میکوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلولههای داعش را بهوضوح میشنیدیم.
دیگر حیدر هم کمتر تماس میگرفت که درگیر آموزشهای نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن #محاصره و دیدار دوبارهاش دلخوش بودم.
💠 تا اولین افطار #ماه_رمضان چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است.
تأسیسات آب #آمرلی در سلیمانبیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لولهها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم.
💠 شرایط سخت محاصره و جیرهبندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای #افطار به نان و شیره توت قناعت میکردیم و آب را برای طفل #شیرخواره خانه نگه میداشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم.
اما با این آب هم نهایتاً میتوانستیم امشب گریههای یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک میشد، باید چه میکردیم؟
💠 زنعمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو #قرآن میخواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل ماندهایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید.
در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزهداری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش میزد که چند روزی میشد با انفجار دکلهای برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش میشد دیگر از حال حیدرم هم بیخبر میماندم.
💠 یوسف از شدت گرما بیتاب شده و حلیه نمیتوانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب میفهمیدم گریه حلیه فقط از بیقراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در #سنگرهای شمالی شهر در برابر داعشیها میجنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود.
زنعمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد.
💠 زنعمو نیمخیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با #خمپاره میزنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشههای در و پنجره در هم شکست.
من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خردههای شیشه روی سر و صورتشان پاشیده بود.
💠 زنعمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه میکرد نمیتوانست از پنجره دورشان کند.
حلیه از ترس میلرزید، یوسف یک نفس جیغ میکشید و تا خواستم به کمکشان بروم غرّش #انفجار بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجرههای بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد.
💠 در تاریکی لحظات نزدیک #اذان مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمیدید و تنها گریههای وحشتزده یوسف را میشنیدم.
هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست میکشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمیدیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟»
💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمیدید و با دلواپسی دنبال ما میگشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس میلرزند.
پیش از آنکه نور را سمت زنعمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!»
💠 ضجههای یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ میترسیدم #امانت عباس از دستمان رفته باشد که حتی جرأت نمیکردم نور را سمتش بگیرم.
عمو پشت سر هم صدایش میکرد و من در شعاع نور دنبالش میگشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بیخبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست...
ادامه دارد ...
💢 #تنها_میان_داعش
🌹 #قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
ادامه دارد ...
#بدونتعارف....🖐🏻
😢 جوانے سر نماز براے #گناهانش در حضور خدا گریه میکنه ...
👤 جوانے به خاطر اینکه دوست #نامحرمش جوابش کرده گریه میکنه ...
☺️ جوانے تا صبح #قرآن مے خواند و به تفکر مے پردازد
👥 جوانے تا صبح نامه #نامحرمے را تا صبح نگاه میکند و به تفکر مے پردازد
🧕 دخترے #چادرش را محکم مے گیرد تا باد شرمنگینش نکند
🙎🏼♀ دخترے جلوے #باد میرود تا همه به او بنگرند
🙎♂ جوانے کسے بهش #فحش میدهد در جواب مے گوید من #روزهام....✨
👤 جوانے #مادرش را به خاطر دیر آوردن غذا فحش مے دهد
🕊 جوانے #خونش در دفاع از زمین ، به زمین خون مے ریزد
👤 جوانے سر #قاچاقموادمخدر تیر مے خورد و خون آلود میمیرد....
🧔 جوانے #ریش میگذارد تا سنتے را زنده کند
👤 جوانے اَبرو میگیرد تا فتنه اے را زنده کند...
☺️ جوانے دست #مادرش را مے بوسد
👤 جوانے دست روے #مادرش بلند میکند ...
😇 جوانے پدر پیرش را کول میکند و به حج میبرد ...
👤 جوانے پدر پیرش را کول میکند و به خانه سالمندان میبرد ...
👌 و پروردگارم میفرماید :
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت
یکسان نیست اهل بهشت رستگارند
سوره {الحشر 20 }
@anche_bayad_bedanid
💠 انجام اعمال عبادی در زمان عادت ماهیانه
💬 سوال:
آیا برای زنی که در دوران عادت ماهیانه می باشد انجام ذکر و دعا اشکال دارد؟
✅ پاسخ:
اشکال ندارد، مخصوصا در وقت هر #نماز، مستحب است #وضو بگیرد و اگر نمی تواند وضو بگیرد، #تیمم کند و در جای نماز رو به #قبله بنشیند و به مقدار نماز، مشغول ذکر و #دعا و #صلوات شود.
قرائت #قرآن جز آياتى كه سجده واجب داردجايز است، هرچند خواندن بيش از هفت آيه كراهت دارد. يعنى ثواب آن نسبت به زمانى كه عادت نيست، كمتر است.
📚 منبع:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
#احکام_بانوان.
با تشکر 🌹🌹🌹