➣
📜 #یڪـــآیــهقـــــرآن
پس همان گونه ڪه پيامبران نستوه
#صبر ڪردند صبر ڪن و براى آنان
شـــتابزدگى به خرج مده روزى ڪه
آنچه را وعده داده مى شوند بنگرند
گويى ڪه آنان جز ساعتى از روز را
در دنـيا نمانده اند اين ابلاغى است
پس آيا جز مردم #نافرمان هلاڪت
خــواهند يافـــت.
📒سوره مبارکه الأحقاف آیه ۳۵
@andaki_tamol
#داستانی_عبرت_آموز
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسباب کشی کردند. روز بعد هنگام صرف صبحانه زن متوجه شد که همسایه اش در حال آویزان کردن رخت های شسته است.
رو به همسرش کرد و گفت: لباس ها را چندان تمیز نشسته است. احتمالا بلد نیست لباس بشوید شاید هم باید پودرش را عوض کند.
مرد هیچ نگفت.مدتی به همین منوال گذشت و هر بار که زن همسایه لباس های شسته را آویزان می کرد، او همان حرف ها را تکرار می کرد.
یک روز با تعجب متوجه شد همسایه لباس های تمیز را روی طناب پهن کرده است به همسرش گفت: یاد گرفته چه طور لباس بشوید.
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره هایمان را #تمیز کردم!
🚩یادمان باشد زود" # قضاوت "نکنیم
@andaki_tamol
📌 #نعل_اسب رو #نماد خوش شانسی؟!!!
⁉️مگه امام حسین (ع) در #گودال به شهادت نرسیدن ، پس باید محل #دفن حضرت هم همون #گودال باشه.اونایی که رفتن $کربلا میدونن بین محل گودال و #ضریح مطهر فاصله هست.چرا؟؟!
✅تو کربلا یه عده اومدن گفتند نه،براین پیکر باید #اسب_تاخته شه.
این "باید" رو کی تعیین کرده بود ؟
( #نقش_یهود_در_حادثه_کربلا)
تو گودال نمیشد اسب تاخت . پیکر مطهر رو از گودال بیرون کشیدند
بردند یه محل صاف و هموار و
ده #اسب که بهشون #نعل زده بودندبراین پیکر تاختند...
واین #چهل_نعل اسب به عنوان #تبرک از پای اسبها جدا میشه.
بعدها که در دوره #قاعونی، #بغداد میشه مرکز #یهودیان، نواده های همین #اشقیا این نعل اسبها رو با افتخار درخونه هاشون میزدند که ما از هموناییم
اینا بعدها کوچ کردند به شبه جزیره #ایبری در #اسپانیا و همین سنت رو هم باخودشون بردند و #نعل اسب رو کردند #نمادخوش_شانسی...
حالا یه عده از مردم خودمونم نا آگاهانه نعل اسب رو به عنوان نماد خوش شانسی استفاده میکنن!!!
⚡️ #آیت الله_جوادی_آملی:
#تبرک جستن به #نعل اسب از #موهومات بعد از حادثه #کربلاست.به این جهت که این اسبها نعوذاً بالله بر آدمهای خارج از دین تاختند پس با ارزش میباشند.چنانچه برخی فرق اسلامی دهه اول ماه محرم را جشن میگیرند و متاسفانه فرهنگ ناشایست نعل اسب به میان مردم ما هم رواج یافته.
⚡️ #ابو_ریحان_بیرونی:
ستم هایی که بر #حسین_بن_علی کردند در هیچ ملتی با بدترین افراد نکردند.
او را با شمشیر ونیزه و سنگ باران از پای در اوردند سپس اسب بر بدنش تاختند...
بعضی از این #اسبها به مصر رسید. بعضی مردم این #نعل اسبها را کندند و برای #تبرک بر در خانه های خود نصب کردندواین عمل در میان مردم #مصر سنتی شد که بعد از ان هر کسی بالای در خانه خود نعل اسب نصب میکرد...
