🔰 #در_میانه_آتش | اولین گفتگوی مطبوعاتی سرلشکر سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
👈 به همراه اشارهها و توصیههای رهبر انقلاب در جریان جنگ ۳۳ روزه با رژیم صهیونیستی
📝 متن این گفتگو در نشریه مسیر دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب به چاپ رسیده است.
📺 پخش فیلم گفتگو:
سهشنبه ساعت ۱۹:۳۰ شبکه ۱ سیما
سهشنبه ساعت ۲۲ شبکه افق
پنجشنبه ساعت ۱۸:۳۰ شبکه مستند
و همزمان در سایت KHAMENEI.IR
@andaki_tamol
📌آیت الله مجتهدی:
#سجده_گناهان_را_میریزد❗️
🍃سجده گناهان را می ریزد. روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد "شکراً لله و الهی العفو" بگوید ، مخصوصا در نماز شب ، ده دقیقه ، یک ربعی در سجده باشد ، حس می کند وقتی که به سجده می رود ، سبک می شود . آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.
@andaki_tamol
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_۲۳ هنوز باور نکرده بود علیه،سر به زیر لب زد: _سلام آقا علی،خوبید خانواده خوبن؟ علی هم متقاب
#پارت_۲۴
رو به پرستار کرد و گفت:
_ببخشید خانم پرستار این خان داداش ما بعضی موقع ها بازیش میگیره
_اشکال نداره خداروشکر که چیزی نشده ولی بهش بگید از این شوخی ها نکنند یه وقت واقعا مشکلی پیش میاد و کسی هم باورش نمیکنه
_چشم،ممنون
اومد کنارم ایستاد و با حرص لب زد:
_تو هیچ وقت نمیخوای دست از این کارات برداری؟
_(حالت شرمندگی گرفتم و سر به زیر انداختم) ناراحت شدی؟
_(آروم شده بود،انتظار چنین حرفی ازم نداشت)نه ناراحت نشدم ولی اذیت کردی
_(سرمو بالا آوردم و خیره به چشماش)به من چه
اخماش رفت تو هم اون منو میزد و من میخندیدم
_منو ببین برا کی از چالوس پاشدم اومدم؟آقا کیفش تخته
نشست رو صندلی کنارم و تو خودش بود میخواستم از تو دلش در بیارم ،فکر نمیکردم اینقد ناراحت بشه،صداش زدم:
_زهرا،زهرا،آبجی،خواهر....ازم ناراحتی؟ببخشی فقط خواستم شوخی کنم فضا عوض بشه
سرشو بالا آوردم و نگاهش رو به چشمام داد
_ پیش بقیه؟
_(با تعجب گفتم)کسی اینجا نیست؟!!
_(با چشم اشاره کرد به علی)
_آها ولی علی که از خودمونه
_نه، فقط دوست توئه
_منظورت همین محرم نا محرمیه،بابا بیخیال کاری که نشد
به هر طریقی بود از تو دلش در آوردم و لبخند رو لباش نشست.
تو جیبام گشتم و کلید ساختمون رو پیدا کردم و بهش دادم و گفتم برو اونجا یکی از رفقاتو هم ببر تنها نباشی اما قبول نکرد و گفت اومدم پیش تو بمونم
ادامه دارد....
✍ط، تقوی
@andaki_tamol
#پارت_۲۵
یک هفته ای طول کشید تا خوب بشم،تو این هفته پیگیر کارای ماشین و شکایت شدم،پرستاری علی رو میکردم زهرا هم پرستاری منو میکرد،هرچند هر دوشون خیلی معذب بودن ،زهرا همش چادرش سرش بود و فکر نمیکنم یک بارم نگاهشون به هم گره خورده باشه
ماشین که داغون شده بود نصفه سمت راستش کلا اومده بود داخل ،گوشیمم هرچی دنبالش گشتم پیداش نکردم،فکر کنم موقعی که سرم به شیشه بغل برخورد کرد و شکست ،گوشی به بیرون پرت شد.
