#حکایت
🌼🍃 درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم🍃
👈 خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی.
پس درویش تاملی کرد و گفت:
ای خواجه !
کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام
👈 این را بگفت و روانه شد 🌼🍃
@andaki_tamol
🔴عبدالمالک #حوثی خطاب به بن سلمان:
وقتی دریا با توست ،
جو با توست ،
خشکی با توست ،
نفت با توست،
پول با توست،
مزدوران با تو هستند،
اِمریکا و اسرائیل و انگلیس و فرانسه و اتحاد کشورهای عربی با تو هستند
اما پیروز نمیشوی،
یقین بدان که
خدا با تو نیست
👌یک مطلب زیبا و بسیار تاثیر گذار و آموزنده از فرمانده یمن👆👆
(سید یمانی)
🌹( خدا کافیه)🌹👌👌👌
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۲۰ واقعا تصمیم گیری سخت شده بود،دوباره خواست درونم کشمکشی درست بشه که صدای بوق ماشینی از بغل
#پارت_۲۱
نگران بودنم رو از صورتم خوند،با تمام سختی دوباره لب زدم:
_بگید چش شده؟وقتی من ایطوریم حتما علی بدتره
متوجه شد که بی خبر بودنم بدتر میشه
_اتاق عمله خوب میشه نگران نباشید
اینو گفت و تا خواستم بپرسم چش شده رفت،تو حالت خیلی بدی قرار گرفتم نمیتونستم حرکت کنم،کسی هم جوابمو نمیداد،میدونستمم که علی خیلی باید بدتر از من باشه چون ماشین از طرف علی بهمون زد.
دلشوره عجیبی گرفتم و با خودم میگفتم:
_نکنه علی چیزیش شده اینا بهم نمیگن؟
اگه مسئله عادی بود چرا بهم نمیگن؟
همینکه نمیتونستم کاری کنم بدجور عذابم میداد،دیگه کم کم از اینکه جوابمو درست نمیدادن مطمئن شدم که اتفاق بدی براش افتاده ،التماس میکردم چیزیش نشده باشه،دیگه داشتم دیونه میشدم و تحمل نداشتم،همش تو ذهنم میومد نکنه علی ضربه مغزی شده باشه،بغض گلومو فشار میداد و قطره اشکی روی چشمم سر خورد و روی گونم افتاد.
پرستاری اومد وضعم رو چک کنه با چشمانی پر اشک ملتمسانه همراه با بغض گلو گفتم:
_چرا چیزی بهم نمیگین؟میگم علی چش شده؟چرا هیچ کس جوابمو نمیده؟
_پرستار که حال و اوضامو دید گفت:
_نگران نباشید رفیقتون حالشون خوبه یه ساعت دیگه عملشون تموم میشه
_مگه چش شده که این همه تو اتاق عمل بوده؟
_سرش خونریزی داخلی کرده بود و بند نمیومد و حالش هر لحظه بدتر میشد و حالا خون ریزی بند اومده،تا الان هم بهتون چیزی نمیگفتیم چون ممکن بود حالتون بدتر بشه
_(ناباورانه نگاش میکردم)واقعا حالش خوب میشه یا الکی میگید؟
_نه،واقعا خوب میشه نگران نباشید
کمی دلنگرانیم کمتر شد ،نفس سنگینی بیرون دادم و رفتم توی افکار خودم که یادم اومد:
_دیشب قرار بود به یاسمین زنگ بزنم ولی این اتفاق افتاد حالا معلوم نیست چه فکری میکنه،راستی گوشیم کجاست
مقداری دنبالش گشتم اما پیداش نکردم،پرستار رو صدا زدم و اومد،ازش گوشیمو خواستم اما گفت که موقعی که آوردنتون چیزی همراهتون نبود
فشار به ذهن خودم آوردم یادم افتاد گذاشته بودم روی داشبورد ماشین،از این بدتر نمیشد حالا معلوم نیست سالمه یا نه؟اگه خراب شده باشه چطور شماره یاسمین رو پیدا کنم؟
این چه بلایی بود سر ما اومد؟
درسم رو چکار کنم؟
علی که حالش بدتر از منه رو چه کنم؟
یاسمین رو چکار کنم؟
خانواده موقعی که فهمیدن چی جوابشون بدم؟
خیلی به هم ریختم و توی افکار خودم غلط میخوردم،که دیدم در باز شد و تختی آوردن نزدیک من قرار دادن،حالا درد گردنم کمتر شده بود و میتونستم سرمو دور بدم
ادامه دارد....
