فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی امام خمینی: غیبت از آخوند مزدور، واجب است تا آبروی او ساقط بشود وگرنه امام زمان را ساقط میکند؛جوان های ما باید عمامه اینچنین آخوندی را بردارند.
@Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"دوچرخه آبی"
🌊دوچرخه ای که میشه با پدال زدن روی آب شناور و حرکت کرد...
@Ancients
تیر کمون سنگی از وسایل دست ساز و تفریحات کودکان در دهه پنجاه و شصت بود که البته گاهی تلفات می داد!
#بریده_جرائد ۱۳۵۰
@Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از موزه ایران باستان تهران چه میدانید ؟
بزرگترین موزه ایران که ساخته شده در دوره پهلوی است و معماری آن برگرفته از معماری ساسانی است
@Ancients
ضرب المثل انگليسى:
اشتباه پزشک، زير خاک دفن ميشود
اشتباه يک مهندس، روى خاک سقوط ميكند
اشتباه يک معلم، روى خاک راه ميرود و جهانى را به فنا ميدهد...
@Ancients
در قرون وسطی گوجه فرنگی برای مردم عادى مفيد و براى ثروتمندان كشنده بود!
زيرا ثروتمندان ظروف سربی داشتند و اسید بالای گوجه باعث مخلوط شدن آن با سرب میشده و برای آنان کشنده عمل میکرد!
@Ancients
اولین کامپیوترها درسال۱۳۴۱ وارد ایران شدند
امیرعباس هویدا از نخستین مقاماتی بود که در دفتر کار خود کامپیوتر شخصی داشت
تصویر را «جیمز بلر» عکاس نشنال جئوگرافی در سال ۱۳۵۴ گرفته است
@Ancients
#ضرب_المثل
#یک_سرفه_ای_هم_باید_کرد_!
شخص ساده لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد.
به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد.
هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند.
چند ساعتی از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پای ستونی نشست و شمعي روشن كرد و...
از توبره ی خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
مردک كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراک درويش چشم دوخته بود.
ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم می خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت:
«هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد.
وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت:
«فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسي؟
شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يک سرفه ای هم بايد كرد!»
@Ancients
تصویری از کتاب دوم دبستان به همراه سروده "ایران"
1339 خورشیدی
نقاشی از : پرویز کلانتری
خطاطی از: محمد سلحشور
ما گل های خندانیم
فرزندان ایرانیم...
@Ancients
خنداندن افراد
موجب
فراموشی مشکلاتشان میشود
چه انسان نیکوکاریست
آن کس
که فراموشی را
به دیگران هدیه میدهد...
#ویکتور_هوگو
@Ancients
تبلیغ جالب بستنی کیم!
دهه چهل خورشیدی
مجهز به سلاح سرد!
@Ancients
همین یه بیت سعدی سرلوحه زندگیمون باشه کافیه برا همه عمرمون :
تیغ بُرّان گر به دستت، داد چرخ روزگار ،
هر چه میخواهی بِبُر، اما مَبُر نان کسی ...
@Ancients
کسی که این نقاشی رو کشیده،میخواسته در دانشگاه هنر وین تحصیل کند و یک نقاش معروف شود
اگر او از طرف دانشگاه وین پذیرفته میشد تاریخ جهان بسیار متفاوت میشد
اسم این نقاش هیتلر است!
@Ancients
مردمی که
سیاستمداران فاسد را انتخاب میکنند
قربانی نیستند بلکه شریک جرم اند ...!
👤 جورج اورول
@Ancients
ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺪﯾﻢ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﺩﺭ ﺩﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﯿﮑﺮﺩ.ﯾﮏﺭﻭﺯﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮ ﺑﻪﻫﻤﺴﺮﺵﮔﻔﺖ:
ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﻫﺪﯾﻪﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼﭘﺎﺩﺷﺎﻩﺑﺒﺮﻡ. ﺷﺎﯾﺪ ﺷﺎﻩ ﺩﺭﻋﻮﺽ ﭼﯿﺰﯼﺷﺎﯾﺴﺘﻪی ﺷﺎﻥ ﻭﻣﻘﺎﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﺨﺸﺪﻭ ﻣﻦﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﻢ ﻭ ﺑﺎ ﭘﻮﻝ ﺁﻥ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻮﺽ ﺷﻮﺩ.
ﻫﻤﺴﺮﺵﮐﻪﭼﻐﻨﺪﺭﺩﻭﺳﺖﺩﺍﺷﺖ،ﮔﻔﺖ :
ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺑﺒﺮ !
ﺍﻣﺎ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ، ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩ ﻭﮔﻔﺖ:ﻧﻪ! ﭘﯿﺎﺯ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﺻﯿﺘﺶ ﻫﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ.
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﮐﯿﺴﻪﺍﯼ ﭘﯿﺎﺯ ﺩﺳﺘﭽﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺮﺩ.
ﺍﺯ ﺑﺪ ﺣﺎﺩﺛﻪ، ﺁﻥﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺑﺪﺍﺧﻼﻗﯽ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺻﻼ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪﺍﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪﮐﻪ ﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﻫﺪﯾﻪ ﺁﻭﺭﺩﻩ، ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﭘﯿﺎﺯ ﻫﺎ ﺭ ﺍﯾﮑﯽﯾﮑﯽ ﺑﺮﺳﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﺑﮑﻮﺑﻨﺪ. ﻣﺮﺩﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﺯﯾﺮ ﺿﺮﺑﺎﺕ ﭘﯽﺩﺭﭘﯽ ﭘﯿﺎﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺳﺮﺵ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺑﺎﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺗﺎ ﭘﯿﺎﺯ، ﺷﮑﺮﺧﺪﺍ !!
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﯿﺪ، ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ ﻭﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﭼﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺗﺐ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽﮐﻨﯽ؟
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺷﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻢﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﮔﺮﻧﻪ ﺍﻻﻥﺩﯾﮕﺮ ﺯﻧﺪﻩﻧﺒﻮﺩﻡ!
ﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﺣﺮﻑﻣﺮﺩخندهاش گرفت وکیسهاﯼ ﺯﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺨﺸﯿﺪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﻫﺪ! ﻭﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﺲ ﻋﺒﺎﺭﺕ
( ﭘﯿﺎﺯ ﺗﺎ ﭼﻐﻨﺪﺭ ﺷﮑﺮ ﺧﺪﺍ )
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﺑﺪﺗﺮﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﻪﮐﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﺩ.
@Ancients
زدن سه نوبت سنگ پا در هفته حین حمام و یا بعد از آن تا سی درصد از دردهای کمر و مهره های گردنی می کاهد
این سنت کهن ایرانی پایه هایی علمی دارد آن را فراموش نکنید!
@Ancients
بیست سال طول می کشد؛
زنی از پسرش
یک مرد بسازد
و بیست دقیقه
طول می کشد
تا زنی دیگر
از او یک احمق بسازد...
هلن رولند
@Ancients
سالها پیش، ژان لیدلوف که با قبیله یکانا در جنگل های بارانی امریکای جنوبی زندگی کرده از مشاهده کار ایتالیایی ها و سرخپوستان متوجه دیدگاه های متفاوت این دو گروه نسبت به کار شد:
" اینجا جلوی چشمان من، دو گروه از افراد در حال انجام دادن کار یکسانی هستند. ایتالیاییها عصبی، اخمو و ناراحتند، با هرچیزی از کوره در می رفتند و یکریز فحش میدهند.
اما سرخپوستان خوش میگذراندند. آنها به بدبار بودن قایق می خندیدند و اداهای مختلفی در می آوردند"
هیچکس به سرخپوستها نگفته بود که آنچه آنها انجام میدادند اسمش "کار" است.
در نتیجه، از انجام آن لذت می بردند.
در زبان آنها اصلا کلمهای معادل کلمه "کار" وجود ندارد.
ژوزف کمبل در آخر میگوید:
کار، واقعا زمانی شروع میشود که ما از انجام دادن آنچه لذت میبریم، دست بکشیم.
برشی از #کتاب_شنبههای_شاد
@Ancients
من مطمئنم اگه انسان ها مسئول حفاظت از پنگوئن ها بودن الان همشون منقرض شده بودن!
کاش یه سری رفتارا رو از حیونا یاد بگیریم...
@Ancients
"تو اى کمبوجیه! مپندار که عصای زرین سلطنتی تخت و تاجت را نگاه خواهد داشت، دوستان صمیمی برای پادشاه، عصای مطمئن تری هستند..."
نصيحت كوروش به فرزندانش؛ نقل از گزنفون
@Ancients
در نبرد توشيما، روسها كد تسليم را به ژاپنى ها مخابره كردند تا جنگ را متوقف و تسليم شوند،
ولى ژاپنى ها آن كد را نميفهميدند، زيرا كد تسليمى براى آنها تعريف نشده بود و تا آخرين نفس میجنگيدند
@Ancients
#ریشه_داستانی جمله «#خانمها_مقدم_ترند»
جمله معروف «خانم ها مقدم ترند» را تقریبا همه ما شنیده ایم. این جمله معروف اغلب در بسیاری از فرهنگ ها و ملل برای تعارف استفاده می شود. بسیاری کوشیده اند تا ریشه تاریخی آن را به دست آورند و به معمای تاریخی Ladies First پایان دهند.