دنبال یاسمین گشتم اما پیداش نمیکردم هرچی از بچه ها میپرسیدم کسی شماره ای چیزی ازش نداشت تصمیم گرفتم سراغ اداره ها برم ببینم اونجا نمیتونم ردی ازش بگیرم.
صبح زود پا شدیم مثل چند روز قبل من و علی پیش هم صبحونه خوردیم و زهرا تو اتاقش ، بعد صبحونه کت و شلوار مشکی رنگم رو تنم کردم جلو آینه موهامو سشوار کردم.
سه تایی زدیم بیرون ،علی که دیگه مجبور بود سوار ماشین من بشه با اکراه قبول کرد ، جلو نشست و زهرا هم عقب ،اول رفتیم زهرا رو رسوندیم جایی که کار داشت من و علی هم رفتیم دانشگاه
چند روزی بود که ندیده بودنمون ،همین که علی رو دیدن یه دست و یه پاش تو گچه و صورت دوتامون زخمیه همه یکی یکی میومدن میپرسیدن چی شده؟
اون عده ای هم که نمیومدن بپرسن نگاهشون بهمون بود
رفتیم داخل کلاس نشستیم و همه دورمون جمع شدن منم که دلم میخواست سر کارشون بزارم گفتم تو پیست مسابقه تصادف کردیم
این حرف من نگاه تند علی رو به دنبال خودش داشت که با اخم نشون میداد دروغ نگم ، بهایی بهش ندادم و با آب و تاب تعریف کردم ، ما همیشه تو مسابقات اول میشدیم این بارم مثل دفعات قبل اول بودیم با سرعت ۲۵۰ تا داشتیم میرفتیم و یه دقیقه مونده بود که پیروز بشیم اما یه نامردی که همیشه حسودیش میشد از بغل بهمون زد و کنترل از دستمون در رفت ، نزدیک ۱۲،۱۳ملق خوردیم ، هر کی دیگه بود مرده بود....
_داره الکی میگه توی شهر با ماشین من داشتیم میرفتیم رو چهار راه یه ماشین از بغل بهمون زد.
این صدای علی بود که زیر و بم همه چیز رو به هم زد
ادامه دارد.....
✍ط،تقوی
@andaki_tamol
🌐 #دنیا
روزی جوانی نزد پدرش رفت وگفت: دختری را دیده ام و شیفته زیبایی و جادوی چشمانش شدم، میخواهم با او ازدواج کنم
پدر با خوشحالی گفت این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟
پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند، اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت: ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی خوشبختش کنی، او باید به مردی مثل من تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد: امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر ازدواج میکند من هستم نه شما...
پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به قاضی کشید، ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با که ازدواج کند؛ قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت: این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است!
پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند. وزیر با دیدن دختر گفت او باید با وزیری مثل من ازدواج کند و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت: این دختر فقط با من ازدواج میکند!
بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت: راه حل مسئله نزد من است!
من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید. اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد! و بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پسر، پدر، قاضی، وزیر و امیر به دنبال او... ناگهان هر پنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند. دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟!!
من "دنیا" هستم!
من کسی هستم که اغلب مردم به دنبالم میدوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من ازخانواده، دین، ایمان ومعرفتشان می گذرند و حرص و طمع آنها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمیرسند.
#داستانک
@andaki_tamol
🔰 #حکایت
پادشاهی درویشی را به زندان انداخت، نیمه شب خواب دید که بیگناه است، پس او را آزاد کرد.
💎پادشاه گفت حاجتی بخواه.
درویش گفت: وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار می کند تا مرا از بند رها کنی،
نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم.
@andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁سلام برقلب هایی که جز
🍂دوست داشتن چیزی نیاموخته اند
🍁سلام برروح های پاکی که
🍂که جزسادگی قالب دیگری ندارند
🍁سلام برتن هایی که
🍂محبت لباس آنهاست
🍁سلام برنگاههایی که
🍂صداقت زینتشان است
🍁سلام بر مهر و تواضع آدمی که
🍂بالاترین سرمایه اوست
🍁سـلام
صبح چهارشنبه تونن پراز عشق🍁🍂
@andaki_tamol
🔴 #حسین_فریدون به ۵ سال حبس قطعی محکوم شد
🔺سخنگوی قوهقضائیه: در ارتباط با آقای فریدون دادگاه تجدیدنظر تصمیم گرفته و رای نهایی را صادر کرده است.
🔺در دادگاه تجدیدنظر، در مورد سه نفر از متهمان این پرونده ارفاقهایی مورد لحاظ قرار گرفته است. در مورد خود آقای فریدون 7 سال حبسی که دادگاه بدوی تعیین مرده بود به 5 سال تقلیل یافته و بیه مجازاتها یعنی جزای نقدی و مبلغ رشوه بیش از 31 میلیارد باید پراخت شود.
🔺در مورد یک نفر از متهمان دادگاه رای برائت داده است و در مورد یکی از بانوان که دادگاه بدوی دو سوم از مجازات را تعلیق کرده بود، دادگاه تجدیدنظر یک سوم باقی مانده را هم تعلیق کرده است. سخنگوی قوه قضائیه اتهام فریدون را اخذ رشوه اعلام کرد.
@andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷کارگران معترض از همه بيشتر عاشق اين خاک هستند...
🎥 تعویض پرچم ایران در کارخانه نیشکر هفت تپه توسط کارگران
🔹به گفته کارگران، مالک شرکت از زمان خریداری نیشکر هفت تپه (نزدیک به ۴ سال پیش) تا کنون اقدامی برای تعویض پرچم فرسوده انجام نداده و کارگران با هزینه شخصی دست به این اقدام زدند.
@andaki_tamol
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حالا که حکم #حبس
#حسین_فریدون صادر شد شنیدن دوباره این سخنان رئیسی خالی از لطف نیست.
آقای #رئیسی دست مریزاد.
آقای #روحانی، 😜
دیدی #فساد زیر عمامه شما بود؟؟
@andaki_tamol
✨﷽✨
✅داستانک:
✍روزى حضرت #عیسى در مناجاتش با خداوند عرضه داشت:
پروردگارا دوستى از دوستارانت به من بنما، خطاب رسید به فلان محل برو که ما را در آنجا دوستى است، مسیح به آن محل موعود رفت زنى را دید که نه چشم دارد و نه دست و نه پاى، روى زمین افتاده و زبانش مترنم به این ذکر است:
« الحمدالله على نعمائه والشکر على آلائه »
خدا را بر نعمتهاى ظاهری اش سپاس و بر نعمتهاى باطنی اش شکر.
آن حضرت از حالت آن زن شگفت زده شد، پیش رفته و به او سلام کرد.
زن گفت: علیک السلام یا روح الله!
عیسی فرمود اى زن تو که هرگز مرا ندیده اى از کجا شناختى من #عیسى هستم ؟!
زن گفت: آن دوستى که تو را به سوى من دلالت کرد برایم معلوم نمود که تو روح الله هستى.
فرمود: اى زن تو از چشم و دست و پا محرومى، اندامت تباه شده!
زن گفت: خدا را ثنا میگویم که دلى ذاکر و زبانى شاکر و تنى صابر دارم، خدا را به وحدانیت و یگانگى یاد میکنم که هرچه را میتوان با آن معصیت کرد از من گرفته، اگر چشم داشتم و به نامحرم نظر میکردم، اگر دست داشتم به حرام می آلودم و اگر پا داشتم دنبال لذات نامشروع میرفتم چه عاقبتى داشتم؟
این نعمتى که خدا به من داده به احدى از بندگانش نداده است.
📚منبع:خزینه الجواهر ،صفحه۳۱۸
@andaki_tamol