eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
79.8هزار دنبال‌کننده
36.6هزار عکس
4.7هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏اتابک (استاد ‎محمدعلی کشاورز): خودشان را امیرکبیر تصور می‌کنند کمال‌الملک (استاد ‎جمشید مشایخی): ای‌کاش بودم، یا ایشان زنده بود. ایران همیشه به امیرکبیر بیشتر نیاز دارد تا کمال‌الملک... ‏به مناسبت سالروزِ درگذشتِ کمال‌الملکِ سینمایِ ایران، هنرمند و بازیگرِ توانمند و خالقِ شخصیت‌ها و کاراکتر‌هایِ بزرگ و فراموش نشدنی زنده‌یاد استاد یاد و نامشان همیشه جاویدان و ماندگار است🥀 @Ancients
آموزگار مکتب همراه با چای و منقل...در حال تدریس شاگردان ، سال ۱۳۲۵ عکس در یکی از دهات ایران گرفته شده و مربوط به زمانی ست که استعمال تریاک در ایران مجاز بود! @Ancients
سوزش شلاقی که بیدارم کند، بهتر از نوازش دستی است که خوابم کند..! 👤 هیتلر @Ancients
اولین ایستگاه آتش نشانی ایران در سال1221 و در شهر تبریز توسط روس ها تاسیس شد اولین ایستگاه آتش نشانی تهران نیز در سه راه امین توسط یک ژنرال روس تاسیس گشت @Ancients
آخرین تصاویری که ناسا از سطح سیاره‌ی مشتری منتشر کرده. بیشتر شبیه یک سبک نقاشیه اونم با قلم هستی. @Ancients
اولین زنی که تصویر چهره او ، بر روی سکه های آمریکا نقش بست ، یک آمریکایی نبود بلکه ملکه اسپانیایی بنام کوئین ایزابلا بود که چهره اش در سال 1893 روی سکه های نقره ای حک شد @Ancients
" افسار شتر بر دم خر بستن !" نقل است ساربانی در آخر عمر خود، شترش را صدا می‎زند و به دلیل اذیت و آزاری که بر شترش روا داشته از شتر حلالیت می طلبد. یکایک آزار و اذیت‎هایی که بر شتر بیچاره روا داشته را نام می‎برد. از جمله؛ زدن شتر با تازیانه، آب ندادن، غدا ندادن، بار اضافه زدن و... همه را بر می‎شمرد و می‎پرسد آیا با این وجود مرا حلال می‎کنی؟ شتر در جواب می‎گوید همه اینها را که گفتی حلال می‎کنم، اما یک‎بار با من کاری کردی که هرگز نمی‎توانم از تو درگذرم و تو را ببخشم. ساربان پرسید آن چه کاری بود؟ شتر جواب داد یک بار افسار مرا به دُم یک خر بستی. من اگر تو را بخاطر همه آزارها و اذیت‎ها ببخشم بخاطر این تحقیر هرگز تو را نخواهم بخشید! ضرب‎المثل معروف "افسار شتر بر دم خر بستن" اشاره به سپردن عنان کار به افراد نالایق است و اینکه افرادی نالایق بدون داشتن تخصص، تحصیلات، تجربه، شایستگی و شرایط متصدی پست و مقامی شوند. @Ancients
🚫قضاوت نابجا چرا اصــفهانی خسیس شد ؟! اصفهانی ها سالیان سال برای مسافران در کاروانسراهای اطراف شهرشون به دستور حاکم شهر آذوقه می گذاشتند و همیشه مسافرانی که از این شهر میگذشتند بصورت رایگان از این امکانات استفاده میکردند و این به شکل یک عادت و رسم ثابت در آمده بود تا اینکه اصفهان دچار خشکسالی و قحطی شد و دیگر نتوانست آذوقه رایگان به کاروانسراها بفرستد و حاکم شهر هم دستور لغو این قانون را داد و همین شد که بعد از این مسافران بد عادت و ناسپاس دم از خساست اصفهانی ها زدند و این لطف آنان را بعنوان یک وظیفه و حق قانونی برای خود می‌دانستند و مردم مهمان نواز این شهر را انساهای خسیس معرفی کردند. "نیکی چو از حد بگذرد * نادان خیال بد کند @Ancients
بیمارستان سینا به دستورناصرالدین شاه و پس از سفرش از اروپا در سال ۱۲۵۴ ساخته شد. علی اکبر خان نفیسی(ناظم الاطبا) اولین پزشک ایرانی بودکه در این بیمارستان شروع به کار کرد. @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌فیلمی تاریخی از مشهد مربوط به دوره‌ قاجار، در ۱۱۰ سال پیش ... مشهد در زمان حکومت نادرشاه افشار به عنوان پایتخت ایران برگزیده شد. اعتراض مردم مشهد به حکومت آصف‌الدوله، حاکم خراسان، اعتراض نسبت به واگذاری امتیاز تنباکو و همچنین خیزش مردمی در جریان انقلاب مشروطه، از مهم‌ترین وقایع دوران قاجاریه در مشهد به شمار می‌رود. @Ancients
