#پارت_86 رو گردوندم دیدم توی صحن عده ای نشستن و یکی داره روضه میخونه ،با خاطره اولین بار گوش دادن روضه که به ذهنم خطور کرد دست علی رو گرفتم و گفتم: _دوست دارم برم گوش بدم _باشه منم دلم میخواد گوش بدم با هم رفتیم تو مجلسشون نشستیم و دل به روضه دادیم _قاتل علی، ابن ملجم نبود ، علی رو همون حادثه در ودیوار، همون حادثه کوچه شهیدش کرد خانومم ببین که بعد محسنم، خانومم سفید شده محاسنم، خانومم نگو علی هنوز جونی های.... بچه ها بدونید چی کشیدیم، هتک حرمت ها از مدینه شروع شد کدوم مدینه؟همون مدینه ای که مادرمونو شهید کردند گفت اسما من میرم میخوابم چند دقیقه دیگه بیا صدام بزنم اگه جواب ندادم برو علی رو خبر کن خانوم رفت و بعد از چند دقیقه ای اسما صدا زد: خانم دید جواب نمیده،کم کم هی صداشو بالا میبرد،خانم خانم دید حسن و حسین اومدن خواست متوجه نشن گفت بشینید براتون غذا بیارم اسما ما هیچ وقت بدون مادر غذا نمیخوریم امام حسن رفت داخل وقتی اومد بیرون پریشون بود،امام حسین پرسید برادر جان چه شده؟چرا مادر نیومد بچه سیدا ببخشن گفت حسین جان بی مادر شدیم هردو آقا زاده گریه کنان دویدن سمت مسجد،آقا همین که دیدشون متوجه شد که چه شده..... روضه خون میخوند و هر لحظه بارون چشمام بیشتر میشد و تو دلم لعنتشون میکردم آخه چرا این کارو کردن، چرا این خانم رو اینجور اذیت کردن مگه چه کاری باهاشون کرده بود ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol