eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
81.9هزار دنبال‌کننده
38.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
سال ۱۳۴۹، زمانی که برج آزادی احداث میشد 🗞 @Ancients
تشییع جنازه ی موتسارت (نابغه موسیقی) که فقط سگ وفادارش آن را همراهی می کرد. این تصویر همیشه روی میز کار بتهوون قرار داشت. 🗞 @Ancients
دل به دست آوردن رو از مولانا یاد بگیرین: پیر شدی در غمِ ما باک نیست پیر بیا تا که جوانت کنم… 🗞 @Ancients
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طرز نوشتن خط میخی روی گِل لوح های گلی در تخت جمشید و شوش و در سراسر قلمرو هخامنشی روزگاری اینگونه نوشته می شدند 🗞 @Ancients
آنانی که دستی را که نانشان میداد گاز گرفتند، محکومند به بوسیدن پاهایی که لگدشان میزد... اریک هافر 🗞 @Ancients
اولش فکر کردم درخته، نگو عکس هوایی از روستای کِشیت، تو دل کویر لوته! زیبا نیست؟ (: 🗞 @Ancients
به آن تکه چوب که در معماری سنتی جلوی در ورودی اتاق می‌گذاشتند می‌گویند «جناب» خدمت «جناب» آقای فلانی رسیدن یعنی دقیقاً به پشت این تکه چوب رسیدن. بخشی از آداب شرف یابی یا حضور بوده است. پیشتر معماری ادب می‌فهمیده. *عکس از ابراهیم آذرپور 🗞 @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگاری در این مملکت این‌گونه فداکاری‌ها کردند تا حالا عده‌ای دبش بچاپند..! ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌ 🗞 @Ancients
ماهم آمد به درخانه و درخانه نبودم خانه گوئی به سرم ریخت چواین قصه شنودم آن که میخواست برویم دردولت بگشاید باکه گویم که درخانه به رویش نگشودم ( شهریار ) خانه سنتی پرهامی شیراز 🗞 @Ancients
داستان شرفیابی فرستاده ملکه انگلیس خدمت شاه طتماسب صفوی @ancients
تاریخ ایران و جهان باستان
داستان شرفیابی فرستاده ملکه انگلیس خدمت شاه طتماسب صفوی @ancients
‍ آنتونی جنکینسون فرستاده ملکه انگلستان الیزابت اول به دربار شاه طهماسب یکم صفوی بود. وی با هدف گرفتن اجازه تردد جهت بازرگانان انگلیسی و ایجاد روابط تجاری و تسهیلات بازرگانی در 1563 میلادی وارد ایران شد. خودش می‌نویسد: پس از چند روز معطلی سرانجام شاه اجازه داد جهت ملاقات به کاخ او شرفیاب شوم. هنگام ورود به کاخ، از من خواسته شد کفشهایم را بیرون آورم و با کفشی دیگر که خدمه کاخ به من دادند، وارد تالار شدم. به حضور شاه طهماسب شرفیاب شدم و هدایای ملکه الیزابت را تقدیم نمودم و گفتم به مراحم خداوندی، چنین مقدر شده که مردمانی که از یکدیگر دور هستند و صحراها و دریاهای عظیم و جبال مرتفع مابین ایشان، فاصله‌‌‌‌‌‌‌ و جدایی انداخته، به واسطه مکاتبه و مراوده با همدیگر دوست و متحد شوند و اشیاء و امتعه‌‌‌‌‌‌‌ که حاصل عقل و فراست آنهاست به ممالک یکدیگر حمل دهند و اسباب نیکبختی یکدیگر را فراهم آورند. شاه بدون توجه به درخواست‌هایم، پرسید مردم انگلستان چه مذهبی دارند؟ عرض کردم عیسوی هستند. شاه لحظه‌ای درنگ کرد و دوباره پرسید خودت که به دربار ما قدم گذاشته‌ای چه مذهبی داری؟ همین که اقرار کردم مسیحی هستم، شاه فریاد زد و گفت ای مردک خدانشناس ما را هیچ نیازی به دوستی با کفـ.ار نیست و با دست به من اشاره کرد که از آنجا خارج شوم! تعظیمی کردم و با احترام تمام از تالار کاخ بیرون آمدم. ناگاه متوجه شدم در محوطه بیرونی کاخ، دو نفر با یک سینی‌ پُر از خاک از پشت سرِ من روانه شده و هرکجا که قدم می‌گذاشتم، قدری خاک از آنجا برداشته و در ظرفی ریخته و مقداری از خاکِ درون سینی را جای آن خاک بر زمین می‌ریختند! این وضعیت تا دروازه قصر ادامه داشت! بعداً دانستم اینکار بدین جهت بود که آنان من را به جهت دین و مذهبم، کافر و نجـ.س می‌دانستند و وجود من را پلید و شوم! به عقیده آنان هرکجا که من قدم می‌گذاشتم خاک آنجا آلوده می‌شد! همچنین شنیدم که نشان‌های زرینی که بعنوان هدایای ملکه به شاه تقدیم نموده بودم را به همین جهت ذوب نموده بودند! منبع دیدار آنتونی جنکینسون از پرشیا، تألیف ریچارد هاکلوت @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت حافظا روز اجل گر به کف آری جامی یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت ✍حافظ 🎙باران نیکراه 🗞 @Ancients