در تاریخ آمده : #یزید (علیه لعنه) در عصر #عاشورا بعد از به شهادت رساندن #امام_حسین (ع)و یارانش دستور داد اسب ها ( که نعل تازه شده بودند) را بر بدن شهدای کربلا تازاندند.
یزیدیان این روز را #روز_برکت و پیروزی نام نهادند که در زیارت عاشورا هم به آن اشاره می شود (...یوم #تبرکت بهی بن امیه و ....)و برای افتخار بر این پیروزی (قتل خاندان مطهر پیامبر )و رواج تفکر شیطانی خودنعل اسبهای خود را کندند و در سراسر شهر ها و کشورها گرداندند...شهر به شهر و کشور به کشور به نشانه ی پیروزی .
در شامات در عراق در قسطنطنیه در روم در ایران و در سراسر جهان مدرن 1400 سال قبل...
و این شد سبب آنکه در سرتاسر جهان از 1400 سال پیش تاکنون نعل اسب را نشانه ی #برکت و #شانس و پیروزی می دانند
اين #خرافه به اروپا هم رسيد شايد این اعتقاد از #اسپانیا به #اروپا رسیده (اندلس قدیم)به #اندلسی ها هم از #امویان این اعتقادرسیده؛ امویان به عنوان تبرک نعل اسب نگه میداشتن اما اروپایی ها چون معنی تبرک رونمی دونستن میگفتن #شانس میاره
حالا امویان این اعتقادو از کجا آورده بودن ؟
تو #عاشورا بعداین که 10 تا اسب روی پیکر امام حسین (ع) تاختتند 40 تا #نعل اسب ها رو به عنوان #تبرک در آوردن و بین خودشون تقسیم کردن این نعل ها رو از خونه هاشون آویزون می کردن و بعد از مدتی به عنوان یک شیء با ارزش به هم می فروختند ، تا اینکه تقلبی این نعلها هم اومد و کم کم آویزون بودن یه نعل تو خونه ها یهو رسم شد.
✍استاد #رائفی_پور
🔮دعوتید به کانال #اندکی_تامل👇
@andaki_tamol
#تلنگـــــرانه👇
❗تاریخ را مطالعه کرده اید؟
👈به " #زبیر بن عوام" میگفتند « #سِیفُ_الاسلام»! فقط #زبیر در روز ضربه خوردن حضرت #زهرا "سلام الله علیها"، دست بر قبضه #شمشیرش برد. آیا میدانید چه گره هایی را در راه اسلام باز کرد؟ اما…
👈به " #عبدالرحمن بن ملجم مرادی" می گفتند #شیعه امیرالمومنین، خودش به امیرالمومنین گفت #حب و عشق تو، در خون و رگ من وجود دارد؟؟؟!!! اما…
👈" #شمر بن ذی الجوشن" جانباز جنگ #صفین بود و در این جنگ تا شهادت هم پیش رفت!!! اما…
👈هیچ می دانستید وقتی در #کربلا وارد گودال قتلگاه شد؛ زانوهایش را بسته بود؟
بدلیل اینکه آنقدر #نماز_شب خوانده بود، زانوانش پینه شتری بسته بودند.
👈آیا میدانستید " #عمربن سعد" روز #عاشورا #نماز_صبح را که تمام کرد، گفت: "قربة الی الله" و اولین تیر را به سوی خیام "سیدالشهدا" علیه السلام نشانه رفت؟
👈می دانستید همه آنهایی که به #کربلا آمدند، مسلمان بودند، #نماز می خواندند و روزه می گرفتند و سایر واجبات دینی را نیز انجام می دادند؟؟؟!!!
همگی با نیت "قربة الی الله" آمدند برای کشتن " سیدالشهدا"...
👈" #زهیر بن قين" #عثمانی مسلک بود؛ اما… آمد برای یاری ابا عبداله الحسین! و حسینی شد.