✍ط، تقوی
@andaki_tamol
🚨 اسلحه ایرانی « #مصاف » در دستان نیروهای #تیپ_نوهد!
🔹اسحله انفرادی مصاف بهمن ماه سال 95 رونمایی شد. این اسلحه که شباهتهایی هم به اسلحه HK-416 آلمانی دارد، در دو نوع قنداق ثابت برای استفاده پیاده نظام و کارابین لوله کوتاه برای استفاده نیروهای ویژه طراحی شده است.
🔹سلاح مصاف از کالیبر 45*5.56 استفاده میکند و با خشابهای 20 و 30 فشنگی تغذیه میشود.برد موثر این سلاح 400 مترو وزن آن در حدود 3.5 کیلوگرم است.
#ما_میتوانیم✌️🇮🇷
#ما_نمیتوانیم👎💚💜
@andaki_tamol
Shab01Moharram1396[04].mp3
2.84M
#حاج_میثم_مطیعی
صلی الله علیک یا اباعبدالله❤️
@andaki_tamol
🔻 ۶ مهر ۱۳۹۸ | کشف انبار جدید #دختر_مظلوم_وزیر
🔹 سومین جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات #شبنم_نعمتزاده، احمدرضا لشکریپور و شرکت توسعه دارویی رسا، از صبح امروز در شعبه سوم دادگاه ویژه رسیدگی به جرایم اخلالگران و مفسدان اقتصادی، به ریاست قاضی مسعودی مقام در حال برگزاری است.
🔸 قاضی مسعودیمقام در ابتدای سومین جلسه رسیدگی به پرونده شبنم نعمتزاده، در دادگاه ویژه مفاسد اقتصادی، از کشف یک انبار جدید متعلق به این متهم خبر داد.
👈 این انبار در شهرستان کرج کشف شده است.
@andaki_tamol
🔶 #آنتی_روباه
⭕️ زرارة بن اوفی گوید روزی خدمت امام زین العابدین (ع) رسیدم، حضرت فرمودند: ای زرارة مردم زمان ما شش طبقهاند: " شیر، گرگ، روباه، سگ، خوک و گوسفند"!
🔷 اما "شیر"، حاکمان و پادشاهانی هستند که دوست دارند بر هر کسی مسلط باشند و ظلم کنند، ولی احدی در برابر فسادشان ایستادگی نکند".
🔶 اما "گرگ"، تجار و کسبهای هستند که در وقت خریدن جنس، آن را مذمّت میکنند تا ارزانتر بخرند، ولی برای فروش، آن را میستایند تا گران بفروشند".
✅ اما "روباه"، کسانی هستند که دین را وسیلهای برای دنیایشان قرار دادهاند و آنچه را به زبان میآورند در دل قبول ندارند".
✳️ اما "خوک"، مردانی که شبیه زن هستند و رفتار زنانه دارند و همچنین کسانی که ذلیل و اسیر شهوتند و به هرعمل زشتی که دعوت میشوند پاسخ مثبت میدهند".
✳️ اما "سگ"، انسان بد زبان و فحاش است به طوری که مردم از ترس زبانش او را احترام میکنند.(در واقع کسی که جلوی زبانش را نمیگیرد و حرفهای زشت از دهانش بیرون میآید و مردم از ترس آن که مبادا به آنها فحاشی یا بد زبانی کند او را احترام کنند و یا اینکه در منزل همیشه سروصدا میکند و سر زن و بچههایش داد و فریاد میکشد! این شخص گرچه در ظاهر شکل آدم است ولی در باطن سگ است و خوی و خصلت آن را دارد و در روز قیامت به صورت سگ وارد محشر میشود".
✳️ و اما "گوسفند"، شخص با ایمانی است که مانند گوسفند افراد شرور موی او را میبُرند و گوشت او را میخورند و استخوانش را میشکنند".
#حدیث
📝 منبع: خصال شیخ صدوق، ابواب شش گانه،/ ترجمه فهری، ج۲، ص۳۷۸
🔹 با #اندکی_تامل همراه شو:👇
@andaki_tamol
✅نکته؛
آشیخ جعفر مجتهدی با اذنی که از امام رضا داشت هر فلجی رو شفا میداد..
👈🏽موقع شفا دادن یک جوان سید ؛ مخیر شد که این جوان مریض بماند یا فلجی آن جوان را خودش تحمل کند تا آن جوان خوب شود و ایشان پذیرفت یک جوان سید شفا یابد و خودش بیماری آن سید را به دوش کشد..