🔴نه سیخ بسوزه نه کباب شجاع‌السلطنه، پسر فتحعلی‌شاه، حاکم کرمان بود. اسم کوچکش حسنعلی میرزا بود. او در کرمان تجربه کرده بود و متوجه شده بود که ترکه‌های نازک انار می‌تواند کار سیخ کباب را بکند و کباب بر سیخی که چوبش انار باشد خوشمزه‌تر هم می‌شود برای همین پخت کباب با چوب انار را باب کرد که در کرمان به «کباب حسنی» معروف شد و حاکم وقتی میل کباب داشت به نوکرها می‌گفت: «طوری کباب را بگردانید که نه سیخ بسوزه نه کباب. این دستور او به صورت ضرب‌المثل درآمد و برای بیان میانه‌روی و اعتدال در کارها توسط مردم به کار می‌رود @Ancients
گاندى معتقد بود براى رهايى واقعى از بند استعمار بايد در توليد داخلى خودكفا شد براى همين لباس هاى خود را با دوك نخ ريسى مى بافت دوك نخ ريسى پرچم هند از دوك نخ ريسى گاندى گرفته شده است @Ancients
نمیدانیم که چند نفر از شما عزیزان این سریال سربداران را دیده اید یا خیر؟ قطره ای از این گفتگو را برای تجدید خاطر به نظر شما می‌رساند. شاه: قاضی شارع بگو ببینم، شرع برای این موضوع چه، حکمی دارد؟ قاضی شارع: تا شاه را چه خوش آید، شرعیات آنقدر فرعیات دارد، که هر آنچه ما می گوییم، عوام الناس قبول می کنند!! @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حالا که بحث درباره پایتخت داغه، بدانید و آگاه باشید شخصیت جدید بهبود_فریبا را از روی محمد_شریف_پناهنده ساختن. قصه زندگی‌شو ببینید و بشنوید @Ancients
جسد برادران دالتون ، غارتگران معروف بانکهای آمریکا در اواخر قرن 19 میلادی از چپ به راست راست: پاورز، باب دالتون، گرات دالتون، دیک برادول @Ancients
پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت. سال های سال بود که ازدواج کرده بود ، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود. پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین بودند. این پادشاه، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش داشتند. به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد. خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید و دهان به دهان گشت که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند و خدا را شکر کردند. بیشتر از همه ی مردم، پادشاه و زنش خوشحال بودند در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد. راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود هزار جور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد. همه فکر می کردند که بعد از به دنیا آمدن پسر پادشاه، او دست از سر راسو بر می دارد و راسو را می فرستد توی جنگل تا بقیه ی عمرش را میان حیوانات جنگلی بگذراند اما این طور نشد. پادشاه باز هم راسو را که یادگار دوران تنهایی اش بود دوست داشت و گاه گاهی خودش را با دیدن بازی های راسو سرگرم می کرد. فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت. همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. اما از آنجا که حساب و کتاب آدم ها همیشه درست از آب در نمی آید، یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید. مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسر یکی یک دانه ی پادشاه. راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید. جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد. راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد از صدای جنگ و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید. چه دید؟ مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود، ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: «ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد!» با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند. پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید، شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد. بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت. همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند. چه دیدند؟ چیزی که باور نمی کردند. بچه زنده بود و می خندید. ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود. همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد. پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد. ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد. از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت : «یک صبر کن و هزار افسوس مخور.» @Ancients
هرگز به کمک های خارجی فکر نکنید هرگز اعتقاد نداشته باشید که کمک از یک جایی از خارج برسد ملت من خودمان باید وطن خود را بسازیم... 👤 آدولف هیتلر @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین سرود ملی ایران درواقع قطعه‌ایست بی‌کلام با نام «سلام شاه» که به فرمان ناصرالدین شاه توسط آلفرد لومر، استاد فرانسوی موسیقی دارالفنون ساخته شد و در زمان مظفرالدین شاه در سال ۱۲۸۴ خ بر روی صفحه ضبط گردید سال ۸۴ زنده‌یاد بیژن ترقی شعری با نام «ایران جوان» بر روی این قطعه سرود. @Ancients
هرکدام از کشورهای دنیا به اندازه کدام استان ایران هستند؟ @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی ازطاق کسرایا ایوان خسرو کاخ تیسفون وبخصوص ایوان باشکوه آن در زمان ساسانیان محل برگزاری دیدارهای مهم،بارعام وهمچنین محل برگزاری جشن‌های سنتی مانندنوروزدرحضورشاهنشاه ساسانی بوده‌ است @Ancients
ترک کنید تا اخراج نشوید. بخشنامه‌ای دولتی درباره کارمندان معتاد در ۴۰ سال پیش. @Ancients
حکایت: روستای ما دو ارباب داشت که همیشه بایکدیگر اختلاف داشتند هر کدام هم کلی چماقدار دور و بر خود جمع کرده بودند یک روز اختلافات بالا گرفته بود و قرار شده بود فردا برای چماق کشی با طرفداران اربابِ مقابل به صحرا برویم اما من یک روز مانده به چماق کشی ، به در خانه ارباب خودمان رفتم . در نیم‌باز بود . باگفتن یاالله وارد حیاط خانه شدم دیدم دو ارباب در حال کشیدن قلیان هستند ! گفتم : ارباب مگر فردا چماق کشی نیست؟! پس چرا با هم قلیان می کشید ؟ ! اربابمان گفت : شماها قرار است دعوا کنید نه ما !!!!! این هم چه حکایت آشناییست در این زمانه ی وانفسا... 👇👇👇 @Ancients
🌏تا جایی که از نقوش تخت جمشید بر می آید گوشواره از زیور آلات مردان متشخص است. مردان هخامنشی از انواع زیورآلات استفاده می کردند... @Ancients
در گذشته سبیل نشانه مردی و مردانگی بود! تا جایی که در نبود چک و سفته، بعضی ها با گرو گذاشتن یک تار آن، می توانستند وام بگیرند ! الان که هزاربیل هم بزاری بهت یه قرون هم نمیدن ! @Ancients
حکایت👌👇👇 در روزگار قدیم پادشاهی سنگ بزرگی را در یک جاده ی اصلی قرار داد . سپس در گوشه ای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از مسیر برمیدارد . برخی از بزرگان ثروتنمد با کالسکه های خود به کنار سنگ رسیدند ، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند . بسیاری از آنها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند . هیچ یک از آنان کاری به سنگ نداشتند . یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید . بارش را زمین گذاشت و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد . او بعد از زور زدن ها و عرق ریختن های زیاد بالاخره موفق شد . هنگامی که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آنها را به دوش بگیرد و به راهش دامه دهد ، متوجه شد کیسه ای زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است . کیسه را باز کرد پر از سکه های طلا بود . و یادداشتی از جانب شاه که این سکه ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند . آن مرد روستایی چیزی را می دانست که بسیاری از ما نمی دانیم . 👤 تمثیل روسی @Ancients