eitaa logo
📚آنچه اتفاق افتاد📚
65 دنبال‌کننده
549 عکس
219 ویدیو
9 فایل
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌱 @anche_e_o . آی دی جهت پاسخ گویی به شبهات دینی,اعتقادی و تاریخی: @jahad100z
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 📚 چهار سالش بود یا پنج سال. نمکی بود و پیدا بود از آن شیرین زبون ها ست. جفت پاهاش از زیر زانو قطع شده بود. مرتب گریه می کرد، داد می زد که باباش بره و پاهای قطع شده اش رو بیاوره  می گفت: " می خوام این خانم دکترها واسم بدوزن. " باباش همین جوری نگاش می کرد و اشک می ریخت ...
📌 📚 گفتم:نه! این عملیات حساسه. ممکنه زخمی بشی و فریاد بزنی. گفت: قول می دم.  اون طرف رودخانه جسد زخمیش رو پیدا کردیم که دهان خودش را پر از گِل کرده بود...
📌 📚 پشت میدون مین چند نفر داوطلب شدن رفتند معبر باز کنند، یکیشون چند قدم نرفته برگشت! فکر کردند ترسیده ! پوتیناشو درآورد داد به یکی، گفت: تازه از تدارکات گرفتم ،حیفه خراب شه پا برهنه رفت تو میدون مین...
📌 📚 داد می زد گریه می کرد،می گفت:می خواهم صورت برادرم را ببوسم... اجازه نمی دادند. یکی گفت:خواهر است مگر چه اشکالی دارد؟بگذارید برادرش را ببوسد. گفتند:شما اصرار نکنید نمی شود... این شهید سر ندارد
📌 📚 آخه تو با این وضعیتی که داری به چه دردی میخوری .؟ دو تا پات که قطع شده .  یه دست هم که نداری . بعد هی میگی من هستم . حالا با این احوالاتت به درد کجای این مملکت میخوری؟ با خنده گفت :  به جای یه کــیسه شــن برای ســنگر که میـــتونند ازم اســتفاده کنند ...
📌 📚 هم قد گلوله توپ بود ! گفتم: چه جـوری آمـدی اینـجا ؟! گفت: با التـماس ! - چه جـوری گلوله را بلـند می کنی میـاری ؟ - با التـماس ! به شوخـی گفتم: میدونـی آدم چجوری شهید میـشه ؟ لبخـندی زد و گفت : با التمــاس ! .....تکه های بدنش رو که جمــع می کــردم فهـمـیدم خیلــی الـتـماس کـرده !!
📌 📚 بدجوری زخمی شده بود رفتم بالای سرش نفس نفس میزد بهش گفتم: زنده ای؟!!! گفت: هنوز نه! خشکم زد... تازه فهمیدم چقدر دنیامون با هم فرق داره... 
📌 📚 یک روز استاد توی کلاس درس گفت : تمام عضله های بدن از مغز دستور می گیرند . اگر ارتباط مغز با اعضای بدن قطع شود، حرکت و فعالیت آنهامختل می شود و اگر هم واکنش داشته باشند، غیر ارادی و نامنظم است. یکی از دانشجویان که سن بیشتری نسبت به بقیه داشت و همواره ساکت بود ، بلند شد و گفت: ببخشید استاد! وقتی ترکشِ توپ سرِ رفیقِ من را از زیر چشم هایش برد ، زبانش تا یک دقیقه الله اکبر می گفت!
📌 📚 گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
📌 📚 گفتند شهید گمنامه ، پلاک هم نداشت ، اصلا هیچ نشونه ای نداشت ؛ امیدوار بودم روی زیرپیرهنیش اسمش رو نوشته باشه … نوشته بود : “اگر برای خداست ، بگذار گمنام بمانم”
📌 📚 یک روز استاد توی کلاس درس گفت : تمام عضله های بدن از مغز دستور می گیرند . اگر ارتباط مغز با اعضای بدن قطع شود، حرکت و فعالیت آنهامختل می شود و اگر هم واکنش داشته باشند، غیر ارادی و نامنظم است. یکی از دانشجویان که سن بیشتری نسبت به بقیه داشت و همواره ساکت بود ، بلند شد و گفت: ببخشید استاد! وقتی ترکشِ توپ سرِ رفیقِ من را از زیر چشم هایش برد ، زبانش تا یک دقیقه الله اکبر می گفت!
📌 📚 امام جماعت واحد تعاون بود. بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی. روحیه عجیبی داشت. زیر آتیش سنگین عراق شهداء رو منتقل می کرد عقب. توی همین رفت و آمد ها بود که گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد. چند قدمیش بودم. «هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد». از سر بریده شده اش صدا بلند شد: 🔹« السلام علیک یا ابا عبدالله»