👌🏼جوان شفا یافت و ایشان ساعتی بعد سکته کردند و 17سال آخر عمرشان نصف بدنش فلج بود؛
👈🏽ایشون میفرمود به امام رضا عرض کردم به اذن شما هر فلجی رو شفا میدم
شما هم منو شفا بدید..
حضرت فرمود شیخ جعفر ؛ خواسته و رضایت مارو میخواهی یا خواسته خودت رو؟؟
عرض کردم خواسته شمارو
حضرت فرمود ما دوست داریم اینطور ببینیمت..
عرض کردم رو حرف شما حرفی نیست آقاجان..
🌹پ؛ن؛
ما چقدر در مقابل خواسته اهلبیت صبور و راضی هستیم ؟؟
@ndaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥♨️ وضعیت مجلس در هنگام دفاع "نماينده ملاير" از انتقاد پناهيان در موافقت از فوريت طرح شفافيت آراء نمایندگان
@ndaki_tamol
📌ختم سوره #واقعه در روز دوشنبه اول ماه
💬مرحوم مجلسی در طریقه ختم سوره واقعه از امام سجاد(ع)نقل کرده که حضرت فرمود:
هرگاه روز اول ماه قمری روز دوشنبه باشد شروع به خواندن سوره واقعه کن تا #چهاردهم و در روز #اول یک مرتبه و روز #دوم دومرتبه تا روزچهاردهم بخواند و روزهای #پنجشنبه بین این چهارده روز بعد از قرائت سوره واقعه این دعا را یک مرتبه بخوانید .(این سورهها را میتوان در طول روز و به مرور زمان خواند.)
🔹یا واجِدُ یا ماجِدُ یا جوادُ یا حلیمُ و یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا کریمُ اسئلُک تُحفَهً مِن تُحفاتِکَ تَلُمَّ بِها شَعَثی و تُقضی بِها دَینی و تُصلِحُ بِها شَأنی برحمتِک یا سیِدیاللهم اِن کان رِزقی فِی السَّماءِ فَاَنزِلهُ و اِن کان فِی الارضِ فاَخرِجهُ و اِن کان بَعیداً فَقَرِّبهُ و اِن کانَ قَریبا فَیَسِّرهُ و اِن کان قَلیلاً فَکثِرهُ و اِن کان کَثیراً فَبارِک لی فیهُ فاَرسِلهُ عَلی اَیدی خِیارِ خَلقِک وَ لا تَحوَجنَ اِلی شُرِارِ خَلقِکَ و اِن لَم تَکُن فَکَونِهِ بکَینُونِیَّتِکَ و وحدانِیّتِکَ اللهم اِنقَلب اِلی حَیثُ اکُونُ و لا تنقُلُنی اِلیه حَیثُ یَکُونُ اِنَّک علی کلِّ شَی ءٍ قدیرٍ یا رَحیمُ یا غِنِیٌ و صل علی محمدٍ اَتمِم عَلَینا نِعمَتِکَ و هنِئنا کَرامتِکَ یا ارحَمَ الراحمینَ
🔸بعد از هر مرتبه خواندن سوره مبارکه واقعه،این دعا نیز خوانده شود:
🔹اللّهم ارزُقْنی رزقاً حلالا ًطیبا ًواسعاً مِنْ غیرِ کدٍٍّ واستَجِب دَعْوَتی مِن غَیرِ ردٍّ وأَعُوذُبِکَ مِنَ الفَضیحَتَیْن الفقرِوالدَّیْنِ وَادْفَعْ عنّی هذ َیْن بحق الأِمامَیْن السِبْطَیْنِ اَلحَسنِ والحُسَین علیهماالسلام اَللّهم یا رازقَ المُقلّین و یا راحِمَ الْمَساکین ویا ذاالقُوهِ المَتین ویا غیاثَ المُسْتَغیِثین ویا خیرَ النّاصرین ایّاکَ نَعْبُدُ وایاک نَسْتَعین اللهم إنْ کانَ رزقی فِی السّماء فَأَنْزِلْهُ وإن کان فِی الأَرضِ فأخْرِجْهُ و إن کان بعیداً فَقَرّّبْهُ وإن کان قریبا فیَسِّرْهُ وإن کان یسیرا فَکَثِّرْهُ وإن کان کثیرا فَحَلّلهُ وإن کان حلالا فَطَیّبْهُ و إن کان طیبا فَبارِکْهُ لنا برحمتک یا أَرْحَمَ الرّاحمین وصَلِّ علی محمدٍ وآله الطاهرین.
