یک ﻣﻌﻠﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﮐﻪ خیلی ﺧﻮﺵ ﺍﺧﻼﻕ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﺶ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ داشتنی...
ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺑﭽﮕﯿﻤﻮﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ناراحتیش رو ببینیم ﻭ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ.
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﺮ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ.
ﺑﻠﺪ ﻧﺒﺎﺷﻢ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﻡ مطالعه میکنم جواب میدم.
ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻗﻀﯿﻪ ﯼ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﻛﺮﻳﺎﻯ ﺭﺍﺯﻯ قصد ساختنش را داشتند.
ﺯﮐﺮﯾﺎﯼ ﺭﺍﺯﯼ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺩﺭ ﭼﻬﺎﺭ ﻧﻘﻄﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ، ﻫﺮ ﺟﺎ ﻛﻪ ﺩﯾﺮﺗﺮ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪ ﻫﻤاﻧﺠﺎ درمانگاه ﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﺪ.
ﺑﻌﺪ ﺳﻮﺍﻻﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﻣﻌﻠﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ:
بچه ها : ﺳﮕﺎ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩﻥ؟
معلم: ﻧﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﻩ. ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ!
بچه ها : ﺩﺯﺩﺍ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻧﺒﺮﺩﻥ؟
معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﻳﺪ ﮐﺴﯽ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﻮﺩﻩ.
بچه ها : ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﺮﺍ ﻓﺎﺳﺪ ﺷﺪﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ، ﺍﺳﺮﺍﻑ ﻧﺒﻮﺩ؟
معلم: ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ، ﭼﻬﺎﺭ ﺗﯿﮑﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﯾﺮﺍﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻛﻪ ﻓﺎﺳﺪ بشه.
بچه ها : ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺘﺎ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﻦ، ﮐﺠﺎ ﺩﺭﻣﻮﻧﮕﺎﻩ ﺭﻭ میسازند؟
معلم: ﺳﻮﺍﻝ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﺣﺘﻤﺎ ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﮐﺪﻭﻡ ﺗﻴﻜﻪ ﮔﻮﺷﺖ زودتر فاسد میشود.
بچه ها : ﺍﻭﻥ ﮔﻮﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﻣﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﻴﺨﻮﺭﻧﺪ؟
معلم: ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭘﺴﺮﺟﺎﻥ ﺣﺘﻤﺎ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﻥ ﺩﻳﮕﻪ.
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺯ ﺟﺎیش بلند شد…
ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺖ در ﮐﻼﺱ ﯾﻪ ﮐﻢ ﻛﻪ ﺁﺭاﻡ ﺷﺪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﻣﺴﺎﻝ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺧﺪﻣﺘﻢ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸود...
ﺑﻪ آخر ﻋﻤﺮﻡ ﻫﻢ ﺯﯾﺎﺩ ﻧماﻧﺪﻩ…
ﻭﻟﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺴﻮﺯد ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻤﻠﮑﺘﻢ ﮐﻪ ﺫﻫﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﯿﮑﺶ، ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻤﺶ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﯾﮏ نفر ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﭼﻰ ﺷﺪ؟
ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ؟ ﻧﺸﺪ؟ ﺍﺻﻼ ﭼﻄﻮﺭ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﺴﺎﺯﻥ؟
ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﺮ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﭘﺮ ﺷﺪﻩ، ﺟﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﻭﻃﻦ نمیماند
ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﮓ ﺑﺨﻮﺭد ﺳﺮﺵ ﺭاﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﺵ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺁﺭاﻡ ﺑﺮﯾﺪ ﺗﻮ ﺣﯿﺎﻁ ﻭﻟﻰ ﻣﺎ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ.
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻭ ﭼﯽ ﺷﺪ.
ﻓﻘﻂ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ساکت ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺗﺎ که ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭد ..
🗞 @Ancients ⏳
هدایت شده از #سهشنبههاے_امامزمانی💚🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌷
💚 داستان زیبای یارگیری #امام_زمان ارواحنا فداه توسط خود حضرت
🎙#استاد_عالی
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی_عج
#العجلمولایغریبم
تعجیل در فرج مولایمان صلوات✨
#صبحانتظار
#صبح_مهدوی
#سه_شنبه_های_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#سهشنبههاے_امامزمانی🌷
#سه_شنبه_های_امام_زمانی💚
💚💚💚🌷🌷🌷
ارتش آمریکا در جنگجهانی از زبان سرخپوستان قبیله ناواجو بعنوان کد رمز استفاده میکرد چون حالت نوشتاری ندارد و به سادگی قابل یادگیری نیست و تنها کدهایی بودند که ارتش ژاپن نتوانست رمزگشایی کند. مثل زبان سرخهای تو جنگ خودمون که عراقیا نتونستن رمز گشایی کنند.
🗞 @Ancients ⏳
تنها انسانیت را در نظر داشته باشیم
و باقی چیزها را فراموش کنیم
اگر بتوانیم از عهده این کار برآییم،
آیندهی انسان بهشتی خواهد بود
لبریز از شادی و دانش و آگاهی
ولی اگر موفق نشویم یک نابودی عظیم
و جهانی را پیش رو خواهیم داشت...
👤 برتراند راسل
🗞 @Ancients ⏳
تصویری از نشریهی ملانصرالدین
7 آوریل 1911
در مورد مسائل آگاهی و زنان
"ای ملعونِ پسر ملعون!
همین مونده بود که توی حیاطها به زنها روزنامه بفروشید.
برو بیرون...!"
🗞 @Ancients ⏳
یک زمامدار نیک، باید نه ضد کشورهای دیگر،
بلکه بر ضد دشمن مشترک همگان،
یعنی فقر بجنگد…!
ویل دورانت
🗞 @Ancients ⏳
عجب پیشگویی بوده این🙃
سال ۲۰۱۵ توییت زده که ۱۸ دسامبر ۲۰۲۲ ( امروز ) لیونل مسی ۳۴ ساله قهرمان جام جهانی خواهد شد و بهترین بازیکن تاریخ نام خواهد گرفت.
آخرشم گفته ۷ سال بعد برگردید اینو چک کنید😐
🗞 @Ancients ⏳
موفق ترین زن تک تیرانداز دنیا "لودمیلا پاولیچینکو" اوایل جنگ جهانی دوم حتی اسلحه رو لمس نکرده بود! ولی قتل دوستش به دست یک سرباز آلمانی باعث شد بعد از یادگیری 309 سرباز آلمانی را بکشد.
🗞 @Ancients ⏳
نوشتن "طبق یک سنت قدیمی پس از مرگ شاه یا ملکه انگلستان یه گروه تشکیل میدن و طی مراسمی خبر فوت شاه یا ملکه را به اطلاع زنبورهای سلطنتی میرسونن و ازشون میخوان با شاه/ملکه جدید بیعت کنن"
احتمالا زنبورها هم میگن به نیشم:)
تو عربستان مراسم میذارن با عکس ولیعهد و پادشاه جدید بیعت میکنن تو انگلستان از زنبورها میخوان با شاه/ملکه جدید بیعت کنن
فرقی نمیکنه کجای دنیا باشه جهل بشر را انتهایی نیست!
🗞 @Ancients ⏳
خیابان تختجمشید(طالقانی کنونی)، مقابل بیمارستان کودکان تهران، سال ۱۳۵۰
🗞 @Ancients ⏳
در شهر رشت بر حسب اتفاق در خیابان سعدی رشت به مزاری رسیدم و با سرگذشتی عجیب آشنا شدم
منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و در آن منطقه مزاری بود متعلق به یک انسان آزاده به نام آرسن میناسیان
بعدها وقتی در مورد آرمن جستجو کردم بیشتر با این آزاده مرد آشنا شدم.
@Ancients
تاریخ ایران و جهان باستان
در شهر رشت بر حسب اتفاق در خیابان سعدی رشت به مزاری رسیدم و با سرگذشتی عجیب آشنا شدم منطقه ای بود م
آرسن در شهر رشت زاده شد دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود روزی مادرش برای آرمن پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی میپوشاند اما در برگشت آرمن پالتو را بهمراه نداشت وقتی با سوال مادر روبرو میشود میگوید یکی از همکلاسهای مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده است.
بعدها آرسن به داروسازی تجربی رو آورد و شهرت آرمن از همینجا شروع شد آن مرد بزرگ متعدد مشاهده میکرد که افرادی هستند که هزینه داروهای خود را ندارند یا بدلیل فقر اصلا دسترسی به دارو ندارند و آنزمان هم ایران دچار فقری فراگیر بود.
آرسن با هزینه خودش شبها نیمه شبها بسمت تهران راه می افتاد و صبح هنگام در تهران داروهای مورد نیاز نیازمندان را خریداری یا تهیه میکرد یا مواد آنرا تهیه میکرد و سپس ظهر هنگام خودش را به رشت میرساند و از بعد از ظهر داروهایی مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوم قیمت واقعی بین ایشان توزیع میکرد در ابتدا عده ای علیه آن ابرمرد دست به اتهام سازی و شایعه پراکنی زدند و با تاکید بر ارمنی بودن وی ،داروها را حرام و... میدانستند و چند مرتبه آرمن بخاطر همین ناجوانمردیهای و اتهامات به زندان افتاد اما آن آزاده مرد عزم داشت که مسیح رشت شود زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزاده مرد اعتماد کردند داروخانه آرسن تبدیل شد به قبله و ماوای بیپناهان و مستضعفان رشت اما آرمن خسته نشد آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به زیارت او رفتند آنزمان امام جماعت مسجد جامع رشت در اختیار آیه الله ضیابری بود آیه الله به حریم و آزادگی آرمن اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابرمرد گذاشت و اولین داروخانه شبانه روزی ایران را در شهر رشت بنا نهادند مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به داروخانه آرمن هجوم می آوردند تجار شهر پول خود را به آیه الله ضیابری میدادند و آیت الله ضیابری نیز پول را دودستی تقدیم آرمن مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود.