اغلب گفته می شود که ریشه این جمله به یک داستان #ایتالیایی بازمی گردد.
بنا بر این گزارش، در قرن هجدهم میلادی در ایتالیا، پسر ثروتمندی تصمیم می گیرد با دختری از یک خانواده فقیر ازدواج کند، ولی با ازدواج آن دو به دلیل آنچه اختلاف طبقاتی می نامیدند، مخالفت شد. دختر و پسر از هر روش و راه حلی برای موافقت خانواده های خود استفاده کردند، ولی موفق به کسب رضایت آنها نشدند.
آنها تصمیم گرفتند تا با هم خودکشی کنند. به همین دلیل بالای کوهی مشرف به دریا رفتند تا خود را از آنجا به پایین پرتاب کنند و به زندگی خود پایان دهند. دختر قصد داشت تا پیش از پسر خودش را پایین بیندازد؛ اما پسر مانع می شود، زیرا نمی توانست مرگ او را ببیند. به این ترتیب، پسر خود را از کوه به پایین انداخت و جان خود را از دست داد.
دختر که منظره هولناک خودکشی پسر را دید، از فکر خودکشی منصرف شد و به روستای خود بازگشت. چند ماهی نگذشته بود که او با پسر دیگری آشنا شد و با او ازدواج کرد.
این ماجرا در میان اهالی روستا حسابی سر و صدا کرد بود. آنها دختر را مستحق ملامت می دانستند و می گفتند : #اول_زنها...و اینگونه او را نکوهش کرده و به داستان عاشقانه پیش از ازدواجش اشاره می کردند.
با این حال امروزه گفتن این جمله تعارف آمیز صرف نظر از داستان عجیبش برای #احترام گذشتن و #تقدیر بانوان استفاده می شود.
@Ancients
در سال 1945 گروهی از دانش آموزان مدرسهای در شوروی به سفارتخانه آمریکا مجسمهای دستساز را به نشانه دوستی هدیه دادند.
پس از 7 سال مشخص شد که داخل این مجسمه ابزار استراق سمع جاسازی شده بود
@Ancients
پزشکان در چین باستان فقط زمانی از بیمار پول دریافت میکردند که بیمار در سطح سلامت خوبی قرار میگرفت و حتی زمانیکه بیمار رو به وخامت میرفت مجبور بودند از جیب خود پولی بپردازند!
@Ancients
#ضرب_المثل
#علی_آباد_هم_شهر_شده
هر گاه بخواهند کسی را از لحاظ مقام و فضل و ثروت و جز اینها تحقیر یا تخفیف کنند از باب تعریض و کنایه به عبارت مثلی بالا استنادکرده و می گویند: علی آباد هم شهر شده! یا به اصطلاح دیگر " خیال می کنه علی آباد هم شهری شده."
علی آباد در ابتدا قهوه خانه بزرگی بود که اطاقهای متعدد برای مسافرین و چندین اصطبل و طویله برای چهار پایان داشت. ساکنان مناطق شرقی مازندران محصولات صادراتی خویش از قبیل برنج و پنبه و کنف و کارهای دستی مانند شمد و شیر و پنیر و تافته را از طریق علی آباد و دره سوداکوه به تهران و شهر تاریخی ری و فلات مرکزی و جنوبی ایران حمل می کردند.
قهوه خانه علی آباد در واقع شب منزل کاروانها و چهار پایان بود و به علت اهمیت موقع تدریجا توسعه پیدا کرده مسکن و مسافرخانه های زیادی در اطراف آن ساخته شده است به قسمی که پس از چندی به صورت یک بلده کوچک در آمد منتها چون صورت شهری نداشت به علت رطوبت هوا و ریزش بارانهای متوالی مخصوصا عبور و مرور هزاران راس اسب و قاطر و الاغ که شبانه روز ادامه داشت هوای آن همیشه کثیف و آلوده و راهها و کوچه های تنگ و باریک آن همواره پر از گل و لجن بوده که عبور از داخل بلده را مشکل می کرده است، به همین جهات و ملاحظات اگر کسی در آن عصر و زمان خود را علی آباد معرفی می کرد و یا از مناظر و یا زیبایی های آن سخنی می گفت از آنجا که علی آباد قهوه خانه ای بیش نبوده است از باب طنز و کنایه می گفتند: علی آباد هم شهر شده !
@Ancients