eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
76 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
#صرفا_جهت_اطلاع ⭕️ #عزت یا #خفّت؟؟؟ ⭕️ #حق_توحش در #فیش_حقوقی_آمریکایی ها در زمان #پهلوی... @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۱ چهرش برام آشنا بود،از توی ذهنم داده هامو بررسی کردم دیدم همون پسریه که دیروز دم دانشگاه ب
۱۲ متوجه نگاه های دیگران شدیم ، یکیشون که معلوم بود خیلی شر و شیطونیه صداش رو نازک کرد و گفت: _آه،و بالاخره هاچ مادر خود را پیدا کرد همه خندیدیم ولی بعضیا زیر لب با تیکه میگفتن: اجتماع نقیضین دیگه محال نیست ، البته حق داشتن ریخت و قیافه من و علی هیچ به هم نمیخورد اما علی جواب سنگینی بهشون داد: _انسان یه مشکلی که داره ، چشمش بعضی مواقع خطای دید میزنه. با این حرف علی سکوت رو بر خود واجب دونستن و دیگه حرفی نزدن ، دیگه کلاس شروع شده بود اما من ذهنم درگیر خاطراتم بود ، ۵ سال دبستان من و علی روی یه نیمکت مینشستیم ، همه به رفاقتمون حسودیشون میشد ، اصلا رفیق نبودیم ، داداش بودیم ، لحظه شماری میکردم تا کلاس تموم بشه که بالاخره انتظارم پایان رسید و مثل اسپند رو آتیش از جا پاشدم و به سمت علی رفتم و لب زدم: _علی بیا بریم خیلی حرف دارم باهات _(لبخندی نثارم کرد) باشه ، منم کم حرف ندارم رفتیم بیرون و توی چمن روی نیمکت نشستیم ، لب به سخن باز کردم: _علی واقعا خیلی خوشحال شدم دیدمت ، هیچ وقت فکر نمیکردم دوباره با هم روبرو بشیم _منم همینطور ، بعد از این که از شیراز رفتین تا دوران دبیرستان من تنها مینشستم و میگفتم هیچ کس حق نداره پیشم بشینه _منم خیلی گریه میکردم ، ولی بابا چون میخواست دل بکنم هر موقع بهش میگفتم زنگ بهشون بزن میگفت شماره ازشون ندارم ، تا چند روز با تنها کسی که حرف میزدم آبجیم بود. چند لحظه ای سکوت فضا رو اشغال کرد که علی با ذوق خاصی گفت: _راستی امین من همون یادگاری که زیر درخت پرتقال همون روزی که عهد اخوت بستیم رو هنوز دارم ، خودنویس سیاه بود _واقعا!منم اون گردنبند "الله" رو که همون روز بهم دادی دارم ، هر موقع رفتم خونه با خودم میارمش _(با همون لیخند زیباش)ممنون _علی موقع ناهاره ظهر رو باهم باشیم _باشه مشکلی نیست _پس بیا با ماشین من بریم رفتیم سمت ماشین وقتی ماشین رو دید وایساد و گفت: _این ماشینته؟ _آره ازش خوشت میاد ، اسمش رخشه _مبارکت باشه ، ولی امین یه مسئله هست که نمیتونم سوار بشم ، شرمندتم. _(با نگاهی متحیر) چطور نمیتونی؟ _آخه نمیتونم سوار این ماشین بشم بعد مردم نگاه کنن حسرت بخورن _بابا بی خیال علی ، شما چرا اینجور هستین ، پول دزدی که نیست پول خودمونه _(لبخندی زد)مسئله حلال و حرام بودنش نیست ، مسئله دل مردمه که ناراحت میشن،حسرت میخورن ،اعصابشون به هم میریزه با خانوادشون دعوا میکنن ووووو خیلی چیزای دیگه،من نمیتونم،بیا با ماشین من بریم اصلا خوشم از حرفاش نیومد اما مجبور بودم،چون میدونستم این بچه ریشیا و مذهبیا عقب نشینی تو کارشون نیست،به اجبار سوار سمند سفید شدیم و حرکت کردیم. فکری ذهنم رو به خودش مشغول کرد،اون خوابی که چند شب پیش دیدم.اون صدا شبیه صدای علی بود ادامه دارد.... ✍ط، تقوی @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۲ متوجه نگاه های دیگران شدیم ، یکیشون که معلوم بود خیلی شر و شیطونیه صداش رو نازک کرد و گفت:
۱۳ خوب که توجه کردم آره اون صدا،صدای علی بود،بدجور فکرم رو به خودش مشغول کرد،منظور اون خواب چی بود؟اولش گفتم الکیه ولی اون صدا صدای علی بود؟چرا زهرا به طرفش میرفت؟حرفش رو با خودم مرور کردم _بیا،بیا مگه یادت رفته ألیس الله بکاف عبده،آیاخداوند برای بنده اش کافی نیست؟ صدای علی رشته افکارم رو پاره کرد: _کجایی؟ یه ساعته تو فکری هرچی حرف میزنم جوابی نمیدی _(بهش نگاه کردم)ببخشید یه مسئله ذهنم رو درگیر کرده _خب بگو، هرچی از دستم بر میاد انجام میدم برات _نه علی جون مشکلی پیش نیومده، ممنون از لطفت _داشتم میگفتم: خانوادتون چطوره؟ چه خبر بابات؟ سعید چطوره؟ _همه خوبن، بابا که درگیر بازارشه،سعیدم داره درس میخونه _الحمدلله رسیدیم دم یه رستوران ، پیاده شدیم و رفتیم داخل،زیاد مجلل نبود اما بد هم نبود ،روی یه میز دونفره نشستیم، سفارش دو تا چلو مرغ دادیم. نیم ساعتی طول کشید،حساب کردیم و رفتیم بیرون، اما تمام این مدت ذهن من درگیر بود و نمیتونستم متمرکز بشم، علی رو بهم لب زد: _امین جان داداش ظاهرا ذهنت خیلی درگیره، به منم نمیگی چی شده، پس بهتره تنها باشی، اما روی کمکم خیلی حساب کن _ممنون، شرمنده که بعد از خیلی وقت حالا همدیگرو دیدیم ولی روز خوبی نتونستیم باهم بیرون باشیم، ببخشی _(لبخندی نثارم کرد)دشمنت شرمنده داداشم سوار اسب سفید علی شدیم، به سمت دانشگاه به حرکت در اومدیم، یه ۴۰،۵۰دقیقه ای فاصله داشت تو این بین باز ذهنم درگیر بود،رسیدیم شماره علی رو ازش گرفتم و سوار بر رخش خیابون های تهران رو به سمت خونه رد میکردم، رسیدم خونه ریموت در رو زدم و ماشین رو توی حیاط پارک کردم. داشتم می رفتم بالا که گوشیم زنگ خورد، از تو جیبم در آوردم با دیدن اسمش خواستم جواب ندم چون میدونستم متوجه میشه که ذهنم درگیره بعد میپرسه و نمیتونم بهش بگم نمیتونم بگم، اما نتونستم این کارو کنم و آیکن سبز رو کشیدم: _الو صدای مهربونش از پشت گوشی بهم رسید _سلام داداش، خوبی چه خبر چی کار میکنی؟ _سلام، ممنون آبجی خوبم تو چطوری؟ همینطور که داشتم حرف میزدم کلید توی در انداختم و باز کردم رفتم داخل،چند لحظه ای پشت گوشی سکوت بود که آخر زهرا لب زد: _داداش میدونی خوب می شناسمت اگه ناراحت باشی میفهمم، اگه خوشحال باشی میفهمم و نمیتونی ازم قایم کنی، پس جون آبجی اذیتم نکن و بگو چی شده که تو حال خودت نیستی؟ _جان آجی چیزی نشده‌، حتی ذره ناراحت نیستم، فقط کمی ذهنم درگیره ادامه دارد.... ✍ط،تقوی @andaki_tamol
💢 تو دادگاههای مبارزه با #مفاسد اقتصادی ♦️مش قربانعلی، #ریش میزاره؛ ♦️دختر #نعمت_زاده چادر به سر میکنه؛ ♦️داماد شریعتمداری عقیق دست میکنه؛ ♦️متهمان پتروشیمی تسبیح میچرخونن! ✍اینها رو باید یه بار به جُرم #فساد_اقتصادی مجازات کنند، یک بار به جرم #دو_رویی @andaki_tamol
🔴 بوی تعفن #نفوذ_منافقین از حذف نام #شهدا از #کتب درسی تا #کوچه و #خیابان 🔹 #حناچی: تابلوهایی که عبوری هستند برای سرعت متوسطه ۳۰ کیلومتر به بالا پیش‌بینی شده‌ و باید شما آنی تابلو را ببینید و مسیر خود را انتخاب کنید و به این خاطر حداقل اختصار در نظر گرفته می‌شود 🔹بنظرتون عبارتِ در بابِ " #شهدا" هم از کُتُبِ درسی بخاطر سرعت بالای ۳۰کیلومتر حذف شده؟! ✍ "علی قلهکی" @andaki_tamol
شاهکار جدید شهرداری تربت حیدریه امام هفتم امام محمد تقی..؟!😐 ‌ @andaki_tamol
🔴بعد از نوبت شد؟ ♦️بررسی‌ها نشان می‌دهد به پیشنهاد یک عضو کابینه که پس از تایید مسئولان ارشد اجرایی، چندی پیش به ، کار و امور اجتماعی ابلاغ شده یکی از موجود در برای استفاده و ارائه خدمات به جامعه هدف مد نظر، به مدت به یک بنیاد واگذار شده که در میان این بنیاد خیریه، نام چند نفر از مسئولان بعضا مهم و مشهور اجرایی مشاهده می‌شود. @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