بعدها آیت الله ضیابری و آرسن میناسیان برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست اولین سرای سالمندان ایران را در شهر رشت و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تاسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از دولت وقت پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند
پس از رشت آرسن تلاشی وافر را برای سرای تاسیس سالمندان در تهران مبذول داشت و توانست با زحمت و مرارت زیاد سرای سالمندان کهریزک را بنا نهد که هر سه بنای خیر آرمن تا کنون به فعالیت خود ادامه میدهند
هم داروخانه شبانه روزی رشت و هم سرای سالمندان رشت و هم سرای سالمندان کهریزک
در سال ۱۳۵۶ آن آزاده مرد در حالی که در سرای سالمندان رشت در حال خدمات رسانی بود در هنگام کار درگذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود گذاشت روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شد جا برای سوزن انداختن نبود مردم گیلان از هر فرقه وایین آمدند و عظمتی خلق شد بنام (تشیع مسیح رشت )
جنازه ساعتها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود مردم تکبیر گویان و صلوات فرستان جنازه یک ارمنی را تشییع میکردند در ابتدا مسلمانان اجازه دفن آن ابرمرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند اما با میانجیگری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید ساعتها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آنروز مسلمان و ارمنی یه کعبه داشتند و آنهم کلیسای کوچک رشت بود نهایتا جسد آن آزاده مرد را در همانجا دفن کردند
آری آرسن میناسیان عنوان مسیح رشت را پیدا کرد و در هنگام مرگ سر سوزنی مال یا اموال در این دنیا نداشت اما دنیایی را در سوگ خود نشاند.
🗞 @ancients
روز تولد، به وقت تنهایی!
سال 2010،روز تولدش،کیانو رفت نانوایی و با یه شمع و بریوش خرید،اونم جلوی نانوایی خورد و افرادی که برای صحبت با او ایستاده بودند به قهوه مهمان کرد.
۳سالهبود که پدرش ولش کرد و ناچار ۳تا ناپدری بزرگش کردن.
رویاش این بود که بازیکن هاکی بشه که
تو یه تصادف آرزوش دود شد رفت هوا.
دخترش موقع زایمان فوت کرد.
همسرش تو حادثه رانندگی کشته شد.
بهترین دوستش،ریور فینیکس،بخاطر مصرف و اوردوز از بین رفت
خواهرش سرطان خون داره و حال خوبی نداره.
"کیانو ریوز" تو یه آپارتمان کاملا معمولی زندگی میکنه و عاشق گشت توی شهره و اغلب هم متروی نیویورک دیده میشه.
وقتی مشغول بازی تو فیلم «خانه دریاچه» بود، اتفاقی صدای گریه دستیار تولید رو شنید که اگر 20 هزار دلار به بیمارستان نده خونه ش رو ازش میگیرن و این مبلغ بوسیله خود کیانو پرداخت شد.اون در دوران حرفهای مبالغ هنگفتی به بیمارستانها اهدا کرده.
در یک مورد ۷۵میلیون دلار از سهم ماتریکس رو به سازمانهای خیریه داده. سال 1997 پاپاراتزیها(عکاسای مخفی) اونو دیدن که یه روز صبح بین بیخانمانها میچرخه و به حرفاشون گوش میده و بهشون کمک میکنه
🗞 @Ancients ⏳
ایرج اعتصام درگذشت
ایرج اعتصام معمار معاصر و شهرساز بود که در سن ۹۲ سالگی و در شهر سن خوزه آمریکا درگذشت. این هنرمند مدیریت و طراحی پروژههایی مانند مجموعه حرم شاهچراغ شیراز، پردیس دانشگاه سیستان و بلوچستان، شهر جدید لتیان، مجموعههای جهانگردی محلات، سرعین اردبیل، لاهیجان و ... را برعهده داشته است.
🗞 @Ancients ⏳
تقویم سال 1402
زمان دقیق تحویل سال 1402، ساعت ۰۰ و ۵۴ دقیقه و ۲۸ ثانیه بامداد سه شنبه (۱۴۰۲/۱/۱) خواهد بود.
نماد این سال خرگوش است.
خرگوش نماد ذکاوت، سرعت، تولد دوباره و امید است. امید که همه این خوبیها در سال جدید و در تمام زندگی، قرین همه انسانها باشد.