🔸خواندن این سوره دارای فضایل وبرکات زیادی است ازجمله :
1. از حضرت رسول اکرم (ص) نقل شده که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب به او پریشانی نمی رسد
2. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده است که هرکه سوره واقعه بخواند در هر شب پیش از آنکه بخوابدملاقات کند خداوند را در حالتی که روی آن چون ماه باشد
3. از امام جعفر صادق(ع) نقل شده که هرکه مشتاق بهشت است سوره واقعه بخواند
4. خواندن این سوره موجب ازدیاد رزق می گردد.
♦️( از کتاب گنج های معنوی صفحه 153) قبل از خواندن سوره واقعه دو رکعت نماز حاجت بخوانید بعد از آن تسبیحات حضرت فاطمه (س) را بگویید.
@ndaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۲۱ نگران بودنم رو از صورتم خوند،با تمام سختی دوباره لب زدم: _بگید چش شده؟وقتی من ایطوریم حتم
#پارت_۲۲
سر چرخوندم و نگاش کردم،همین که دیدمش چشمام تا ته باز شد،علی بود سرش رو پانسمان کرده بودن،دست و پاش هم گچ گرفته بودن،صورتش تمام زخمی بود.
همینطور فقط چشم بهش دوخته بودم،واقعا بدجور ضربه خورده.
یاد خوابی که دیده بودم افتادم،تو دلم با علی حرف میزدم،جریان چیه؟
تو و زهرا چرا تو اون کشتی بودید؟
اون جمله که نوشته بود چه منظوری برا من داشت؟
همینطور که تو افکار خودم بودم چشمام سنگینی کرد و خوابم برد
وقتی چشم باز کردم اولین جایی که نگاه کردم سمت علی بود.
دیدم که چشم باز کرده و به سقف خیره شده،آروم صداش زدم:
_علی،علی...
سرشو چرخوند و لبخندی نثارم کرد و لب زد
_سلام تصادفی
_(لبخندی روی صورتم نشست) تو این اوضاع هم ول نمیکنی؟
_میخوای گریه کنم؟
_بیخیال،حالت چطوره؟
_میبینی که گذاشتنم توی پاکت گچ و در آوردنم
این واقعا انگار فقط بلده بخنده
_علی حالا چه کنیم؟هرچی از من شماره خواستن بهشون ندادم که به خانوادم زنگ بزنن
-(خنده ای کرد)منم ازم خواستن بهشون ندادم،گفتن که چه بساطیه با شما هیچ کدومتون شماره نمیدید
_تو خبر از گوشیت نداری؟
_نه،فکر کنم تو ماشینه
همینطور با هم حرف زدیم که دیدم در باز شد و با دیدن فردی که اومد داخل خشکم زد،اون اینجا چیکار میکنه؟کی بهش خبر داده؟
اومد جلو با چشمانی پر از اشک با نگرانی دست روی صورتم میکشید و لب زد:
_حالت چطوره؟خوبی؟جریان چیه؟چرا خبرم ندادی؟
گوینده این حرفا زهرا بود که حالا دیگه اشک از چشمام روی گونه هاش سر میخورد
_سلام آبجی کی به تو گفته؟
_تو چکار به این حرفا داری بگو ببینم حالت چطوره؟چرا شمارمو بهشون ندادی؟نمیگی از نگرانی و بی خبری دق میکنم؟
_جواب این همه سوال رو چطور بدم، یکی یکی بپرس تا بگم
_(زد روی دستم و آخی کشیدم)مرض،اصلا موقع شوخی نیست
_آبجی بی خیال میبینی که خوبم،بگو کی بهت گفته؟
_یکی از دوستام همینجا پرستاره،گفت که دیده هم فامیلیم و قیافمونم شبیه همه،یه عکس ازت گرفت برام فرستاد،و گفت هرچی میکنیم شماره بهمون نداد
_(نچ نچی کردم)وای تو دیگه کی هستی،تو بگو مامان اینا خبر دارن؟
_نه بهشون نگفتم یه طوری بهونه جور کردم با یکی از دوستام که میخواست بره قم باهاش اومدم
همه حرفامون رو علی داشت میشنید و با تعجب بهم نگاه میکرد
رو بهش گفتم:
تا حالا ندیدی خواهر برادر با هم حرف بزنن؟
زهرا که حالا فهمیده بود اون دوستمه دست پاچه شد و خودشو جمع کرد و آروم ازم پرسید:
_ایشونم باهات بوده؟ آخی چرا بنده خدا اینطور شده؟
_اولا من باهاش بودم اون با من نبود،دوما این علی پسر آقا حسین رفیق بچگیمه
زهرا با شنیدن این حرف تعجب زده فقط نگاهم میکرد یه لحظه نگاهش سمت علی رفت ولی سریع چشماشو ازش گرفت
ادامه دارد....
