متوجه میشوید به هیچوجه نمیتوانید خود را در این دنیای خصمانه [دوست بدارید]… باید شروع به ایجاد نوعی موجود فانتزیِ اسطورهای کنید که در آینده بهوجود میآید و شما را از وحشتزدگی نجات میدهد… بههمین دلیل آنها [یهودیان] گولم را اختراع کردند.» [77]
در عصر مدرن نیز گولم همین وظیفه را برعهده دارد؛ در عصری که یهودیان عادی [نه زرسالاران یهودی که خود عامل وقوع جنگهای جهانی و سودبرنده از آنها بودند] در هنگام جنگ جهانی دوم و پس از آن، امید خود را از دست داده بودند. «دکتر بن بلیچ» [78]، مدرس ارشد گروه تاریخ و نظریه در آکادمی هنری بِزالِل، اشاره میکند:
«خالقان کتابهای مصور بهوضوح سکولار بودند، اما داستان گولم در “ژنهای یهودی” که در جستوجوی نجات بودند، نقش بسته بود. برداشتهای متعددی از سوپرمن بهعنوان یک قهرمان اسطورهای، تجسّمی مدرن از اساطیر باستان و قهرمانی با قدرتهای فراطبیعی وجود دارد که میتواند تمدن را از دست نیروهای طبیعت یا اهریمنان جامعه انسانی، نجات دهد.» [79]
در حقیقت، سوپرمن نسخهای بهروز شده و مدرن از گولم است که میتوان دلیل اصلی خلق آن را، نیاز یهودیان به یک منجی معرفی کرد. در همین راستا، «ویل آیزنر» [80]، طراح یهودی-آمریکایی کتابهای مصور، سوپرمن را بهعنوان بخشی از سنّت یهودی و کسی که از فرزندان گولم افسانهای است، در نظر میگیرد. [81]
یهودیان به یک قهرمان نیاز داشتند، به کسی که بتواند از آنها در برابر یک نیروی تقریباً شکستناپذیر محافظت کند؛ بنابراین سیگل و شوستر، یک قهرمان شکستناپذیر خلق کردند.
«مردخای ریچلر» [82]، نویسندهی یهودی-کانادایی، در سال 1968 طیّ مقالهای حتی تا آنجا پیش میرود که ادعا میکند عصر طلایی ابرقهرمانها برای خوانندگانِ جوانِ یهودیشان، مانند یک گولم بوده است:
«آنها [جنتیلها = غیریهودیان] شکستناپذیر و غالب بودند، در حالیکه ما ضعیف، تیرهبخت و شکستخورده بودیم.» [83]
ویل آیزنر (راست) و آلن جافی (چپ)
حاخام واینستین به یک مورد مشهود از ارتباط گولم با سوپرمن در یکی از شمارههای سوپرمن اشاره میکند. [84] در Superman The Man of Steel #81 به کلارک کنتِ (سوپرمن) خبرنگار مأموریتی برای دریافت اطلاعات واقعی در مورد اشغال لهستان توسط نازیها داده میشود. در لهستان، او شاهد وحشیگری نازیها است، اما نگران است تبدیل شدنش به سوپرمن برای جلوگیری از آن، موجب بدتر شدن اوضاع شود. بنابراین کلارک مجبور میشود به یهودیان رنجور بپیوندد. او با دو پسر جوان به نامهای موشه (Moshe) و باروخ (Baruch) دوست میشود و به آنها در کاری بسیار وحشتناک کمک میکند؛ آنها مجبور میشوند یک گور دستهجمعی را با اجساد قربانیان یهودی پر کنند. موشه و باروخ، کلارک را به خانهی خود دعوت میکنند و بعد از خوردن شامی محقر، باروخ شروع به طراحی روی یک کاغذ قهوهایرنگ میکند. سپس کلارک میپرسد: «شما پسرا دارین چیکار میکنین؟»
موشه: «باروخ دوباره فرشته [نجات] ما رو میکشه! من داستانها رو میسازم و اون تصاویر رو»!
بعد، پدربزرگ باروخ میگوید: «اون بیشتر شبیه یک گولمه تا یک فرشته»
کلارک: «یک گولم؟»
پدربزرگ: «…گولم مجسمهای بود تا وقتی که نام مکتوب خدا در دهان اون قرار گرفت، زنده شد. اون به موجودی نیرومند و ترسناک تبدیل میشه که دشمنان رو دور کرده و مردم رو نجات میده»
موشه و باروخ در این شماره، بهوضوح استعارههایی برای سیگل و شوستر هستند؛ همچون سیگل، موشه داستان قهرمان را مینویسد و همچون شوستر، باروخ طراحی آن را انجام میدهد و همانطور که حدس میزنید، طرحی که روی کاغذ ترسیم شده است، بیشک نزدیکترین طراحی به خود سوپرمن است.
این بخش از داستان همچنین به عامل مشترک خلقت سوپرمن و گولم اشارهی مستقیم دارد؛ «نیاز به نجات»؛ چیزی که همانطور که اشاره شد، باعث میشود سوپرمن از فرزندان گولم محسوب شود. اینگونه الهامگرفتن خالقان کتابهای مصور، در آثار دیگری نیز مشاهده شده است. برای مثال، «مایکل چابون» در رمانش بهنام «ماجراهای شگفتانگیز کاوالیر و کلی» [85] که بهخاطر برقراری ارتباط بین سنّت یهودی و ابرقهرمانها و همچنین تسلسل تاریخی آن که به جنگ جهانی دوم و هولوکاست میرسد، در سال 2001 برنده جایزه پولیتزر (Pulitzer) شده است، به این مسأله پرداخته است.
دو شخصیت اصلی داستان او به نامهای «جوزف کاوالیِر» (Josef Kavalier) و «سمی کِلِی» (Sammy Clay)، یادآور سیگل و شوستر هستند. داستان دربارهی این دو پسر یهودی است که در عصر طلایی کتابهای مصور، شروع به ساخت کتابهای مصور کرده و همچنین داستان آنها با گولم افسانهای نیز گره میخورد.
خود چابون نیز اشاره میکند که شباهتی بین سوپرمن سیگل و شوستر و گولم وجود دارد. در قسمتی از داستان چابون، جوزف کاوالیر جوان، با مسئولیت قاچاق گولم از اروپا مواجه میشود. واضح است که این روید