خطبه ی سوم از نهج البلاغه
( #قسمت_اول از خطبه ی #شقشقیه)
#روایت_مظلومیت
الا اي تاريخ به خدا سوگند كه فرزند ابو قحافه خلافت مسلمين را چون پيراهن بي قوارهاي درپوشيد در حالي كه به خوبي ميدانست ناخداي كشتي خلافت جز «علي» (ع) نيست.
فضايل چون سيل از كوهسار وجودم فرو ريزد و بر «آسمان جايم» تيزپروازي نرسد، امّا با اين همه از خلافت چشم پوشيدم و از آن كناره گرفتم، زيرا نيك انديشيدم كه يا بايد تنها و بي ياور قيام كنم و يا بر تاريكي هاي كور صبر پيشه سازم تاريكي هايي كه بزرگ سالان را فرسوده و فرتوت سازد، و بر سيماي نوجوانان غبار پيري بپاشد، و مؤمن را به رنج آورَد تا آنگاه كه به ملاقات خدا بشتابد. پس شكيبايي را عاقلانه تر يافتم و آن را برگزيدم. آري، صبر كردم، امّا چه صبري چون آن كه خار در چشمش خليده و استخوان در گلويش مانده باشد. ميديدم كه ميراثم به تاراج ميرود.
#ادامه_دارد ....
پ.ن:
بمیرم واسه مظلومیتت مولا 😭
چه کشیدی از دست این جماعت سر به سجودِ آیه خوانِ به ظاهر متدین😭
خطبه ی سوم از نهج البلاغه
( #قسمت_دوم از خطبه ی #شقشقیه)
#روایت_مظلومیت
...سپس امام (ع) مَثلی را با شِعری از أَعشی عنوان کرد: مرا با بردار جابر، «حیّان» چه شباهتی است؟ (من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!). شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
ای بام کوفه بانگ اذان علی کجاست؟
آن صوت دلنشین و صدای رسا چه شد؟ 😭😭
🌷خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌷
( #قسمت_سوم از خطبه ی #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
...سرانجام اوّلى[ابوبکر] حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود😡 زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند.😓 سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد. 😭
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
مرد تنهاست، مرد غمگین است
کمرش از فراق خم شده است😢
ساغر شادی اش اگر خالی ست
بادۀ غم سبو سبو دارد😞
بمیرم واسه مظلومیتت مولا😭
@naslenghelab
خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌹
( #قسمت_چهارم از خطبه ی #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم پناه بر خدا از اين شورا در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند😡 ناچار باز هم كوتاه آمدم،😓 و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان😣 .
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
آسمان را به ریسمان بردند😞
آسمان را کشان کشان بردند🍂
پیش چشمان کودکان بردند🍃
مادرم داد زد بمان,بردند😭
@naslenghelab
خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌹
( #قسمت_پنجم از خطبه ی #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
تا آن كه سومى[عثمان] به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند،😭 چون شتر گرسنه اى كه بجان گياه بهارى بيفتد،😒 عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.😱
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
نه خرسندی است گر بستم زفریاد و فغان لب را😓🌾
که خامش می شود مظلوم چون بی دادرس افتد😭🍂
@naslenghelab
خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌹
( #قسمت_ششم از خطبه ی #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت گفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند،😭 تا آن كه نزديك بود حسن و حسين عليه السّلام لگد مال گردند،😭 ورداى من از دو طرف پاره شد. 😭 مردم چون گلّه هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند😓 و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعات حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است»😞 آرى به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.😢
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
فریاد بر آورد✊
من کنت مولاه
فهذا علی مولاه
آه...آه...آه
آنکس که می بایست
صدای رسایش بر منابر شنیده می شد🎋
سر نهاد بر دهانه ی چاه🍂
گویا مظلومیت علی (ع)🍁
تا ابد پایانی نخواهد داشت...😭
@naslenghelab
خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌹
( #قسمت_هفتم از خطبه ی #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
سوگند به خدايى كه دانه را شكافت🌱 و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود ✋كه برابر شكم بارگى ستمگران😒، و گرسنگى مظلومان،😭 سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است .🍂🍂
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد🍃
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد 😞
@naslenghelab
خطبه ی سوم از نهج البلاغه🌹
( #قسمت_پایانی از خطبه #شقشقیه)
🌺 #روایت_مظلومیت 🌺
..گفتند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مى كرديد امام عليه السّلام فرمود: هرگز اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست😭، ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد... 😢
پ.ن:
تویی بهشت🎋که بی تو جهنم🔥است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین😞
تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین❤️
پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟🕊
برای درک بلندای تو کم است زمین🌍
چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین🌊
نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس🍂
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین😭
@naslenghelab
📚آنچه اتفاق افتاد📚
ابتدایِ کانال👆
برای مطالعه ی پستهایِ #نهج_البلاغه ( باعنوان #روایت_مظلومیت و #کلام_مولا ) به ابتدای کانال مراجعه کنید.
هدایت شده از 📚آنچه اتفاق افتاد📚
خطبه ی سوم از نهج البلاغه
( #قسمت_اول از خطبه ی #شقشقیه)
#روایت_مظلومیت
الا اي تاريخ به خدا سوگند كه فرزند ابو قحافه خلافت مسلمين را چون پيراهن بي قوارهاي درپوشيد در حالي كه به خوبي ميدانست ناخداي كشتي خلافت جز «علي» (ع) نيست.
فضايل چون سيل از كوهسار وجودم فرو ريزد و بر «آسمان جايم» تيزپروازي نرسد، امّا با اين همه از خلافت چشم پوشيدم و از آن كناره گرفتم، زيرا نيك انديشيدم كه يا بايد تنها و بي ياور قيام كنم و يا بر تاريكي هاي كور صبر پيشه سازم تاريكي هايي كه بزرگ سالان را فرسوده و فرتوت سازد، و بر سيماي نوجوانان غبار پيري بپاشد، و مؤمن را به رنج آورَد تا آنگاه كه به ملاقات خدا بشتابد. پس شكيبايي را عاقلانه تر يافتم و آن را برگزيدم. آري، صبر كردم، امّا چه صبري چون آن كه خار در چشمش خليده و استخوان در گلويش مانده باشد. ميديدم كه ميراثم به تاراج ميرود.
#ادامه_دارد ....
پ.ن:
بمیرم واسه مظلومیتت مولا 😭
چه کشیدی از دست این جماعت سر به سجودِ آیه خوانِ به ظاهر متدین😭
هدایت شده از 📚آنچه اتفاق افتاد📚
خطبه ی سوم از نهج البلاغه
( #قسمت_دوم از خطبه ی #شقشقیه)
#روایت_مظلومیت
...سپس امام (ع) مَثلی را با شِعری از أَعشی عنوان کرد: مرا با بردار جابر، «حیّان» چه شباهتی است؟ (من همه ی روز را در گرمای سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود!). شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری در آورد؟. هر دو از شتر دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند.
#ادامه_دارد ...
پ.ن:
ای بام کوفه بانگ اذان علی کجاست؟
آن صوت دلنشین و صدای رسا چه شد؟ 😭😭