✍ط، تقوی
@ndaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۲۲ سر چرخوندم و نگاش کردم،همین که دیدمش چشمام تا ته باز شد،علی بود سرش رو پانسمان کرده بودن،
#پارت_۲۳
هنوز باور نکرده بود علیه،سر به زیر لب زد:
_سلام آقا علی،خوبید خانواده خوبن؟
علی هم متقابلا با سر به زیری جواب داد:
_علیک سلام الحمدلله شکر خوبیم
حرفش نگاه تندم رو به دنبال داشت،خوبی؟اگه این خوبیته پس بد حال بودنت چطوریه؟
_خداروشکر که بدتر نشد،میتونست بدتر از این بشه.
_شماها خیلی خرافاتی هستین
مقداری با هم حرف زدیم،رو به زهرا گفتم:
_تو اومدی کی میخوای بری؟نمیتونی که بمونی
_بهشون میگم که تصادف کردی ولی نگرانشون نمیکنم و میگم پیشت میمونم
_بابا بیخیال،نمیخواد بهشون بگی
_الکی اصرار نکن میدونی که باید بگم،علی به خانوادش خبر داده؟
_نه
_نمیگید نگران میشن؟
_به خودش بگو
_(ابرویی بالا داد)من برم براتون یه چیزی بگیرم بخورید،اینقد که عجله کردم یادم رفت چند تا ابمیوه ای چیزی بگیرم
_ای کاش همیشه مریض باشم تا تو اینقد مهربون باشی
_(با مشت زد رو بازوم)حداقل همیشه با تو یکی مهربونم،پس الکی حرف نزن
بعد از اینکه زهرا رفت دیدم علی بهم خیره شده
_چی شده کاری کردم؟
_نه بابا فقط یه چیزی مقدارکی ذهنمو درگیر کرده
_چیه؟
_خواهرت چادری و مذهبی،ولی تو بدت از مذهبی ها میاد،از اونطرف خیلی هم با هم خوبید،کنار هم قرار گرفتن اینا خیلی آسون نیست
_(لبخندی نثارش کردم)من هم برا آبجیم و هم برا تو خیلی ناراحتم که گول خورده اید،ولی خب دوستتون دارم،مسئله مذهبی بودن و غیر مذهبی بودن رو دخالت نمیدم
_ اتفاقا همین مذهبی بودن فرده که مهربونترش میکنه،خوش اخلاق ترش میکنه،بچه مذهبی واقعی همینطور اخلاق و رفتارش خوبه
در باز شد و زهرا با لبانی خندون پلاستیک به دست وارد شد،اومد کنار تخت نشست و دوتا رانی باز کرد داد دستم برا دوتامون
رانی رو آروم گذاشتم رو لبم و مقداری خوردم،سرفه بدی کردم و تند تند نفس میزدم و خس خس میکردم ،به زور حرف میزدم
علی با نگرانی لب زد؟چت شده زهرا هم که دست پاچه شده بود،با اشاره دست گفتم که برو پرستارو خبر کن
زهرا که خیلی ترسیده بود،دستپاچه شد و دوان دوان رفت پرستارو خبر کرد،هردوتا با عجله اومدن و زهرا منو به پرستار نشون میداد
وقتی اومد دید دارم میخندم،حرصش در اومده بود نفس سنگینی بیرون داد، انگشت اشارشو به حالت تهدید تکون میداد،زیر لب هم یه چیزی گفت که نفهمیدم
ادامه دارد....
✍ط،تقوی
@andaki_tamol
💎 #تلنگر
☑️سید عبد الکریم کفاش، هر هفته حداقل یک بار خدمت امام زمان (علیه السلام) می رسید.
♦️خودش می گفت: آقا از من سؤال کردند، سید کریم! اگر هفته ای یک بار ما را نبینی چه خواهی شد؟ عرض کردم: آقا جان می میرم.
🔘فرمود: همین است که ما را می بینی
📚ارتباط معنوی با حضرت مهدی (عج)، ص ١٢٩
@andaki_tamol