🗞 @Ancients ⏳
کیا این آدامس ها رو یادشونه؟؟
آدامس love is....
🗞 @Ancients ⏳
تصویری از نشریهی ملانصرالدین
در مورد مسائل و حقوق زنان
10 مارس 1907
به اسب و زن، اعتباری نیست.
🗞 @Ancients ⏳
کارل هاینتس اشتوکهاوزن درحال آمادهسازی کنسرتش در بازار شیراز، در جریان جشن هنر شیراز، سال 51 خورشیدی.
🗞 @Ancients ⏳
جالبه بدونید فتحعلی قاجار ۱۰۰۰ همسر و چند صد فرزند داشت ، طوری که مردم آن زمان به کنایه میگفتن « کک و شتر و شاهزاده همه جا ریخته »
🗞 @Ancients ⏳
گزنفون مورخ یونانی میگوید كه کوروش هخامنشى معتقد بود هیچکس لیاقت حکومت ندارد مگر اینکه از لحاظ خصایل انسانی و اخلاقی تواناتر از زیردستانش باشد!
🗞 @Ancients ⏳
عراقی ها وقتی خرمشهر را تصرف کردند به روی دیوارها نوشتند «جِئنا لِنَبقی» : آمده ایم که بمانیم»
۲سال بعد وقتی خرمشهر آزاد شد شهید بهروز مرادی زیر همان نوشت: «آمدیم اما نبودید!»
🗞 @Ancients ⏳
📗داستان ضرب المثل
« ﻓﻼﻧﯽ ﺩﻭﺩﭼﺮﺍﻍ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ »
ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺩﺭﺱ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ
ﺭﻭﻏﻦ ﭼﺮﺍﻏﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺷﺐ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﻮﺩ ﻭ
ﭼﺮﺍﻍ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻧﺸﻮﺩ، ﻓﺘﯿﻠﻪﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ
ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽﮐﺸﯿﺪﻧﺪ .
ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﻓﺘﯿﻠﻪ،
ﺭﻭﻏﻦ ﯾﺎ ﻧﻔﺖ ﻣﺨﺰﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﺎﻻ ﻧﮑﺸﺪ ﻭ
ﻣﺼﺮﻑ ﻧﮑﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﻮﺭ ﺿﻌﯿﻒ، ﺷﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺻﺒﺢ ﻣﯽﺭﺳﺎﻧﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺭﻭﻏﻦ ﯾﺎ ﻧﻔﺖ ﺑﻪ
ﻗﺪﺭ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺯ ﻣﺨﺰﻥ ﺑﻪ ﻓﺘﯿﻠﻪ ﻧﻤﯽﺭﺳﯿﺪ. ﻟﺬﺍ
ﺩﻭﺩ ﻣﯽﺯﺩ ﻭ ﻓﻀﺎﯼ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﺍ ﺩﻭﺩ ﺁﻟﻮﺩﻣﯽﮐﺮﺩ.
ﻓﺮﺩ ﺩﻭﺩ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ
ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﺍﺩ .ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ
ﻟﺤﺎﻅ ﻋﻠﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺎﻡ ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺑﻠﻨﺪﯼ
ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ ﻣﯽﮔﻔﺘﻨﺪﮐﻪ ﻓﻼﻧﯽ ﺩﻭﺩ ﭼﺮﺍﻍﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
🗞 @Ancients ⏳
ملایی در حال مووعظه روی منبر صحبت از کمک به فقیر و مستحق و انفاق و ایثار و اینگونه چیزها میکرد و میگفت هر که یکی در اینجا بدهد خدا ده تا و اگر صد تا بدهد خدا هزار تا تلافیش میکند. از قضا پسر ملا پای منبر نشسته بود وقتی اینها را شنید بلند شد و به طرف خانه رفت و هرچه گدا سر راهش بود با خود به خانه برد و هرچه در خانه داشتند داد دست گداها. تکه های آخر وسایل خانه بود که پدر سر رسید و دید جمعیتی جلوی خانه جمع شدند وقتی جلو آمد و قضیه را فهمید پسرک را با ۷، ۸ سیلی چپ و راستش کرده گفت: فلان فلان شده من اینها را برای مردم گفتند که بیاورند به ما بدهند و این جور که تو فهمیدی ما به مردم بدهیم!
مأخذ
حاجی دوباره، جعفر شهری. باشگاه ادبیات 1356
🗞 @Ancients ⏳
مردی در مجلسی گفت: زن مثل کفش است!
هر وقت کهنه شد می شود
آن را عوض کرد و یک نو به پا کرد!
حکیمی در آن میان نشسته بود.
گفت: حرف این مرد کاملا درست است!
برای مردی ک خود را در حد پا بداند
زن همچون کفش است.
اما مردی که خود را چون پادشاه ببیند
زن همچون تاج است!
🗞 @Ancients ⏳