#وهب_مسیحی بود ولی در واپسین لحظات حسینی شد
#حر بن یزید ریاحی فرمانده لشگر #یزید بود که راه بر حسین بست ولی به کجا رسید
ملاک حال فعلی افراد است ولو قبلا امامزاده باشد
👈"شمربن ذی الجوشن"هم نماز شبش ترک نمیشد هم شیخ و سابقون #جانباز امت بود اما… شد #قاتل
ابا عبدالله...
❌ #بصیرت که نداشته باشیم،
می شویم:😊
🍂«خَسِرَ الدُّنیا والآخرة»🍂
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۱ چهرش برام آشنا بود،از توی ذهنم داده هامو بررسی کردم دیدم همون پسریه که دیروز دم دانشگاه ب
#پارت_۱۲
متوجه نگاه های دیگران شدیم ، یکیشون که معلوم بود خیلی شر و شیطونیه صداش رو نازک کرد و گفت:
_آه،و بالاخره هاچ مادر خود را پیدا کرد
همه خندیدیم ولی بعضیا زیر لب با تیکه میگفتن: اجتماع نقیضین دیگه محال نیست ، البته حق داشتن ریخت و قیافه من و علی هیچ به هم نمیخورد اما علی جواب سنگینی بهشون داد:
_انسان یه مشکلی که داره ، چشمش بعضی مواقع خطای دید میزنه.
با این حرف علی سکوت رو بر خود واجب دونستن و دیگه حرفی نزدن ، دیگه کلاس شروع شده بود اما من ذهنم درگیر خاطراتم بود ، ۵ سال دبستان من و علی روی یه نیمکت مینشستیم ، همه به رفاقتمون حسودیشون میشد ، اصلا رفیق نبودیم ، داداش بودیم ، لحظه شماری میکردم تا کلاس تموم بشه که بالاخره انتظارم پایان رسید و مثل اسپند رو آتیش از جا پاشدم و به سمت علی رفتم و لب زدم:
_علی بیا بریم خیلی حرف دارم باهات
_(لبخندی نثارم کرد) باشه ، منم کم حرف ندارم
رفتیم بیرون و توی چمن روی نیمکت نشستیم ، لب به سخن باز کردم:
_علی واقعا خیلی خوشحال شدم دیدمت ، هیچ وقت فکر نمیکردم دوباره با هم روبرو بشیم
_منم همینطور ، بعد از این که از شیراز رفتین تا دوران دبیرستان من تنها مینشستم و میگفتم هیچ کس حق نداره پیشم بشینه
_منم خیلی گریه میکردم ، ولی بابا چون میخواست دل بکنم هر موقع بهش میگفتم زنگ بهشون بزن میگفت شماره ازشون ندارم ، تا چند روز با تنها کسی که حرف میزدم آبجیم بود.
چند لحظه ای سکوت فضا رو اشغال کرد که علی با ذوق خاصی گفت:
_راستی امین من همون یادگاری که زیر درخت پرتقال همون روزی که عهد اخوت بستیم رو هنوز دارم ، خودنویس سیاه بود
_واقعا!منم اون گردنبند "الله" رو که همون روز بهم دادی دارم ، هر موقع رفتم خونه با خودم میارمش
_(با همون لیخند زیباش)ممنون
_علی موقع ناهاره ظهر رو باهم باشیم
_باشه مشکلی نیست
_پس بیا با ماشین من بریم
رفتیم سمت ماشین وقتی ماشین رو دید وایساد و گفت:
_این ماشینته؟
_آره ازش خوشت میاد ، اسمش رخشه
_مبارکت باشه ، ولی امین یه مسئله هست که نمیتونم سوار بشم ، شرمندتم.