📌خاندان نمازی؛ و شبکه ی نفوذ 🔰 بخش اول ۱-۴ 💢به‌دست آوردن یک برآورد جامع از
📌خاندان ؛ و شبکه ی 🔰 بخش دوم ۲-۴ 💢 در سال ۱۳۱۵ در شهر اشرف به دنیا آمد. او ۶ ماهه است که خانواده‌اش نجف را به مقصد ایران ترک کرده و پس از آن مرتب بین ایران و در سفر بودند. سابقه خاندان نمازی در ایران به قرن ۱۴ هجری برمی‌گردد. 💢بر اساس سوابق موجود، خاندان نمازی‌های جزو خانواده‌های شیراز بوده و برخی از اعضای این خاندان در قرن نوزدهم در زمینه تجارت فعالیت می‌کرده‌اند. 💢این خاندان از همان ابتدا با و کمپانی‌های به‌ویژه کمپانی هند شرقی همکاری‌هایی داشته است! 💢در صفحه ۱۰۶ کتاب حقوق‌بگیران انگلیس نام (جد پدری محمدباقر نمازی) به‌عنوان یکی از ۱۰ نفری آمده است که در نجف ماهانه ۵۰۰ روپیه از دریافت می‌کرده است!! 💢همچنین برخی از اعضای این خانواده مانند عضو لژ روشنایی، افرادی مثل نمازی عضو ایران نوین و خود محمدباقر نمازی هم دارای مسئولیت‌های مهمی در رژیم بوده‌اند. 💢محمدباقر نمازی دوران تحصیلاتش را در مدارس خصوصی و دانشگاه‌های انگلیسی گذرانده است و تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در مدرسه - مسیحی کلکته گذرانده می‌گذراند! 💢باقر نمازی دوره کارشناسی را در رشته در دانشگاه می‌گذراند و پس از اخذ مدرک در دفتر سازمان برنامه و بودجه مشغول به کار می‌شود. 💢نمازی برای طی دوران لیسانس از دانشگاه بورسیه تحصیلی می‌گیرد اما برای خروج از کشور با مشکل خدمت سربازی مواجه می‌شود که این مشکل بعدها حل می‌شود! 💢وی در دوران تحصیل در آمریکا با گروهی از دانشجویان از کشورهای مختلف آشنا می‌شود که ارتباط با آنها را در دوران فارغ‌التحصیلی هم ادامه می‌دهد و بعدها در زمان کار در بخش اوراسیای سازمان ملل از آنها استفاده می‌کند. 💢باقر نمازی پس از طی مقطع فوق لیسانس برای تحصیل در دوره در دانشگاه پذیرفته می‌شود اما به‌دلیل آنچه خود او به عنوان مشکلات مالی! از آن یاد می‌کند، از تحصیل در دوره دکترا صرف نظر کرده و به ایران باز می‌گردد، اما از همان زمان تا کنون با عنوان دکتر خطاب می‌شود. 🔘 ادامه دارد... 📚 اندیشکده مطالعات یهود @andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
🔴 بوی تعفن #نفوذ_منافقین از حذف نام #شهدا از #کتب درسی تا #کوچه و #خیابان 🔹 #حناچی: تابلوهایی که
🔲📝آقای دکتر #حناچی فرمودن تابلو های مسیر های #عبوری برای خوانش راحت توسط راننده ها به #اختصار نوشته میشه. ▪️توجهتون رو به دو نمونه از مختصر ترین تابلو های آزاد راهی و جاده ایی دنیا جلب میکنم ... یکی در سطح تهران و یکی در شبکه ی جاده ایی کشور @andaki_tamol
🔺این عکس امروز عمارت حسنمیر محمدعلی (داماد #شمخانی )ست! 🔺اون طبقه‌ای که روی اون پرچم سبز امام حسین ع رو به «نیزه»کردن، و چندطبقه‌ی زیرین اون،حکم ماده۱۰۰ تخریب دارن! 🔻اما الان ماه‌هاست که بشکل عجیبی با گرفتن دستور موقت توقف اجرای حکم، از #دیوان_عدالت_اداری، عمارت رو تکمیل و به پرچم رسیدن! ✅ این جماعت نمیدونن از این دست پرچم های سبز (پرچم عربستان سقوطی)جاهای دیگه هم سر نیزه میکنن روی ساختمان هاشون که روش مقدس ترین کلمات نوشته ولی در ذیلش خون خوارانی هستند که خون ملتها و مردم رو ریختن و توشیشه کردن ... 🔺جناب مفسد ، پرچم سبز امام حسین ع چیزی از #گناه #فساد و #قانون_گریزی ت کم نمیکنه... @andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پر پرواز: 📆 #حديث_روز 🏴 امام علی (ع) : هیچ کس شوخی بیجا نکند، جز آنکه مقداری از عقل خویش را از دست بدهد. 📚نهج البلاغه، حکمت ۴۵۰ @andaki_tamol