_(با نگاهی متحیر) چطور نمیتونی؟
_آخه نمیتونم سوار این ماشین بشم بعد مردم نگاه کنن حسرت بخورن
_بابا بی خیال علی ، شما چرا اینجور هستین ، پول دزدی که نیست پول خودمونه
_(لبخندی زد)مسئله حلال و حرام بودنش نیست ، مسئله دل مردمه که ناراحت میشن،حسرت میخورن ،اعصابشون به هم میریزه با خانوادشون دعوا میکنن ووووو خیلی چیزای دیگه،من نمیتونم،بیا با ماشین من بریم
اصلا خوشم از حرفاش نیومد اما مجبور بودم،چون میدونستم این بچه ریشیا و مذهبیا عقب نشینی تو کارشون نیست،به اجبار سوار سمند سفید شدیم و حرکت کردیم.
فکری ذهنم رو به خودش مشغول کرد،اون خوابی که چند شب پیش دیدم.اون صدا شبیه صدای علی بود
ادامه دارد....
✍ط، تقوی
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۱۲ متوجه نگاه های دیگران شدیم ، یکیشون که معلوم بود خیلی شر و شیطونیه صداش رو نازک کرد و گفت:
#پارت_۱۳
خوب که توجه کردم آره اون صدا،صدای علی بود،بدجور فکرم رو به خودش مشغول کرد،منظور اون خواب چی بود؟اولش گفتم الکیه ولی اون صدا صدای علی بود؟چرا زهرا به طرفش میرفت؟حرفش رو با خودم مرور کردم
_بیا،بیا مگه یادت رفته ألیس الله بکاف عبده،آیاخداوند برای بنده اش کافی نیست؟
صدای علی رشته افکارم رو پاره کرد:
_کجایی؟ یه ساعته تو فکری هرچی حرف میزنم جوابی نمیدی
_(بهش نگاه کردم)ببخشید یه مسئله ذهنم رو درگیر کرده
_خب بگو، هرچی از دستم بر میاد انجام میدم برات
_نه علی جون مشکلی پیش نیومده، ممنون از لطفت
_داشتم میگفتم: خانوادتون چطوره؟ چه خبر بابات؟ سعید چطوره؟
_همه خوبن، بابا که درگیر بازارشه،سعیدم داره درس میخونه
_الحمدلله
رسیدیم دم یه رستوران ، پیاده شدیم و رفتیم داخل،زیاد مجلل نبود اما بد هم نبود ،روی یه میز دونفره نشستیم، سفارش دو تا چلو مرغ دادیم.
نیم ساعتی طول کشید،حساب کردیم و رفتیم بیرون، اما تمام این مدت ذهن من درگیر بود و نمیتونستم متمرکز بشم،
علی رو بهم لب زد:
_امین جان داداش ظاهرا ذهنت خیلی درگیره، به منم نمیگی چی شده، پس بهتره تنها باشی، اما روی کمکم خیلی حساب کن
_ممنون، شرمنده که بعد از خیلی وقت حالا همدیگرو دیدیم ولی روز خوبی نتونستیم باهم بیرون باشیم، ببخشی
_(لبخندی نثارم کرد)دشمنت شرمنده داداشم
سوار اسب سفید علی شدیم، به سمت دانشگاه به حرکت در اومدیم، یه ۴۰،۵۰دقیقه ای فاصله داشت تو این بین باز ذهنم درگیر بود،رسیدیم شماره علی رو ازش گرفتم و سوار بر رخش خیابون های تهران رو به سمت خونه رد میکردم، رسیدم خونه ریموت در رو زدم و ماشین رو توی حیاط پارک کردم.
داشتم می رفتم بالا که گوشیم زنگ خورد، از تو جیبم در آوردم با دیدن اسمش خواستم جواب ندم چون میدونستم متوجه میشه که ذهنم درگیره بعد میپرسه و نمیتونم بهش بگم نمیتونم بگم، اما نتونستم این کارو کنم و آیکن سبز رو کشیدم:
_الو
صدای مهربونش از پشت گوشی بهم رسید
_سلام داداش، خوبی چه خبر چی کار میکنی؟
_سلام، ممنون آبجی خوبم تو چطوری؟
همینطور که داشتم حرف میزدم کلید توی در انداختم و باز کردم رفتم داخل،چند لحظه ای پشت گوشی سکوت بود که آخر زهرا لب زد:
_داداش میدونی خوب
می شناسمت اگه ناراحت باشی میفهمم، اگه خوشحال باشی میفهمم و نمیتونی ازم قایم کنی، پس جون آبجی اذیتم نکن و بگو چی شده که تو حال خودت نیستی؟
_جان آجی چیزی نشده، حتی ذره ناراحت نیستم، فقط کمی ذهنم درگیره
ادامه دارد....
✍ط،تقوی
@andaki_tamol
🔴 بوی تعفن #نفوذ_منافقین از حذف نام #شهدا از #کتب درسی تا #کوچه و #خیابان
🔹 #حناچی: تابلوهایی که عبوری هستند برای سرعت متوسطه ۳۰ کیلومتر به بالا پیشبینی شده و باید شما آنی تابلو را ببینید و مسیر خود را انتخاب کنید و به این خاطر حداقل اختصار در نظر گرفته میشود
🔹بنظرتون عبارتِ در بابِ " #شهدا" هم از کُتُبِ درسی بخاطر سرعت بالای ۳۰کیلومتر حذف شده؟!
✍ "علی قلهکی"
@andaki_tamol
🔴بعد از #ژن_خوب نوبت #زن_خوب شد؟
♦️بررسیها نشان میدهد به پیشنهاد یک عضو #اقتصادی کابینه که پس از تایید مسئولان ارشد اجرایی، چندی
پیش به #وزارت_تعاون، کار و امور اجتماعی ابلاغ شده یکی از #ملکهای_دولتی موجود در #تهران برای استفاده و ارائه خدمات به جامعه هدف مد نظر، به مدت #سی_سال به یک بنیاد #خیریه واگذار شده که در میان #مدیران این بنیاد خیریه، نام چند نفر از #همسران مسئولان بعضا
مهم و مشهور اجرایی مشاهده میشود.
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
📌خاندان نمازی؛ و شبکه ی نفوذ 🔰 بخش اول ۱-۴ 💢بهدست آوردن یک برآورد جامع از
📌خاندان #نمازی؛ و شبکه ی #نفوذ
🔰 بخش دوم ۲-۴
💢 #محمدباقر_نمازی در سال ۱۳۱۵ در شهر #نجف اشرف به دنیا آمد.
او ۶ ماهه است که خانوادهاش نجف را به مقصد ایران ترک کرده و پس از آن مرتب بین ایران و #هند در سفر بودند. سابقه خاندان نمازی در ایران به قرن ۱۴ هجری برمیگردد.
💢بر اساس سوابق موجود، خاندان نمازیهای #شیراز جزو خانوادههای #ثروتمند شیراز بوده و برخی از اعضای این خاندان در قرن نوزدهم در زمینه تجارت #تریاک فعالیت میکردهاند.
💢این خاندان از همان ابتدا با #یهودیان و کمپانیهای #انگلیسی بهویژه کمپانی هند شرقی همکاریهایی داشته است!
💢در صفحه ۱۰۶ کتاب حقوقبگیران انگلیس نام #شریعت_اصفهانی(جد پدری محمدباقر نمازی) بهعنوان یکی از ۱۰ نفری آمده است که در نجف ماهانه ۵۰۰ روپیه از #انگلیس دریافت میکرده است!!
💢همچنین برخی از اعضای این خانواده مانند #محمدنمازی عضو لژ #فراماسونری روشنایی، افرادی مثل #مهدی نمازی عضو #حزب ایران نوین و خود محمدباقر نمازی هم دارای مسئولیتهای مهمی در رژیم #پهلوی بودهاند.
💢محمدباقر نمازی دوران تحصیلاتش را در مدارس خصوصی و دانشگاههای انگلیسی گذرانده است و تحصیلات ابتدایی تا متوسطه خود را در مدرسه #انگلیسی- مسیحی کلکته گذرانده میگذراند!
💢باقر نمازی دوره کارشناسی را در رشته #علوم_اقتصاد در دانشگاه #سنت_خاویر میگذراند و پس از اخذ مدرک #کارشناسی در دفتر #اقتصادی سازمان برنامه و بودجه مشغول به کار میشود.
💢نمازی برای طی دوران #فوق لیسانس از دانشگاه #واندر_بیلت #آمریکا بورسیه تحصیلی میگیرد اما برای خروج از کشور با مشکل خدمت سربازی مواجه میشود که این مشکل بعدها حل میشود!
💢وی در دوران تحصیل در آمریکا با گروهی از دانشجویان از کشورهای مختلف آشنا میشود که ارتباط با آنها را در دوران فارغالتحصیلی هم ادامه میدهد و بعدها در زمان کار در بخش اوراسیای سازمان ملل از آنها استفاده میکند.
💢باقر نمازی پس از طی مقطع فوق لیسانس برای تحصیل در دوره #دکترا در دانشگاه #اقتصاد_لندن پذیرفته میشود اما بهدلیل آنچه خود او به عنوان مشکلات مالی! از آن یاد میکند، از تحصیل در دوره دکترا صرف نظر کرده و به ایران باز میگردد، اما از همان زمان تا کنون با عنوان دکتر خطاب میشود.
🔘 ادامه دارد...
📚 اندیشکده مطالعات یهود
#نفوذ
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
🔴 بوی تعفن #نفوذ_منافقین از حذف نام #شهدا از #کتب درسی تا #کوچه و #خیابان 🔹 #حناچی: تابلوهایی که
🔲📝آقای دکتر #حناچی فرمودن تابلو های مسیر های #عبوری برای خوانش راحت توسط راننده ها به #اختصار نوشته میشه.
▪️توجهتون رو به دو نمونه از مختصر ترین تابلو های آزاد راهی و جاده ایی دنیا جلب میکنم ...
یکی در سطح تهران و یکی در شبکه ی جاده ایی کشور
@andaki_tamol
🔺این عکس امروز عمارت حسنمیر محمدعلی (داماد #شمخانی )ست!
🔺اون طبقهای که روی اون پرچم سبز امام حسین ع رو به «نیزه»کردن، و چندطبقهی زیرین اون،حکم ماده۱۰۰ تخریب دارن!
🔻اما الان ماههاست که بشکل عجیبی با گرفتن دستور موقت توقف اجرای حکم، از #دیوان_عدالت_اداری، عمارت رو تکمیل و به پرچم رسیدن!
✅ این جماعت نمیدونن از این دست پرچم های سبز (پرچم عربستان سقوطی)جاهای دیگه هم سر نیزه میکنن روی ساختمان هاشون که روش مقدس ترین کلمات نوشته ولی در ذیلش خون خوارانی هستند که خون ملتها و مردم رو ریختن و توشیشه کردن ...
🔺جناب مفسد ، پرچم سبز امام حسین ع چیزی از #گناه #فساد و #قانون_گریزی ت کم نمیکنه...
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
🔴 بوی تعفن #نفوذ_منافقین از حذف نام #شهدا از #کتب درسی تا #کوچه و #خیابان 🔹 #حناچی: تابلوهایی که
🔴 جناب #شهردار می فرمایند به جهت #اختصار لفظ #شهید را از تابلوها #حذف کردیم آنجا که یک لفظ شهید بود و نام خانوادگی شهید
☝️اینجا را چرا مختصر ننوشتید که هم #استاد دارد و همه نام و هم نام خانوادگی؟!
#کوچه_شهید
@andaki_tamol
💠 توییت استاد #رائفی_پور:
اقدام شایسته تقدیر عده ای آتش به اختیار در اصلاح تابلو های شهرداری در کشوری است که #حاکمیت_اسلامی در آن برقرار نباشد
در حکومت اسلامی، میبایست دست و دهان مسببین حذف نام شهدا ( آمرین و عاملین ) خورد شود
در صورت تکرار چنین مسئله ای #دادستان رسماً باید ورود کند
#کوچه_شهید
@andaki_tamol